منِ‌ حشری

سلام اسم من کیاناعه و ۱۸ سالمه این داستانم واقعیه ولی لزومی نداره حتما باور کنین راحت باشید
همیشه توی همه داستانا یه اتفاقی هس که همه چی ازون شروع میشع
و خب اتفاق داستان من شکستن دستم بود با بابام روی موتور تصادف کردیم و دست من شکست ولی اون خداروشکر طوریش نشده بود بعد یه ماه گچ و مسخره بازی و درد دستم تقریبا اوکی شده بود ولی تکون نمیخورد و دکتر ده جلسه فیزیوتراپی نوشت
هر کلینیک و دکتری رفتیم جلسه ای ۶۵ هزینه اش میشد و خب ده جلسش یکم زیاد میشد برا مایی که زیر خط فقریم تا اینکه دوست بابام یه مرکز تازه کار معرفی کرد که جلسه ای ۵۵ میگرفت و میگفت کارش خوبه فقط فیزیوتراپیست مرده بابام با تموم سخت گیریاش گف چون مچ دستمه و لازم به دیدن بدنم نیست اوکیه و اینطوری شد که فرداش اولین جلسه رو رفتم ساختار مطب طوری بود که یه اتاق کوچولو داش با میز منشی بعد درو که باز میکردی سه تا کابین که برا مریضا بود گزاشته بودن و همه کاملا پوشیده بودن
به جز من یه پسر حدودا۹ ساله هم اونجا بود و هردو منتظر آقای دکتر بودیم
کمی که گذشت یه مرد میانسال که بهش میخورد۳۵یا۳۶سالش باشه اومد و خودشو دکتر معرفی کرد من رفتم تو یکی از کابینا و روی تخت نشستم که دکتر اومد بهم گف میتونم مانتومو درآرم و راحت باشم منم که چشم بابامو دور دیده بودم مانتومو درآوردم با یه بلوز جذب و شلوار قد نود و شال روی سرم دراز کشیدم
دکتر اومد و بعد از احوال پرسیای معمولی جریان برق رو به دستم وصل کرد که حدود چهل دقیقه طول کشید و حین کار بین کابین من و اون یکی مریضش در رفت و آمد بود
برق که تموم شد اومد و از حرفاش فهمیدم که اون یکی مریض کارش تموم شده
نشست روبروم و دستمو نرم ماساژ میداد که نگاهشو روی خشتک شلوارم دیدم
تپلیم بدجور خودنمایی میکرد و چون لباسم کوتاه بود اقای دکتر داش فیض میبرد شیطون درونم بیدار شد و یهو خودمو انداختم بغل دکتر و گفتم دردم گرفت و سعی کردم کیرشو فشار بدم
اونم معلوم بود زده بالا ولی حرکتی نزد و آرومم کرد ولی همش به یه بهونه ای به ممه هام دست میزد
با شیطنت گفتم آقای دکتر راسته که میگن مالیدن ممه تو ترمیم شکستگی تاثیر داره؟
بلوزمو با یه حرکت داد بالا و سوتین صورتیمو باز کرد و گفت امتحانش میکنیم
سینه های هفتاد و پنج گرد و سفیدمو میک میزد و من از لذت آه میکشیدم گه جون کشداری گفت و ازم جدا شد رفت بیرون و چیزی به منشی گفت و برگشت یهو شلوارمو درآورد و بلوزمم خودم در آوردم
حسابی نانازمو مالید و ممه هامو خورد داشتم از شدت لذت جیغ میکشیدم که سرشو برد بین پاهام و نانازمو خورد بعد منو برگردوند و سوراخ کونمو تف زد
میخاستم مخالفت کنم ولی با دست جلوی دهنمو گرفته بود کیرشو توی کونم جا داد و جیغای من بود که خفه میشد دردش خیلی زیاد بود ولی اون انگار خیلی حال میکرد چون تلمبه های شلاقی میزد و مردونه آه میکشید
کمرمو محکم چسبید و چارتا تلمبه محکم زد که جونم دراومد و ارضا شد
به خاطر سختگیری خانوادم و اینکه میدونستم بفهمن دارم میزنن هیچی به کسی نگفتم فقط گفتم فیزیوتراپی درد داره و دیگه نمیرم…
نمیدونم تجاوز بود یا ن تقصیر خودم بودم یا ن ولی هرچی بود دست تقدیر بود با دخالت منِ حشری😁

نوشته: هرمیونم

دکمه بازگشت به بالا