مهدی و نسرین
سلام اسم من مهدی و ۲۷ سالمه
قدم ۱۸۳ و وزنم ۸۰ کیلوعه کیرم ۱۵ سانته زیاد بزرگ نیست اما کلفتیش خوبه دوتا داداشیم که داداش بزرگه دوسال پیش با دوست دخترش ازدواج کرد و الان خانومش بارداره
من مغازه لوازم یدکی دارمو وضع مالیم خوبه بد نیست
دوسال پیش که داداش ازدواج کرد توی رفت و آمدها و مراسما خواهر زن داداشم که اسمش نسرین بود و پشت کنکوری بود رو زیاد میدیدم
دختر خوشگلی بود و اندام و حرکات و رفتاراش بشدت سکسی بود اون موقع ها تو فکر این بودم ک بعد از ازدواج برادرم پیش قدم شم و استین بالا بزنم واسه خودم و با نسرین ازدواج کنم اما خب چون خونه نداشتم و سرم با دوست دخترم گرم بود بیخیال شدم
حدود سه ماه پیش داداشم مهمونی گرفته بود و خانواده خانومش هم اومده بودن
حدود یک سالی میشد نسرینو ندیده بودم تو این یکسال که رفته بود دانشگاه حسابی به خودش رسیده بود و پسرکش شده بود
کل شبو دیدش زدم و لحظه به لحظه ارزوم بود که کاش این دختر مال من بود
اون شب گذشت و من نتونستم حرکتی بزنم به فکر این افتادم که باهاش دوست شم و مخش کنم بکنمش یا اگه هم شرایط اوکی شد و از هم خوشمون اومد بگیرمش
فرداش به داداشم زنگ زدم و گفتم داداش شماره نسرینو میدی گفت چیکارش داری گفتم میخوام مخشو بزنم تو کفشم یه خورده اذیت کرد و گفت نمیشه و فلان ولی راضیش کردم شمارشو بده نگم از داداشم گرفتم و خبر داره
خلاصه تو تلگرام از طریق ایدی بهش پیام دادم و نگفتم کی ام
خیلی سر سخت بود اولش و گفت نه رل دارم اما من بیخیال نبودم به هر دری میزدم تا راضیش کنم یک ماهی طول کشید تا قبول کرد باهم باشیم اونم در حد چت و دوست اجتماعی این یک ماه هیچ حرفی از سکس نزدم تا بلکه بتونم اعتمادشو به خودم جلب کنم میخاست عکسمو ببینه عکس رفیقمو که قیافش یکم از من بدتره رو فرستادم اما بهونه ای نیاورد هرچی میگفتم عکس نود بده نمیداد
خلاصه سرتونو درد نیارم تصمیم گرفتیم همو ببینیم خواستم یهو منو ببینه تا ببینم واکنشش چیه
تو یه کافه قرار گذاشتیم برای ساعت ۵ عصر
عصرش تیپ زدم و حسابی به خودم رسیدم و رفتم کافه ی ده دقیقه ای نشستم اومد تا منو دید رفت بیرون و به روی خودش نیاورد که منو دیده زنگزد رو خط و گفت من نمیتونم بیام داداش دامادمون تو کافه است میبینه منو نمیشه
گفتم من خودم داداش دامادتونم چند لحظه هیچ حرفی نزد و بعدش گفت خیلی بیشعوری از اولشم میدونستم نباید بهت اعتماد کنم و قطعش کرد
سریع پاشدم رفتم بیرون دیدم کنار ماشینش که یه ۱۱۱ سفید بود وایساده و میخواد سوار شه رفتم کنار ماشین و گفتم نسرین معذرت میخوام میخواستم سوپرایزت کنم چی شده حالا مگه
بیا بریم تو کافه اذیت نکن
باز گفت خیلی بیشعوری منو اسکل خودت کردی گفتم غلط کردم توضیح میدم بیا بریم زشته اینجا وایسادیم خلاصه راضی شد و رفتیم تو نشستیم و یه چیزی سفارش دادیم و شروع کردیم به حرف زدن
کلی معذرت خواهی کردم و از علاقم بهش گفتم و گفتم از همون اول که دیدمت خوشم اومده ازت اما به خاطر شرایطم پا پیش نزاشتم و قصدم جدیه و نیت بدی ندارم و خلاصه از این حرفا
یکساعتی نشستیم و رفت شبشکلی چت کردیم و گفت راستش منم ازت بدم نمیومد ولی خب نه میتونستم پا پیش بزارم نه چیزی البته به نگین خواهرم گفتم گفته مهدی حتما دوست دختر داره و خیلی سخت پسنده کم میاری و فکرشو نکن اصلا
خلاصه گذشت و قرار شد پنج شنبه همراه اکیپ دوستام ک همشون با دوست دخترشون میومدن بریم ویلای دوستم
اخر هفته شد و رفتیم و اونجام همه تو بغل هم بودن نسرین کنارم نشسته بود دستمو انداختم دورکمرش گفت مهدی نکن گفتم خب همه تو بغل هم ولو ان منو تو جدا بشینیم نمیگن اینا چشونه چیزی نگفت
ظهرش جاتون خالی جوج زدیم و کلی با بچها زدیم و رقصیدیم و مشروب خوردیم شب هم قرار شد بمونیم چون فرداش جمعه بود نسرین اولش مخالفت کرد اما زنگ زد خانوادش و راضی شد که بمونه
ویلا ۴ تا اتاق داشت و ما ۵ تا رل بودیم شب شد و همه از شدت مستی و خستگی تو هم میمالیدن و حتی توهم بر میخوردن حواسم بود که کسی به نسرین دست نزنه بعدش بزاره پای مستیش
بهش گفتم نسرین اینا حالشون خوب نیست پاشو بریم تو حیاط ی دوری بزنیم رفتیم بیرون و دستشوگرفتم همینجوری قدم میزدیم و از هر دری حرف میزدیم پرسید چندتا دوست دختر داشتی خدایی راستشو بگو و در چه حد بودین
گفتم دوتا واقعا هم دوتا داشتم یکی دوران دانشجویی که فاز عاشقی برداشته بودم با دختره که تهش کات کردیم یکی هم مطلقه بود که دوسال باهم بودیم و اخرش عروس شد منم ولش کردم با هردوتاشونم دیگه سکس داشتم دومی که راحت اولی هم لاپایی و از کون گفت عه بی تربیت گفتم خب دو نفر رل میزنن واسه چی عزیز من پسر دخترن به هم حس دارن طبیعیه
تو چی
گفت من چی؟
گفتمچندتا داشتی گفت من فقط یکی اونم ترم اول خر شدم باهاش دوست شدم الانم سه ماهی هست کات کردیم
توقع داشت خیلی کارا کنیم که منم کات کردم
گفتم یعنی میخوای بگی هیچ لاس و رابطه ای نداشتی گفت خب چرا ولی نه در اون حد
گفتم در چه حد بوده گفت بیخیال تو گذشته نگردیم گفتم چطور تو از من بپرسی من نپرسم
گفت خب ماهم در حد همین چیزایی که تو گفتی
گفتم یعنی دادی کامل گفت نههه فقط یه بار عقب
طبیعتا چون خودمم سکس داشتم نباید ناراحت میشدم اونم حق داره ولی خب دپرس شدم و اونم فهمید ناراحت شدم گفت من که گفتم تو گذشته نگردیم گفتم اشکال نداره من بدم میاد طرف بهم نگه و پنهون کنه توام حق داشتی بالاخره آدم نیاز داره و طبیعیه
هوا یکم سرد شده بود گفت مهدی سردت نیست گفتم ن تو سردته گفت اره یکم
چرخیدم یهو بغلش کردم گفت عه دیوونه نکن گفتم میخوام گرمت کنم خب
چند دقیقه ای تو بغلم بود و لبامو نزدیکش کرده بودم اما بوسش نکردم صورتمو نزدیک تر کردم که چشاشو بست و فهمیدم اوکی داده و لبامو رو لباش گذاشتم
انقدر طعم رژش و لباش و فرمشون خوب بود ک حسابی رفتم تو حس و شق کردم
چند لحظه بعد اونم همراهی کرد و یهو خودشو کشید عقبو گفت کسی نبینه گفتم خیالت تخت اونا تا الان رفتن خودشون رو کار چیزی نگفت و باز ادامه دادم خودمو بهش چسبوندم که متوجه کیر شق شدم شد و یکم خودشو برد عقب و گفت خب بسه دیگه بریم تو مخالفت نکردیم و رفتیم داخل
کسی تو حال نبود و همه رفته بودن تو اتاقا رو کار تا نسرین نشست رو مبل صدای اه و ناله شد از تو اتاق نگاه کرد به من سری به حالت تاسف نشون داد و منم پقی زدم زیر خنده اونم از خنده من خندش گرفت ک صدای شلپ شلپ اومد و منم شروع کردم با ریتمش دست زدن و گفتم دست دست ک نسرین بیشتر خندید و گفت دیوونه با این دوستای بی حیات
یکم مشروب و مزه اوردم ک فقط مزه خورد و گفت نمیخورم یکی دو پیک خوردم اون موقع از سرمم زیادیه گفتم باشه ی پفک برداشتم و گذاشتم رو لباش و نصفشو که بیرون بود گاز زدم و بعدش شروع کردم لباشو خوردن چند دقیقه ای گذشت که دستمو گذاشتم رو سینه هاش فکر کنم حدودا ۷۰ یا ۷۵ بودن زیاد بزرگ نبودن اما رو فرم بودن و دقیقا همونی ک من میمیرم براش از سینه خیلی بزرگ یا کوچیک خوشم نمیاد دستمو پس زد باز دستمو گذاشتم و مالوندمشون
چشاشو بست و منم جراتم برای ادامه دادن بیشتر شد شالشو ک دور گردنش افتاده بود باز کردم و تو گردنش نفس کشیدم و بو میکشیدم گردنشو عطر تنش عالی بود و اونم از نفس کشیدنم خوشش اومده بود و چشماشو باز کرده بود و بهم نگاه میکرد
شروع کردم لیس زدن گردنش و گه گاهیم ی میک میزدم و تو چشاش نگاه میکردم چشماش خمار شده بود ک خم شدم و خوابوندمش روی مبل و باز لبمو گذاشتم رو لباس و خودم کنارش دراز کشیدم جا تنگ بود و جفتمون جا نمی شدیم ک گفت مهدی یکی میاد بیرون میبینه زشته گفتم نمیاد خودشون صداشون میاد خجالت نمیکشن از چی میترسی تو و این بار دستمو گذاشتم روی شلوارش ک اونم دستشو گذاشت رو دستم از رو شلوار یکم مالوندم و همچنان گردن و گوشاشو میخوردم به وضوح مشخص بود صدای نفساش تغییر کرده خواستم زیپشو باز کنم که دستمو برداشت و لبم تو لبش قفل بود نتونست حرف بزنه دستشو پس زدم و سریع یکم زیپو دادم پایین و دکمشو باز کردم و زود دستمو بردم تو
وای خیس و داغ بود و یکمم عرق کرده بود شروع کردم با دوتاناخون وسطم بالا پایین کشیدن و اولین اهش در اومد ک بیشتر حشریم کرد گفتم جون قربونت برم و نگاهم میکرد پاشدم چراغارو خاموش کردم و فقط نور مخفی روشن بود که رنگ ابی و بنفشش ی نور و فضای سکسی درست کرده بود برگشتم پیشش و مانتوشو دراوردم گذاشتم رو مبل تیشرتشم در اوردم و فقط سوتین تنش بود ی سوتین مشکی ک جذب بدنش شده بود و بالای سینه هاش مشخص بود بیرون زده گفتم بچرخ میخاستم سوتینو در بیارم گفت نه دیگه منم زبونمو بردم رو قسمتی از سینه هاش ک بیرون بود و سوتینو هول دادم پایین و چرخوندمش بازش کردم جفت سینه هاش افتاد بیرون و حقیقتا سینه های خوشکلی داشت عین قحطی زده ها میخوردم و میمالوندم و نسرینم ریز اه و ناله میکرد دستمو باز بردم تو شرتش و میمالوندم تیشرت خودمو در اوردم و رفتم روش خابیدم واز بالا شروع کردم اومدم پایین روی نافش ک رسیدم حسابی حشری شده بود و اروم میلرزید شلوارشو خاستم در بیارم که کمرشو داد بالا و شلوارو دراوردم شرشتم مشکی بود و حسابی خیس شده بود سرمو بردم پایین و بو کشیدم و گفتم به و اروم داشتم میکشیدمش پایین دستشو اورد مانع شد گفت مهدی نکن خجالت میکشم گفتم خجالت چی قربونت برم شل کن لذت ببر شرتو دراوردم و سرمو بردم لای پاش اولش از ناف تا بالای کسشو لیس میزدم و نسرینم چشاشو بسته بود و داشت لذت میبرد کیرم مثل سنگ سفت شده بود و داشت شلوارمو جر میداد زبون کشیدم رو چوچولشو نگاش کردم چشاشو باز کرده بود و داشت با چشای خمار نازش نگاهم میکرد حسابی قربون صدقش رفتم و گفتم دوست داری؟ادامه بدم سرشو تکون داد و تایید داد پاشدم گفتم اینو در نمیاری و اشاره به شلوارم کرد دست کرد کمربندمو باز کنه بلد نبود خودمکمکش دادم و بازش کرد زیپموکشید پایین و شلوارمو دراوردم خودم ی شرت پام بود فقط دستشو گرفتم گذاشتم رو کیرم چیزی نگفت و ارومشروع کرد مالیدن و منم رفته بودم سراغ گردنش و لباش بعد چند دقیقه باز اروم رفتم پایین سراغ کسش باز شروع کردم چوچولشو خوردن و میکزدن انقد خوردم تا فک و دهنم درد گفت تا زبونمو برداشتم نسرین لرزید و اه بلندی کشید و چرخید اون طرف و پاهاشو جمع کرد تو بغلش
از پشت بغلش کردم و قربون صدقش رفتم برگشت سمتم و گفت ممنون مهدی خیلی خوب بود
سرشو بردم تو گردنم و هیچی نگفتم
گفت ت چی گفتم هرجور تو راحت باشی چیزی نگفت و دستشو گذاشت روش و شروع کرد مالیدنش رفت پایین و شروع کرد ساک زدن برام که انقد دندون زد اوردمش بالا و شروع کردم لب گرفتن و گردن خوردن سرمو اوردم بالا و نسرین رفت تو گردنم و شروع کرد لیسیدن خیلی حس خوبی بود حسابی حشری شدم و قربون صدقش میرفتم جفتمون باز داغ کرده بودیم کیرمو گذاشتم لای پاش و شروع کردم عقب جلو کردن چون ابش لزج بود صدای خیلی باحالی میداد و یه ده دقیقه ای همینجوری گذشت احساس کردم دارم میام اخه خیلی وقت بود سکس نداشتم و حسابی هم حشری شده بودم زود اومد دستمال از رو میز کنار مبل برداشتم و خودمو کشیدم عقب و خالی کردم تو دستمال ولی نسرین بار دوم ارضا نشده بود ک دستمو بردم لاشو براش میمالوندم و بدنشو لیس میزدم چند دقیقه بعد اونم ارضا شد و اومد تو بغلم
گفتم نسرین خیلی دوست دارم بخدا گفت من عاشقتم دیوونه یکم حرف عاشقونه زدیم و قربون صدقه هم رفتیم گفتم لباساتو بپوش برم پتو بیارم بخابیم در زدم در اتاق رفیقمو اونم گفت به نسرین بگو بیاد تو اتاق کنار شیما بخوابه راحت باشن منو تو تو حال میخوابیم گفتم باشه
فرداش حرکت کردیم و رفتیم و بعد اون رابطمون خیلی گرم تر شد و نسرینم به نگین خواهرش گفته بود همه چیو و اونم خوشحال بود از اینکه ما با هم جور شدیم اگه دوست داشتید و خواستید بقیه داستانمون و سرنوشتمون که چی شد رو بنویسم نظرتونو بگید
نوشته: مهدی