من و داداش و عمه و مامان 5

.خیلی حشری شده بودم . بعد از اون یک بار,  دیگه سکس پارسا و پری رو ندیده بودم . پدرام اون دفعه هم در مراسم قبلی خیلی دوست داشت تورم کنه ولی من راه نداده بودم . از این کارا خوشم نمیومد و می ترسیدم و اونم هوسباز بود . چشاش و حرفاش این طور نشون می داد . بی ادب هم بود . با دوستاش حرفای خیلی رکیک می زد و اصلا به این توجه نداشت که دور و برش چند تا زن هست . پدرام خیلی تعجب می کرد که چرا من این قدر تغییر موضع دادم . -ببینم اگه گرمت شده بریم فضای باز یه قدمی بزنیم .. هوای گرم اواخر بهار بود .. رفتیم یه گوشه ای لای درختا .. با تمنای خاصی نگاش می کردم که اون بی اختیار بغلم زد و منم خودمو بهش چسبوندم .. جای مناسبی نبود ولی دوست داشتم منو بکنه .. دستاشو بذاره لای شورتم . این کارو از پشت شورت انجام داد ..  یه دست دیگه شو هم گذاشت رو سینه ام . تا به حال فقط یه پسر اونم توی یک کوچه خلوت دستشو گذاشته بود رو سینه ام که فرار کردم. دستشو بیرون کشید . با این که هنوز داخل شورتم نرفته بود ولی خیس شده بود .. -پریسا پریسااااااااااا .. -داداشم داره میاد .. می خوای باش ولی عادی بشین .اما از اونجایی که اون دفعه پا رسا آبروی پدرامو برده بود اون ترجیح داد که فرار کنه ولی داداش اومد بالا سرم .. -اینجا چیکار می کنی -چه ربطی به تو داره .. -آبروی خونوادگی ما رو چرا می بری . هر غلطی دوست داری بکنی  میری اون بالا .. -بی شعور خودت غلط می کنی . نذار دهنم وا شه .. رفت بذاره زیر گوشم ولی پشیمون شد .. دستمو کشید و به طرف بالا برد .. دیگه بقیه عروسی بهم حال نداد . چند روز بعد و بعد از این که که بابا تازه رفته بود سفر مامان رفت پیش عمه جون که دکتر زنان بود جراحی کرد و کسشو تنگ کرد . یه چند روزی رو باید در بیمارستان می موند .پارسا مرد بود و نمی تونست در بخش زنان و زایمان بمونه و تمام اتاقها ی خصوصی هم پر بود . منم بهونه امتحان دانشگاه رو کردم و خونه موندم . هم این که خوشم نمیومد کنار مامان بد کاره باشم و هم این که دوست نداشتم سینا دوستای پسر و احیانا دخترشو بیاره خونه .. دو تایی که با هم تنها شدیم بهم گفت ببینم چت شده دختر تو. که امتحان نداشتی نخواستم تو رو پیش مامان خیطت کنم . -خاله جون با جون و دل رفت . من حوصله ام سر می رفت .تازه بدنم خیلی درد می کنه . تمام تنم کوفته هست .. خوشم اومد می خواستم حالشو بگیرم . مامان با این جراحی احتما تا دو سه هفته ای رو نمی تونست کس بده .. حالا شاید حاضر بود به داداشی کون بده ولی کس دیگه نمی داد .می خواستم اونو تا لب چشمه ببرم و تشنه بر گردونم . پارسا هم می دونست که باید تا یه مدتی رو جق بزنه . حالت رو می گیرم داداش .. -تو به درد چی می خوری . اسمت رو می ذاری داداش . می خوام که منو ماساژبدی . ردیفم کنی . -حالشو ندارم .. دقایقی بعد یه استرچ پارچه ای نازک  رنگ بدن و یه تاپ کیپ تنم کردم طوری که دهنش از تعجب وا مونده بود . -پریسا گفتی تنت درد می کنه -آره ولی تو که درس داری و حالشو نداری . -نه خب من داداشتم دلشو ندارم تو درد بکشی . فقط یک اشکال وجود داره و اون این که لباسات رو باید کم کنی .. -من این کارو انجام میدم . مگه تو واسه مامان این کارو نمی کنی- پسر و مادر با برادر و خواهر فرق می کنه ..سرمو تکون داده گفتم آها متوجه شدم  فرقشو فهمیدم .. -منظورت چیه -هیچی کارت رو بکن و نترس . -پریس جون .. من لباساتو کم کنم ; -نه زحمت نکش خودم درشون میارم . با به شورت و سوتین رفتم رو تخت دراز کشیدم به این بهانه که چون جنبه در مانی داره میشه یه سری از تابوها رو شکست . یه حوله هم انداختم روی کونم که مثلا دارم رعایت می کنم ولی به موقعش اونو هم مینداختم پایین . مادر کثافت و داداش آشغال من .. من اگه برم استشها و لز کنم و خودمو بمالونم محتاج تو داداش عوضی نمیشم .. تنمو روغن مالی کرد . دستاشو گذاشت رو شونه هام .. از همون بالا مالش نرمو شروع کرد . چقدر داغ شده بودم . خون در همه جای بدنم به جریان افتاده بود . یادم رفته بود چند دقیقه پیش به چی فکر می کردم و خواسته ام چی بود . اصلا نمی دونستم واسه چی دارم این کارو می کنم . هوس به همه جام رسیده بود . یه آینه درست روبروی من قرار داشت طوری که می تونستم چهره داداشو ببینم …. ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا