من و دختر خوانده ام (۱)
چند سالیه با یه خانوم که یه دختر ۱۶ ساله داره رابطه دارم و تقریبا میشه گفت داریم زندگی میکنیم . وقتی باهم آشنا شدیم دخترش ۱۱ساله بود . این خانوم اسمش مرجانه ۳۸ سالشه و اسم دخترش آذین . من فرهادم و ۴۰ سالمه . خیلی صمیمی هستیم و همه چی اوکیه ولی تقریبا یک ساله ذهنم درگیر یه موضوعی شده ، (دختر خوندم )
موضوع از اونجایی شروع شد که مسافرت بودیم و با آذین که اسرار داشت شب کنار دریا قدم بزنه از ویلا در اومدیم به سمت ساحل ، یه کوچه شنی تقریبا صد متری ساحل .
مادرش خسته بود و رفت که استراحت کنه ، قدم زنون به سمت ساحل رفتیم ساعت تقریبا ده شب بود چند نفری تو مسیر ساحل در حال برگشت بودن من شلوارک و کتونی پام بود و یه پیرهن هاوایی تنم ، آذین هم پیراهن بلند ساحلی تنش بود و صندلای مادرش به پاش .ماسه پاهاشو اذیت میکرد در حین راه رفتن ادا در میاورد . خیلی عادی دستشو گرفتمو از جاهایی که چمن و علف رو زمین بود رفتیم تا ساحل . بعد از کمی تو آب قدم زدن برگشتیم سمت ویلا پاهاش خیس و ماسه ای شده بود ، خودشم یه کم منگ بود چون از وقت خوابش هم گذشته بود قبل از اینکه داخل خونه بریم نشست کنار پله تا پاهاشو آب بگیره . من یه بطری پر کردمو آوردم تا پاشو بشوره سرش تو گوشی بود نشستم روبروش تا پاشو بشورم آب رو ریختم رو پاشو دست کشیدم که تمیز شه ، همه چی از اینجا شروع شد پوست نرمو سفید با لاک قرمز ناخوناش داشت با من حرف میزد جوری محو پاهاش بودم که خودش فهمید و گفت به نظرت لاک پام خز نیست منم دستپاچه گفتم نه خیلی هم خوشگله و به پاهات میاد. دستشو گرفتمو از جاش بلندش کردم و رفتیم تو خونه توی اتاق برقا خاموش بود و مرجان خواب بود . آذین گفت میخوابی ؟ منم سیگار رو شن کرده بودم گفتم تو بخواب پیش مامان من میخوام دوش بگیرم . تا اون روز نگاهم بهش متفاوت بود ولی از اون ساعت با دیدن سفیدی و قشنگی پاهاش دوس داشتم بیشتر ببینمو ازش لذت ببرم تو همین فکرا بودم که اومد نشست کنارمو تلویزیون رو روشن کرد و از نوشابه ای که تو دستش آورده بود برای منو خودش ریخت ، گفتم مگه خوابت نمیومد با خنده جواب داد پرید ، با صدای ما مرجان در اتاقو بست گفت که صداتون نمیزاره بخوابم . آذین خندید و آروم گفت ددی قلیون بزارم گفتم باشه تا من دوش بگیرم اوکی کن فقط خونه رو به آتیش نکشی . تو حموم از اولش داشتم به این فکر میکردم که چ زود بزرگ شده که قدش هم از مادرش بلندتر شده و من متوجه نبودم ، گاهی به اندامش فکر میکردمو خودمو میمالیدم . از حموم دراومدم و لباس تنم کردمو رفتم رو کاناپه بشینم که دیدم پاهای لختش رو دراز کرده رو کاناپه . قبلا هم همین بود ولی طرز نگاهم عوض شده بود . پاشو جمع کرد و من نشستم و دوباره پاشو دراز کرد و گذاشت رو پای من چن دقیق نشسته بودیمو قلیون میکشیدیم که گفت سردت نیست ددی ؟ گفتم خوب الان پتو میارم . رفتم تو اتاق پتو بیارم دیدم مرجان خوابه خوابه . هر ثانیه داشت وسوسه انگیز تر میشد . پتو رو آوردم و در حالی که کنارم نشسته بود کشیدم رو پاهامون . ازش خواستم اگر میخواد دوباره پاشو بذاره روی پام و لم بده و اون هم انجام داد . اینبار دلم خیلی چیزا میخواست یه دستم زیر پتو روی ساق پاش بود و با یه دستم داشتیم قلیون میکشیدیم . گاهی پاشو نوازش میکردم ، اونم آروم آروم داشت چشماش سنگین میشد .آروم پاهاشو جمع کرد و رو کاناپه دراز کشید و باسن لختش چسبید به پاهام منم قلیونو کنار گذاشتمو دستامو بردم زیر پتو و به فیلم نگاه کردم . همینجور تو فکر بودم که صدای نفسش عوض شد و دیدم که خوابیده . با دستام روی پاهاش دست میکشیدم و لذت میبردم . آروم دستمو گذاشتم رو شکمش با نافش ور میرفتم یه لحظه دساومد به سمت شورتش که یهو تکون ریزی خورد و من فهمیدمم که بیداره و چشماشو بسته .یکم تو فکر بودم تا این که تصمیم گرفتم بیشتر پیش برم
ادامه شو فردا شب براتون میزارم ❤️❤️
نوشته: کارن
ادامه…