نقاب انتقام 67

ببینم بهشته می تونم ازت خواهش کنم تا فردا صبح که اینجا هستی دیگه جز خودمون از کس دیگه ای حرف نزنیم ;/; -چرا تا فردا صبح ;/; بگو تا پس فردا صبح . آخه من فردا کلاس ندارم و می تونم تمام روز رو درخدمت تو باشم . ببینم مثل این که زیاد خوشحال نشدی . می تونم حدس بزنم واسه چی -ببینم بهشته هنوز هیچی نشده که شروع کردی -تقصیر من چیه . تو انگاری دوست نداری من اینجا در کنار تو باشم . -باور کن نه از حرف زدن با تو سیر میشم نه از  بغل زدن تو نه از این که هر لحظه بوی تو رو احساس کنم . وقتی که از پیشم میری همش در انتظار اینم که کی بر می گردی و بازم با من از لحظه های خوب میگی .. بهشته صورتش گل انداخته بود . -نمی دونم چرا با این که می دونم تو همه اینا رو برای این میگی که از دلم در بیاری بازم لذت می بری -خوشت میاد چون می دونی همه اینا حرف دلمه . بعضی راز ها رو باید باز کرد و دیگه نباید بین کلامی که در سینه آدمه واون کلام و احساسی که می خواد بیاد بیرون چیزی به نام غرور حکومت کنه . وقتی که با همه عشقت با همه درون و احساست حرفتو می زنی انگار که آروم شدی . وقتی خودتو در دیگری احساس می کنی انگار حرفای دل خودتو داری به خودت می زنی . به خودت .. آره تو,  خودت و اونی رو که براش می میری یکی می دونی . تو دیگه همه چیزو برای خودت نمی خوای . برای اونم می خوای . احساس اونو حس می کنی درکش می کنی .. -سهراب می فهمم چی میگی تا بیام به بعضی حرفات هم دقت کنم سریع رد میشی ولی آهنگ صدات و کلامت جذبم می کنه . دلم می خواد فقط بشینم و بغلت بزنم و به حرفات گوش بدم ولی اینجا هر لحظه یکی میاد و میره . کی میشه که بری خونه و من اونجا ازت مراقبت کنم . -باید بریم جایی که کسی ندونه کجام . -من تا یه مدتی نباید برم خوابگاه چون ممکنه از اونجا تعقیبم کنن .-واست دردسر شدم . شبا بودی پیش دوستات . با هم حرف می زدین و درددل می کردین .. -من دیگه دوست دارم پیش تو باشم . تا آخر عمر که نمی تونم کنار دوستام باشم و باهاشون حرف بزنم و درددل کنم . من دوست دارم لحظه ها رو کنار عشقم سپری کنم -ببینم بهشته تو با چند تا از پرستارای اینجا دوستی . خیلی هم انگار صمیمی هستی . زیاد کاری به کارمون ندارن . -هر رازی رو که نمیشه باز کرد .. -خیلی شیطونی دختر . شیطون و زبل -و یک عاشق .. -من دیگه خسته شدم . دلم می خواد برم خونه . -هنوز زوده عزیزم . ممکنه به مشکل بخوری و زخمت عفونی شه یا مشکلات دیگه ای از این دست . اگه چند روز دیگه هم بمونی بد نیست .وگرنه اینا از خداشونه یه نفس کش کمتر اینجا باشه -دو تا نفس کش چون از دست ریاست بازیهای تو هم دیگه خسته شدن . بهشته وقتی که اومدم بیرون و تونستم روپام وایسم با هم ازدواج می کنیم . نگو که من درس دارم و درسام تموم شه و فکرم آزاد نیست . تو اگه ادامه هم ندی بازم مشکلی نداریم. ولی می دونم که تو  از روی عشق و علاقه و ایمان به تحصیل و هدفی که انتخاب کردی هیچوقت نیمه کاره رهاش نمی کنی . من باهاتم . همراهتم تنهات نمی ذارم . -می دونم همه اینا رو درست میگی از روی عشقه که این حرفو می زنی . تو هرحرفی که بزنی و هر چیزی که بخوای من حرفی ندارم . فقط از یه چیز می ترسم . -ازچی ;/; از آتشی که زیر خاکستر خاموش شده ;/; -سهراب تو دیگه کی هستی . فکرمو خوندی و جمله ای گفتی که در اون جواب خودت و منو دادی . مسئله همین جاست . آیا آتش زیر خاکستر واقعا خاموش شده ;/; آیا اصلا بهش فکر نمی کنی ;/; -بهشته قرارمون چی بود . این که دیگه ازش حرفی نزنیم . -واسه چی . چون می ترسی بازم بهش فکر کنی و روی تو اثر بذاره .. -مثل این که خیلی خوشت میاد هم خودتو آزار بدی هم منو . ببینم می دونی فرق بین تو و سها در چیه ;/; .. حس کردم که می تونم صدای ضربان قلب بهشته رو بشنوم . داشت با خودش فکر می کرد که من چی می خوام بگم .. -نه بگو سهراب . منتظرم بشنوم -فرق شما در اینه که من خودمو جلو اون گلوله ای که می خواد به قلبت برسه و بخوره می ذارم ولی هیچ وقت جونمو واسه اون نمیدم . حتی اگه پاش بیاد حاضرم اونو بکشم تا تو زنده بمونی . حالا به خاطر حماقت گذشته ام گاهی تاسف می خورم دلیل نمیشه که دوستش داشته باشم یا این که یه گرایشهای خاصی به اون داشته باشم . اگه این جور بود مرض داشتم بیام طرف تو ;/; -نمی دونم شاید داشتی .. یه اخمی بهش کردم تا دید که حرف بدی زده طبق معمول اومد بالا سرم و با یه بوسه اصلا یادمون رفت که در مورد چی داشتیم حرف می زدیم .. این دختر تا نزدیکای صبح سرمو خورد . منم مرض داشتم . خوشم میومد صداشو بشنوم . حتی اگه حالیم نمی شد چی داره میگه بازم آهنگ صداش بهم آرامش می داد . دلم می خواست که  میرفت دانشگاه . روز رو پیشم نمی موند . چون یه حس بدی بهم می گفت که ممکنه اون و سها روبروی هم قرار بگیرن و اوضاع بحرانی بشه …. ادامه دارد .. نویسنده …. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا