من ومامان وزندایی 19

آتوسا داشت به من هیجان می داد و من نمی دونم چرا اون شب سیر بشو نبودم . شاید تازگی چهره ها و بدنها و متنوع بودن اونا بیشتر سر حالم می کرد . هر چه بیشتر با بقیه بر می خوردم بیشتر دلم می خواست اسیر یکی دیگه شم و یکی دیگه رو اسیر خودم کنم . چقدر فراوونی بود . باید همه با هم حال می کردیم . آتی و من رفتیم توی هم . می دونستم دیگه شرایط طوریه که فقط باید حال کنم وواسه ار ضا شدن به خودم فشار نیارم . . چه تیپ های درستی بودند . زنای خوشگل و جوندار یکی از یکی باحال تر . . انگاری همه قلق همو داشتند . با هم شوخی و بازی می کردند . اصلا توجهی هم به این نداشتند که من و پروین هنوز دختریم . مامان مهشید اومدکنارم و گفت ببینم ماهرخ جون چه طوره خوش می گذره ;/; -عالی مامان جون دستت درد نکنه خیلی خیلی متشکرم ازت که اجازه دادی که بیام .. رو آتو سا که در حال لیس زدن کوسم بود خم شد و قبل از این که دو طرف کونشو باز کنه و زبونشو روی  سوراخ کونش بکشه گفت -عزیزم امیدوارم که متوجه شده باشی مامان چقدر دوستت داره بهت اهمیت میده . -می دونم مامان خوبم . سینه های آتوسا رو گرفت توی دستش . لبای آتوسا روی کس من بی حس شده بود . مامان کیر مصنوعی رو به خودش بسته بود یه تیپ جالبی پیدا کرده بود . کمی سرمو کج کرده و به طرفش گرفتم تا بتونم صحنه رو بهتر ببینم . سختم بود . زاویه دید خوبی نداشتم ولی از زیر بهتر می تونستم ببینم . مامان با کیر مصنوعی یه جوری آتوسا رو می گایید و آتوسا هم شروع کرده بود به شیون کردن -آخخخخخخخ مهشید مهشید .. کشتی منو تو کشتی کشتی .. تند تر نترس . آتی تازه کیر خورده , نیست . مامان بازم تند تر آتی رو  می گایید . اون رو من ولو شده بود . دیگه حتی نایی واسه میک زدن کسم نداشت یه نگاهی به مامان انداخته اونم متوجه شد از این که آتی دیگه نمی تونه بهم حال بده دلخورم . واسه همین ازم خواست که برم پیشش . رفتم کنارش و لبامو گذاشتم رو لبای مامان جونم -ماهرخ جون فقط از پشت به کسم دست نزن که بی حال و بی حس میشم . و اون وقت نمی تونم اون جوری که دوست دارم به این آتی جون حال بدم ولی خودم فدای کست میشم . مامان فداش . بیا جلوتر . به همون که مامان به کسم دست بکشه قانع بودم . در همین لحظه یکی دیگه که نمی شناختمش   و در حالی که کونشو می چرخوند و می رقصید اومد جلو . -مهشید چه خبرته  انگاری اینجا زلزله اومده .. البته به شوخی و خنده اینو گفت -ببین دست من که نیست . این زلزله رو این خانوم درست کرده که خودش زلزله زلزله هست .آتوسا : مهشید جون فدات دارم از حال میرم ولم نکن . -ببین آزی تو هم بیا کمکم .. -وااااااااا بنی آدم اعضای یکدیگرند .. چو عضوی هوس آورد روز گار ….-اوووووفففففف باشه بقیه شو بعدا بساز . خالا باید منو بسازی . -مهشید این خانوم خوشگله کیه . من باید حالا اینو بسازم یا این منو بسازه .. منو از مامانم جدا کرد و کشوند به طرفی .. -دیدمت چه طور حال می دادی و حال می کردی . به من میگن آزی کس لیس . ولی این جوری نیستم که همش کس لیسی کنم . وقت و زمان داره . حتما باید یکی دوباری رو به آخرش رسیده باشی .. سرمو تکون داده گفتم آره . -فقط کار کار آزیه که تو رو سر حالت کنه . -تا ببینیم آزی کس لیس چه جوری کسمو لیس می زنه . -آزیتا فدات . خودم نوکرتم . ووووووویییییی دختر با اون لبای کلفتش یه جوری لبه ها و چوچوله ها مو می گردوند که انگاری تازه وارد مجلس سکس و لز شدم . -اوووووووووههههههه نهههههههه نههههههه … انگاری تا مغز کس و تا آخر سینه ها و تمام بدنمو داشت میک می زد . رو چمنها دراز کشیده بودم . هیچی هم زیرم ننداخته بودم . با پنجه هام به زمین چنگ انداخته بودم .-اوووووووخخخخخخ اوووووووههههههه کسسسسسسسسم کسسسسسسسم .. آزیییییی آزییییییی جوووووووون زود تر تند تر .. تمومش کن .. من دیگه نمی تونم .. وااااایییییی کمک کمک .. زنا از اون روبرو دست تکون می دادند و می گفتند ایول آبجی ما خودمون دستمون بنده همه کمک می خوایم یکی دیگه فریاد زد ببینم ما تو آبیم تو داری غرق میشی ;/; هر کدوم یه مزه ای می پروندند . یه لحظه چشامو باز کرده دیدم یکی اون دور ترا آهنگ اسپانیولی گذاشته و چه جور داره کون رقصونی می کنه . .. چه کون تپل و گنده ای داشت . !چشامو بستم که حواسم به کار خودم باشه . -نهههههه آزی چه جوری داری می خوریش . یه فشار خاصی بهش می داد که دلم داشت از سینه در میومد . دو تا دستامو گذاشتم رو سرش . -زود باش زود باش حالمو جا بیار بیار بیار وگرنه موهاتو از ریشه می کنم .. می دونستم خیلی سخته . انگاری می خواستم ارضا شم ولی هوس و لذت تا به اون انتهاش می رسید باز یه دوری می زد و می رفت عقب . نههههههه هر جوری بود باید کارمو می ساخت …. ادامه دارد .. نویسنده …. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا