مقدمه ای بر داستان نادر ونازنین

یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیشکی
نبود . حالا شد دو تا بود یکییییییی نبود ..می خوام قصه نادر و نازنین رو
تعریف کنم .. ما تا حالا قصه های عاشقونه زیاد داشتیم .. قصه فرهاد و شیرین
, خسرو و شیرین , لیلی ومجنون , ویس و رامین , رومئو و ژولیت و خیلی های
دیگه .. بیشتر این قصه ها تراژدی بود .. فرازو نشیب هایی هم داشت .. گاهی
ناز بود گاهی گاز بود .. این قصه ها بیشتر شبیه به هم بودند تا با هم تفاوت
داشته باشند اما قصه نادر و نازنین یه مقداری تفاوت هاش با بقیه قصه ها
بیشتره .. اونا هم با بقیه عشاق تفاوت خاصی ندارند ولی آدمای این دوره و
زمونه یه تفاوتهایی با آدمای دوران گذشته پیداکردند .. عشق همون عشقه ولی
انگار قبل از این که وارد خونه ای بشه یه جورای دیگه ای در می زنه ولی
بالاخره در رو می زنه .. خیلی دلم می خواست قصه رو به زبان غایب و روایت
نویسنده بگم ولی شناخت من از مرد قصه هم از نظر شخصی و هم با توجه به کار
هاش خیلی زیاده ولی درمورد نازنین خانوم فقط می تونم از رو کاراش به یک
جمع بندی برسم رو این حساب , واسه این که قضاوت بد و عجولانه ای نکرده باشم
یا تفسیربه دلخواه , ترجیح دادم داستان را از زبان نادرخان تعریف کنم .
میشه تا یه جاهایی نشست خارج میدون و ماجراها رو تعریف کرد که اززبون
هیشکدوم نباشه یا حتی از زبون هر دوشون باشه ولی به جاهایی می رسم که چراها
رو نمی دونم .و اون وقت از حالت واقعی خودش خارج میشه . البته خیلی جاها
ممکنه چراها هم دیگه مهم نباشند . مهم اون جریانیه که پیش میره .. این که
ما آدما باید با هر جریانی در زندگی چه جوری پیش بریم .. چه رفتاری رو پیش
بگیریم .. صداقت در زندگی چه نقشی داره .. دروغ چطور می تونه شیرازه کارها
رو از هم بپاشونه; .. من در این داستان واقعی اون ماجراهایی رو که از نظر
امنیتی ممکنه برای طرفین دردسر ساز باشه بیان نمی کنم .. داستان شاید بعضی
جاهاش شیرین نباشه ..بعضی جاها شایدد بشه پیاز داغشو زیاد کرد ولی یه
داستان واقعیه .. داستانی که من اونو با تمام وجودم حس کردم . شاهدش بودم
..دروغ درش نیست . و من برای اثبات درستی این داستان مدرک دارم .. خالی
بندی نمی کنم . داستان را با هر دو آیدی خودم منتشر می کنم که اگه عده ای
با این فالو بودند یا با اون راحت بخونن .شاید این طور به نظر برسه که
داستان برای مرد قصه نوشته شده ..شاید یک زمانی توضیح بیشتری در این مورد
بدم اما فعلا به همین بسنده می کنم .. اگرم یه جاهایی احساس شد که از کنار
مطالبی گذشتم اونو به حساب مسائل امنیتی و زیادی خصوصی نکردن داستان بذارین
و شخصیت پردازی واقعی با قضاوت روشن تر داستان جهتش بیشتر متوجه نادره ..
زیاد حرف زدم میریم سر اصل مطلب .من تا این لحظه فقط یک قسمتشو نوشتم سعی
می کنم اگه فرصت کردم حداقل روزی یک قسمت بنویسم …شادکام باشید

دکمه بازگشت به بالا