نامردی بسه رفیق 155
–
فروزان : این تویی که باید به من روحیه بدی تا بتونم بهتر
به پسرت شیر بدم . بزرگش کنم . باهاش کنار بیام . من به تنهایی نمی تونم بزرگش
کنم . اون پدر منو در میاره . من دوستت دارم . عاشقتم عزیزم . فکر نکن
فراموشت کرده بودم . ته دلم می خواستمت . شاید خودمم باور نمی کردم . ولی
می دونستم که اگه تو رو با یکی دیگه ببینم دیوونه میشم . واسه این که نمی
خواستم تو رو از دست بدم . حالا تو واسم از رفتن نگو .
-یه روزی باید
واقعیت رو پذیرفت . شاید تا ثانیه آخر باور نکنم رفتن رو . ولی باید رفت و
خیلی زود هم باید رفت . آدما میرن اما ازشون خاطره ها می مونه . چندی نمی
گذره که اونایی هم که شاهد رفتنشون بودن میرن دنبالش . ما همه مون رفتنی
هستیم .