ناباورانه اما بالاخره به زن داداش زنم رسیدم

باسلام دوستان چند سالی بود داستانهای سکسی رو میخوندم و خیلی دوست داشتم خودم تجربه کنم من آرش هستم ۳۶ سالمه و یه برادر زن و سه تا خواهر زن دارم
زن داداش زنم اسمش فرشته بود خیلی خوشگل .سبزه و قد بلند بود ما خیلی باهم راحت بودیم و داداش منو صدا میکرد
هر دومون مهر از هم پنهان تو دل داشتیم چند سالی گذشت داستان زمانی شروع شد که برادر زنم به خاطر کارش رفت اصفهان و بعد چند وقت ما به همراه پدر مادرش رفتیم پیش آنها. اینو بگم که برادر زنم مثل زنم بی حس بودن تو ارتباط زن و شوهری و باعث رنج من و بعد ها فهمیدم اون شده بود
خلاصه زمانی که ما آنجا بودیم احساس کردم با برادرزنم سر سنگینه فرشته ظهرش رفتیم بیرون شهر و عکس گرفت فرشته از طبیعت گردیمون و برگشتیم خونه که شب شده بود
خلاصه شام درست کردن و خوردیم و برادر خانمم رفتو یه اتاق پای سیستم پروندهای کاریشو ثبت کنه ما همه تو پذیرایی جا انداختیم وسایل های ما هم تو اتاق دیگه بود که فرشته داشت لباسهاشونو آنجا مرتب میکرد. من بهش پیام یکم چت کردیم با فرشته تقریبا همه خوابشون برده بود بهش گفتم عکس های امروز رو برام بفرست اونم ارسال کرد داشتم عکسا رو نگاه میکردم که دیدم عکس سرلختی عروسیشو با یه عکس نیمه لخت دیگه هم با اونها ارسال کرده یهو بدنم سرد شد و کلا بدنمو شهوت گرفت گفتم به چه عکسای قشنگی چه خوشگلی اونم خودشو زد به اون راه که واااای حواسم نبوده منم زدم به در پررو بازی و گفتم نخیر از دستی برام فرستادی استیکر خنده فرستاد منم به هوای شارژ مو از کیف وسایلام بردارم اروم رفتم تو اتاق جا خورد گفتم امدم شارژ بردارم خندید گفت بردار درب کیف رو باز کردم بالا بود ترس و شهوت باهم داشت سکته میداد منو برداشتم بی اختیار جلوش وایسادم و یه لب ازش گرفتم هیچ مقاومتی نکرد یه آه کشید و چشماشو بست از ترس سریع اومدم بیرون
رفتم دراز کشیدم صدای قلبمو محکم می شنیدم دیدم پیام داد عوضی و استیکر خنده
فرداش بلند شدیم خجالت میکشیدم نگاش کنم خانمم گفت یکم وسایل تو ماشین مانده میری از پارکینگ بیار اون سریع گفت بیا بریم من میام کمکت تو دلم قند آب شد گفتم بریم به محض این که وارد آسانسور شدیم چسبیدیم به هم لباشو خوردم و اینقدر شهوت داشتم دستمو کردم تو شلوارش کسش خیس خیس شده بود یکم لبهای همو خوردیم لباسشو دادم بالا وایییی خدا با اینکه سنش از من دو سال بیشتر بود اما هنوز سینه هاش دخترونه و خوش فرم بود شروع کردم به خوردن زمان هم نداشتیم منو از خودش کند گفت بریم شک نکنند رفتیم وسایلو برداشتیم برگشتیم تو اسانسور دوباره تازه من چشمم به دوربین ها افتاد گفتم وای دوربین گفت اشکال نداره این موقع صبح کسی پای دوربین نیست دوباره تا بالا لب بازی کردیم و دیگه همان بود شرایط پیش نیامد و ما برگشتیم
اما از اون به بعد عکس های لختی برام میفرستاد راحت از سکس صحبت میکردیم تا اینکه نمایشگاه اصفهان نزدیک بود و اون هم پیام داده بود برادر زنم داره میره ماموریت خارج استان منم از خدا خواستم و همزمان با رفتن برادر زنم رفتم اصفهان و شب بود تا رسیدم با هزار دلهره چند ساعتی گذشته بود رفتم خونشون وااای یه محفل عاشقانه برام درست کرده بود یه اهنگ که میدونست دوست دارم شمع و غذای مورد علاقمو و نوشیدنی .خلاصه سنگ تمام گذاشته بود نزدیک نیم ساعت تو بغل هم بودیم و لبای هم رو میخوردیم بعد یه خورده با هم رقصیدیم و یه گلویی تر کردیم و گفت غذا بیارم گفتم نه بریم تو اتاق گفتتتت وااای تو چقدر داغی کنترل کن خودتو خلاصه دستشو گرفتم رفتم تو اتاق و لباس هامون رو به ترتیب عشق بازی با لب سینه و خوردن کندیم خیلی اندام ظریف و خوش فرم و سکسی داشت تو بغل هم دراز کشیدیم می گفت ما غالب همیم شروع کرد برام خوردن من هم سینه های خوش فرمشو میمالیدم یکم که خورد منم رفتم خوردن خیس خیس شده بود انقدر داغ بودم هی میخواستم بکنم تو نمیزاشت میگفت عجله نکن
وحشی شده بودم بالاخره گذاشتم دم کسش و کردم تو چون خیس بود روان بود اما کوس تنگ و داغ و کوچولویی داشت باورم نمیشد رو ابرها بودم شروع کردم تلمبه زدن اینقدر شهوتی شده بود که سیاهی چشاش رفته بود ۱۰دقیقه ای میزدم از بس تنگ و اغ بود داشتم ارضا میشدم گفتم عزیزم ابم داره میاد اینقدر دوسم داشت گفت بریز تو و منم با لذت تمام همه رو تو کسش خالی کردم .رفتیم دوش گرفتیم و شام خوردیم از زنم شنیده بود عاشق سکس از عقبم و تا الان تجربه نکردم اصلا نمیزاشت زنم بعد شام دوباره رفتیم تو اتاق یه قوطی وازلین داد بهم گفت بیا گفتم این چیه گفت وازلین گفتم براچی گفت مگه سکس از کون دوست نداری خندیدم گفتم تو از کجا میدونی عوضی خندید گفت قشنگ چرب کن و عجله نکن اروم منم که رو ابرها بودم و باورم نمیشد هم مال خودمو چرب کردم هم کون اونو و ارو ارو شروع کردم باورم نمیشد کیر من یکم کلفت هم هست طفلک متکا رو گاز میگرفت و هیچی نمیگفت تا این که کم کم تمام کیرم تو کونش بود اروم اروم شروع کردم تلمبه زدن دوباره شهوتی شده بود و داد میزد جان من زن توام تو نیمه گمشدمی بیشتر تحریکم میکرد و تند تر میکوبیدم چون بار دوم بود نیم ساعتی با روش های مختلف از کون کردمش ابم داشت میامد گفتم بازم خالی کنم تو گفت نه بریز رو سینه هام دوستان یه تجربه واقعا باورنکردنی بود برام تا صبح ۶مرتبه سکس کردیم و فرداش نای بلند شدن نداشتیم و من با هزار دلتنگی برگشتم تا اینکه چند ماه بعد انها امدن پیش ما و به هزار مکافات یه روز که همه خونه پدر خانمم دعوت بودیم اون گفت من تا خونه خواهرم کار دارم ظهر میام من هم که مثلا سر کار بودم رفتم دنبالش و امدیم خونه ما و دباره یه دل سیر با هم سکس کردیم .
ببخشید طولانی بود اما تجربه به یاد ماندنی بود

نوشته: آرش

دکمه بازگشت به بالا