من و داداش وعمه و مامان 7

-در آغوشت بکشم تا حس کنی که چقدر دوستت دارم . چقدر هوس تو رو دارم . پریسا بین ما نباید هیچ فاصله ای باشه .. -بین تو و مامان چطور . -رابطه و عشق و پیوند ما فرق می کنه .. کف دستشو محکم تر به کسم فشار می داد . همین جور داشت بهم دروغ می گفنت . داشتم می سوختم . شاید در شرایط دیگه ای به من می گفت عاشقمه و دوستم داره حرفشو باور می کردم ولی من نمی تونستم قبول کنم . نمی تونستم بپذیرم .. تازه اگرم قبول می کردم کی گفته که یک برادر و خواهر می تونن با هم سکس داشته باشن ;/; این اصلا از نظر اصولی درست نبود .. -پریسا راستشو بگو تو این روزا خیلی مرموز شدی .. به زور خودمو خلاص کردم و رومو بر گردوندم -ببینم مرموز من شدم یا اونی که رو همین با مامانش سکس کرده . من خودم همه چی رو دیدم . انکار نکن .. نگو که دروغه .. من با همین دو تا چشام دیدم . یکی از این روزا دانشگاه نبودم و دیدم . -نهههههه نهههههههه پریسا باور کن من تقصیر ندارم . مامان خیلی حشریه . اون نمی تونست و نمی تونه تحمل کنه که ماهی بیست روز رو دور از بابا به سر ببره .. حس کردم که در مهمونی هایی که در غیاب پدرمیریم و بیشتر عروسیها مردا ی غریبه یه جوری نگاش می کنن و اونم یه تمایل خاصی نسبت به اونا داره . چیکار می کردم . آبروی خونواده در خطر بود . ببینم راضی بودی که مامان بره زیر یه غریبه بخوابه . من خودمو قر بونی کردم . خواهش می کنم از این بابت به کسی چیزی نگی . -داداش اشک منو در آوردی . خیلی فدا کاری کردی .. ولم کن می خوام بیام پایین .. -ولی من دوستت دارم .. -نخواه به زور با من باشی .  زنی که بخوان با هاش به زور سکس کنن تا آخر عمر توی دلش نفرت می شینه . از سکسش لذت نمی بره ..  دستشو گذاشت روی کسم و گفت پریسا .. من تجربه دارم و می دونم که اینا همش شیره هوسه . شیره نیازه . تو نمی تونی خودت رو ازش رها کنی . -من اراده ام قویه .. -بگو از من گله ای نداری . بگو دوستم داری . -کثافت . داداش پررو . با مادرت ;/; حالا هم می خوای با خواهرت باشی ;/; -تو خودت کی هستی پریسا . خودت مگه بهتری ;/; اگه از اولش می دونستی که من این جوری هستم پس چرا منو بازی دادی . پس چرا اومدی و گفتی که ماساژ می خوای ;/; مگه خودت نمی دونستی که یک زن این جوری تحریک میشه . مگه خودت به خاطر همین چیزا نرفته بودی با اون پسره لات خلوت کرده بودی و اگه من سر نمی رسیدم معلوم نبود چه بلایی سرت  میاره ;/; برای من آبروی خانوادگی ارزش داشت ولی برای تو چی .. با این که زیر دراز کشیده بودم ولی در همون حالت یکی گذاشتم زیر گوشش .. -اینم مال تو که غلط زیادی نکنی تو خجالت نمی کشی یه چیزی هم طلبکاری .. ولی اون گوشش بدهکار نبود . با این که بهش گفتم من ممکنه ازش متنفر شم ولی خودشو انداخت رو من . شلوارک و شورتشو ما هرانه در آورد . کیر کلفتش تلو تلو می خورد . نمی خواستم بهش باج بدم . زورش خیلی زیاد بود هر چه پنجه هامو به بدنش می فشردم ولی اون همچنان دستاش رو من کار می کرد . خسته شده بودم اون خودشو انداخته بود رو من و سنگینی زیادی بر من وارد می شد . نمی تونستم کاری انجام بدم . لباشو چسبوند به لبام منم لبامو قفل کرده بودم ونمی ذاشتم کاری بکنه .. کیرش در تماس با کسم بود .. خیلی داغ شده بودم . هوس داشت بیچاره ام می کرد . حس کردم تب دارم ولی این تب و سرخی هوس بود . نذاشتم لبامو ببوسه افتاد به جون صورتم . گونه ها مو می بوسید زیر گوشمو . با سینه هام بازی می کرد که این یه تیکه خیلی سستم کرده بود و نمی دونستم باید چیکار کنم . شرایط خیلی حاد شده بود . خیلی اذیت شده بودم . ولی حس کردم تمام زندگیم به یه طرف و این لحظه ای که کیر داداش رو کس من قرار گرفته به یه طرف دیگه . نمی خواستم چشامو باز کنم و اون هوس و اشتیاق منو ببینه . خشم داشتم . هم دلم می خواست از دستش در برم و مقاومت نشون بدم و هم دلم می خواست که اونم به زور نذاره که من برم . راستش بیشتر دوست داشتم که اون برنده واقعی این جریان باشه ولی می خواست چیکار کنه . من از دستش عصبی بودم . نسبت به اون حسادت می کردم . به خاطر اون توجه زیادی به من نمی کردند ….. ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا