نامردی بسه رفیق 25
–
داشتم با خودم فکر می کردم که چی جوابشو بدم . چی بهش بگم .. این فروزان که نباید تنهام می ذاشت .. ولی حالا من و اون غرق لذت سکس بودیم .. بدنش داغ بود .. قلبش به شدت می تپید .. اما سوالشو تکرار کرد ..
فروزان : فرهوش تنهام نذار ..
-چی داری میگی تویی که نباید تنهام بذاری . تویی که الان یه خونه و زندگی داری و سر پناهی و شریکی .. باشه تنهات نمی ذارم . بهت قول میدم که همیشه با تو باشم .. همیشه .. همیشه به فکر تو خواهم بود .. با خنده هات جون می گیرم . اگه بخوای با غصه هات من می میرم .
فروزان : اوه عزیزم عزیزم ..
خودشو بهم چسبوند .. بیشتر و بیشتر . من و اون غرق هم شدیم .. یکی شدیم . دیگه هیچ فاصله ای بینمون نبود . بازم به لحظه ای رسیده بودیم که من اونو بهترین و شیرین ترین و اوج آرامش و خوشبختی ام می دونستم . حالا باید در این لحظه کاری می کردم که اون بدونه که فقط با من می تونه به اوج لذت برسه .. واسش هر کاری می کنم . انگار نیروم چند برابر شده بود .. هیچوقت به کسی از ته دلم نگفته بودم که دوستت دارم . جز اعضای خونواده ام که هر چند وقت در میون یه سری بهم می زدن و می رفتن و منتظر بودن که یه روزی کارمو در این جا ول کرده برم تهرون . اما من به زندگی در این جا علاقه مند شده بودم . به آب و هواش عادت کرده بودم . به دریا و ساحل قشنگش .. زندگی در این جا رنگ دیگه ای داشت . چشای فروزان برق می زد . انگار یه آسمون دریایی بود که خورشید بهش تابیده باشه .. اون چشای خوشگلشو آروم بست و من کیرمو محکم تر به داخل کسش می کوبوندم .. همچنان صدای بر خورد کیر من به انتهای کسش فضای اون جا رو پر کرده بود . تا قیامت هم اونو می کردم تا ارضاش کنم . باید نشونش می دادم که براش بر ترین و بهترینم . می تونه با من حال کنه .. پاهاشو به شدت به این طرف و اون طرف حرکت می داد سرشو به جهت های مختلف پرت می کرد ولی من لبامو رو لباش قفل کردم و به صورتش فشار آوردم و دیگه نذاشتم حرکت کنه .. اون کاملا اسیر و تسلیم من بود .. لباشو گذاشت کنار گوشم
فروزان : حالا آبتو بده ..
-آخخخخخخ همین ;! فکر کردم که جونمو می خوای …
یه لحظه فکرم رفت پیش این که سپهر چند بار از این خط گذشته .. ولی فوری از این فکر بیرون رفتم تا شیرینی این لحظه ها رو به کام خودم تلخ نکنم .. کس تنگ و سفید و کوچولوش زیر کیر من مدام باز و بسته می شد ..
-آههههههه فروزان داره میاد .. داره می ریزه توی دهن ماهی کوچولو ..
کسشو هم به خود ماهی کوچولو و هم به دهنش تسبیه کرده بودم . اون لحظه رو با تمام خونه هایی که ساخته بودم عوض نمی کردم . اون لحظه رو با یه دنیا با زندگی خودم عوض نمی کردم . من عاشق شده بودم .. باورم نمی شد .. حتی حاضر بودم مدتها باهاش سکس نداشته باشم به شرطی که اون از عشق و دوست داشتن واسم بخونه . از لحظه های خوشی که می تونیم با هم داشته باشیم .. ..آب کیرم توی کسش غوطه می خورد و از کناره های کس پس ریزی اونو حس می کردم ولی دو تایی مون بی خیال به هم لب می دادیم و لب می گرفتیم .. یک بار دیگه سرشو گذاشت رو سینه هام .. چقدر نوازش کردن اون موهای بلوندو دوست داشتم . .. موهاش طبیعی بود .. خیلی خوشم میومد ازاین رنگ . ازش خواسته بودم که رنگ و حالتشو هیچوقت عوض نکنه . با نوازش های من چشاشو می بست .. هر وقت دوست داشتم یه بار دیگه اون چشای خوشگلشو ببینم دست از نوازش بر می داشتم اون چشاشو خیلی آروم باز می کرد و ازم می خواست که ادامه بدم ..
-فدات شم فروزان …
چقدر احمق بودم من که قبل از سپهر اقدام نکردم . دیگه مجبور نبودم با حیله و فریب به چنگش بیارم و اونو عاشق خودم کنم .
-فروزان بگو ازم چی می خوای .. اگه بگی برو خودت رو بنداز زیر ماشین میرم این کارو می کنم ..
فروزان : وای پسر مثل این که خوشی زیادی زده به زیر دلت .. اگه تو نباشی من چیکار کنم .. تو که نمی ذاری من زود تر از دست سپهر خلاص شم ..
کاش بدون این که دلیلشو به سپهر می گفت ازش جدا می شد .. ولی بعدش چی .. بعدش من با چه توجیهی می تونستم اونو مال خودم بکنم . چطور می تونستم توروی سپهر نگاه کنم و بگم که زن سابقشو گرفتم برای خودم . من و عشقم تا صبح توی بغل هم بودیم و بار ها با هم سکس کردیم .. تا می تونستم زیر گوشش خوندم و خوندم و خوندم . از دوست داشتن گفتم .. از احساس قلبی .. از انسان بودن .. از تفاهم .. از همه چیزای خوب .. فقط می خواستم اونو به خودم وابسته کنم . کاری کنم که دل دل کندن از منو نداشته باشه … ادامه دارد … نویسنده … ایرانی