من و مامان و زندایی 13

من و پروین به همین صورت مشغول بودیم که زندایی مهسا و مامان مهوشو دیدم که از دور دارن واسه ما دست تکون میدن و میگن که بریم سمت اونا ..  بیشتر از بیست کس داغ و حشری  در حال جنب و جوش و حال کردن بوده و هر کدوم واسه خودشون بر نامه ای داشتند . فکر  کنم که این ملیسا جون بیشتر از بقیه در حال حال کردن بود . ثریا خانوم و خانوم دکتر گلی هم اومدن طرف ما .. – دو تا دختر گل و نازمو می بینم دوتایی تون سخت با هم مشغولین . بعضی وقتا می بینی که حال کردن دسته جمعی صفاش بیشتره . ولی حالا ما دوست داریم ببینیم که دو تا عاشق و معشوق تازه وارد به جمع ما چه جوری حال می کنن . وقتی که من و پروین دو تایی مون حس کردیم که چند تا چشم دیگه مراقب ما هستند و  می خوان ببینن که چه جوری حال می کنیم با شور و حال بیشتری به کار خودمون ادامه دادیم .. گلی : بچه ها مشغول باشین . اینجا که سالن امتحان نیست . اینجا ما همه استادیم و همه دانش آموز .. برای همین اون و زندایی و مامان و ثریا خانوم مشغول شدن . من دیگه بی اندازه بی حس شده بودم .. -پروین جون پروین جون .. آخخخخخخخ .. کاش می تونست انگشتشو تماما توی کسم فرو کنه ولی نمی شد . با این حال همون یه بندو کرده بود توش و شستشو گذاشته بود روی کوسم .. خودشو خم کرده بود ومنو می بوسید .. پاهامو به این طرف و اون طرف می زدم . مهسا جون که متوجه جریان شده بود اومد و پاهامو محکم نگه داشت . یه لحظه متوجه گرما و داغی درون خودم و کسم شدم . -واااااااااییییییی .. ماااااااماااااان .. پروین یه دستشو هم گذاشت رو سینه ام و کارو تموم کرد .. -دوستت دارم دوستت دارم پروین جون عاشقتم منو ببوس بغلم بزن .. حس کردم که بغل دستی ها چه جوری دارن ما رو می پان . ثریا خانوم از این که دخترش پروین تونسته حالمو جا بیاره خیلی خوشحال بود .. کون گوشتی بیشتر زنای میانسال خیلی وسوسه ام کرده بود . ولی حالا من افتاده بودم رو پروین این بار من کوسشو لیس می زدم . یه انرژی و نیروی عجیبی رو در خودم احساس می کردم . -ماهرخ جون .. قربونت قربون اون لبات بشم .. قربون اون زبونت . اگه دوست داری گازم بگیر . رهام نکن .. دستاشو مشت می کرد و مشتاشو باز و بسته می کرد . چقدر از طعم کسش و خیسی اون خوشم میومد .. اون بی حال شده بود و هر لحظه خیسی کسش بیشتر شده و اون خیلی زود تر از من ارضا شد . هردومون دلمون می خواست که چند دقیقه ای رو تو بغل هم خوش باشیم و حال کنیم . لبام رو لبای پروین در حال گردش بود . احساس صمیمیت و نزدیکی زیادی می کردیم . چون به خواسته های هم اهمیت داده بودیم . دلم می خواست در این فضای سبز آبی و رنگارنگ و روشن در آغوش پروین عزیزم بخوابم و صبح بیدار شم . هم من و هم اون چشامونو بسته بودیم . از پشت دستایی کونمو لمس می کرد . احساس لامسه من قوی شده بود . این دستارو برای اولین بار بود که حسش می کردم . رومو بر گردوندم . خانوم دکتر گلی بود . -دختر خسته شدی ;/; دیگه حالشو نداری حال کنی ;/; هرچی دوست داری . همون طور عمل کن . چند تا ترانه سکسی  هم گذاشته بودند که زنا با حال و هوس بیشتری خودشونو در اختیار هم بذارن . البته  خواننده این ترانه ها مرد بوده و بیشتر به درد سکس دو جنس مخالف می خورد ولی این خانوما طوری در حال و هوای لز بودند که دیگه به زن و مردش کاری نداشتند . خانوم دکتر خیلی ناز و طناز بود و وسوسه ام می کرد . از من خوشش اومده بود . لباشو گذاشته بود رو سینه هام و خیلی نرم و ملایم زیر سینه هامو می مالید ..  سرشو برد بالاتر و لباشو به لبام رسوند در عوض دستاشو پایین تر قرار داد . آروم آروم رفت پایین تر و طرف کس . -اوووووهههههه خانوم دکتر .. -اینجوری صدام نکن تو که الان توی مطب نیستی .. -فرقی نمی کنه اینجا هم  یه نوع درمان کده هست .. -دختر  چقدر قشنگ حرف می زنی . ماهرخ جون بهم بگو گلی . زن دایی و مامان با حالی داری . تو هم باید به اونا رفته باشی . -نمی دونم تا نظر شما چی باشه -فعلا که دارم با تن و بدنت حال می کنم . لباشو از رو لبام ورداشت .. گلی جون کوسمو درسته گذاشت تو دهنش . -نهههههه نههههههه گلی جون راست میگی . فکر می کردم که  دیگه نمی تونم کیف کنم ولی هر گلی یه بویی داره جااااااااان هر دهنی یه مزه خاصی میده .. .. -حال کن ماهرخ جون .. ببین زنا و دخترا از همین کسشونه که نیرو می گیرن . اون که سر حال باشه بقیه جاهاشون سر حال سر حاله . واسه اینه که در کشور های پیشرفته این قدر به خودشون سخت نمی گیرن . دستاش با سینه هام بازی می کرد و منم دستای خودمو گذاشته بودم رو دستاش .. این جوری بهم لذت بیشتری می داد -گلی جون خیلی خوشم میاد . دوستت دارم خیلی باحالی .. -اینجا همه مث همیم . همه باید خاکی باشیم و حال کنیم … ادامه دارد .. نویسنده … ایرانی

دکمه بازگشت به بالا