نامردی بسه رفیق 22

ترسیدم از این که اگه نخوام به خواسته فروزان توجه کنم اون بره به سمت آدمای دیگه .. به سمت مردای دیگه .. شاید علاوه بر تلافی,  نیاز هم در این اقدام اون نقش داشته باشه . اون بازم تونست رامم کنه . بازم تونست منو بکشونه طرف خودش . طوری که راه و هدف خودمو گم کرده بودم . از این که می خواستم بهش نشون بدم که اونو به خاطرخودش دوست دارم . حالا از این می ترسیدم که نکنه اون بخواد بره و با یکی دیگه باشه .. اون منو جادو کرده بود . با دستای قشنگش .. با چشای آبی خوشرنگش ..  میگن چش آبیا چش نمی خورن . و منم دوست نداشتم کسی فروزان خوشگل منو چش کنه . نمی دونستم دنیای در کنار اوبودن کی و چه جوری می گذره . فقط وقتی به خوداومدم که بازم دیدم دو تایی مون کاملا برهنه و در آغوش همیم . و چشام به نوک سینه هایی خیره شده که پوست سفید و لطیف و براق اون منو بازم وارد دنیای ناباوری ها و رویاهام کرده ..
فروزان : فرهوش چت شده .. مثل این که تو هر بار به این جا می رسی ماتت می بره 
-اینو باید از خودت بپرسی . همون جوابی که اون دفعه هم بهت داده بودم .
فروزان : خیلی رویایی فکر می کنی . اصلا بهت نمیومد که این جوری باشی ..
 -و به تو هم نمیاد که رویایی نباشی .
فروزان :  وقتی که رویایی نبودم این جور ضربه خوردم اگه بودم چطور می شد ;! خودمو بهش نزدیک تر کردم . فقط داشتم به چشاش نگاه می کردم نمی دونستم چه عاملی لبامو به حرکت در میاره و افکارم چگونه منو به حرف زدن وادار می کنه . بازم با موهای بلوند سرش بازی می کردم چقدر دوست داشتم . دوست داشتم اون مال من باشه و طوری هم منو بخواد که  مهمترین انگیزه اون برای ادامه زندگیش باشم ولی حس می کردم که  هنوز نتونستم این شرایطو براش به وجود بیارم . اگه اون تسلیمم شه . اگه همون جوری شه که من می خوام .. آیا بازم همین حسی رو که حالا نسبت بهش دارم بازم می تونم داشته باشم ; یا نسبت به اون بی تفاوت میشم . شاید در اون شرایطه که میشه دوست داشتنو حس کرد و بهش ایمان آورد . حرکت سینه های فروزانو رو سینه های خودم حس می کردم . یه حالتایی شبیه به آغاز لحظه های سکس دفعه قبل . شاید فروزان از این حرکت خوشش میومد . بوی گونه هاش بوی موهاش و بوی گوشت گرم صورت و گردن و روی سینه هاش .. بوی فروزان هم بوی آتیش دفعه قبل بود . دیگه به این فکر نمی کردم که این برای من و اون چی می تونه باشه . عشق , هوس , نیاز . فقط به اون فکر می کردم که باید بدونه که چقدر دوستش دارم . چقدر اونو می خوام و براش هر کاری می کنم ..
فروزان : فرهوش فکرت جای دیگه ایه .. با احساس .. با احساس سینه هامو بخور . همون جوری که میگی دوستم داری ..
 -مگه تو می دونی عشق و احساس چیه ;
 فروزان : نمی دونم . فقط می خوام بدونم . می خوام بدونم چطور یه پسری که تا حالا به دختری وابسته نبوده چطور می تونه دم از عشق و احساس بزنه .. و یک زنی هم که تا حالا طعم عشقو نچشیده و با خیانت روبرو شده آیا می تونه وابسته عشق شه ; اصلا دوست داشتن یعنی چه ;! هر کسی یه چیزی در موردش میگه .. یکی به خاطرش خواب به چشاش نمیاد یکی از لذت عشق راحت می خوابه .. به یاد عشقش .. به یاد کسی که وقتی بیدار شه می تونه خودشو در کنارش حس کنه و برای اون … میگن تا جدایی نباشه عشق زیبایی خودشو نشون نمیده .  خیلی ها اینو میگن .. نمیدونم  -فروزان من  این حسودر تو به وجود میارم .
خندید و گفت تونستی در خودت به وجود بیاری ;
صداشو خیلی آروم تر کرد ..
فروزان : نمی دونم چرا حالا من با این وضع در آغوش توام . نمی دونم نمی دونم چه عاملی منو تا این جا کشونده ..
دیدم که فروزان داره وارد مقولاتی میشه که ممکنه بازم وجدانشوتحت تاثیر قرار بده و فیلشو یاد هندوستان بندازه . گفتم که دیگه بهترین موقعیه که دست به کار شده برم سر اصل مطلب .. بوسه های آروممو شروع کردم و از زیر گلوش و سینه هاش خودمو رسوندم به کس ناز و سفیدش .. انگاری کمی بی  حوصله بود . آخه فکر کنم از دفعه قبلی که با اون بودم موهای کسشو نگرفته بود . هر چند اون جوری بلند نشده بود که اذیتم کنه ولی می خواستم به این فکر کنم که اون تا چه اندازه برای این قضیه ارزش قائل شده و اهمیت داده . دیگه فقط صدای سکس بود و هوای سکس .. نذاشتم حرف دیگه ای بزنه . حالا من بودم و اون و دنیای عشق وهوس  .. لحظه های زیبای خیال .. عشق و خیال و هوس .. من با این طلسم که عشق یعنی جدایی می جنگم . به فروزان نشون میدم که میشه در کنارهم بود و بهترین لحظات زندگی رو برای هم رقم زد … ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا