نقاب انتقام 83
–
اون مرد نمی دونست واقعا اون دخترو چی صداش کنه . اون یه اسمی داشت که به جایی که ازش اومده بود می خورد .اومد تا همدم تنهایی اون مرد شه . اومد تا بهش بگه میشه بعد از مرگ بازم زنده شد . اومد تا دوباره بگه قلب شکسته رو میشه دوباره درستش کرد . اومد تا بگه دلی روکه خنجر خیانت اونو شکافته و دیگه هیچ قطره خونی براش نمونده رو میشه دوباره بهش جون داد . حتی میشه کاری کرد که به خاطر عشق بتپه . آره سها باورت میشه که دلهای شکسته دوباره عاشق شن ;/; باورت میشه آدمایی که تحقیر شده باشن دوباره سرشونو بگیرن بالا و به زندگی لبخند بزنن ;/; باورت میشه ;/; باورت میشه که خوشبختی در خونه آدمای بد بخت و بد بخت ترین آدمای دنیا رو بزنه و بهشون لبخند بزنه .;/; بد بخت به کی میگن . بهم بگو بد بخت به کی میگن ;/; دیگه می خوای به کی بگن خدا .. جلو چش آدم نفر بمیرن ;/; شایدم نفر . اون عشق هم با خیانت خودش واسه اون مرده بود . چرا ساکتی ;/; چرا حرف نمی زنی سها ;/; چرا به من میگی بیرحم ;/; چرا به من میگی که نمی تونم عاشقت باشم ;/; چرا این قدر زجرم میدی ;/; شاید تا حالا شک کرده باشی . شایدم حالا فهمیده باشی . سرتو بالا بگیر . شرمم میاد توی چشای خائن تو نگاه کنم . اون چشایی که یه روزی ازش راز عشقو می خوندم . کدوم عشق ;/; آره سها من همون سهرابم .همونی که تو کشتیش . همونی که زیر پاهات لهش کردی . همونی که دلشو از سینه در آوردی و به خاطر چند وجب خاک خدا منو با خاک یکسان کردی . میگن ارواح نمی میرن . اونا میرن به یه عالم دیگه . تو روح منو کشتی . من همون سهرابم . همونی که با نفسهای تو نفس می کشید .همونی که با لبای تو حرف می زد با چشای تو می دید . همونی که با پاهای تو راه می رفت . همونی که سرشو میذاشت رو سینه ات تا حس کنه دنیای عشق و آرامشو در بغلش داره . همونی که از زشت بودن صورت سوخته اش پیش تو خجالت نمی کشید . من همونم که بهش خیانت کردی . همونی که عاشقش نبودی . همونی که هرگز نشناختیش و نخواستی که بشناسیش . نه اون وقتی که زشت بودم و نه حالا که دیگه اثری از اون سوختگی رو ندارم . . تو نقاب انتقام روی صورتمو ندیدی . اما اون نقابو بهشته فرشته از صورتم کنده . تو چطور می تونی به کسی که در قلبش کینه ای نیست آسیبی برسونی . اونی که با همه عذابی که بهش دادی بازم بهم می گفت که ازت کینه ای نداشته باشم . من همون سهرابم با همون ثروت . می تونستی صبر کنی . تا با همین چهره در کنارت باشم . من که همه چیزم مال تو بود . دار و ندارم عشقم هستیم .. همه مال تو بود . .. سها مثل آدمای بیهوش مات و مبهوت به گوشه ای خیره شده بود . توانی برای گفتن نداشت .. چند بار رفت چیزی بگه بغض امونش نداد .. فقط یک بار با صدایی بغض آلود و خیلی آروم گفت همه چی رو از نو می سازیم . -بی شرم .. چی رو از نومی سازی. .. .. می ترسیدم بهشته رو بازش کنم .. سها یک گرگ بود که حتی از میش و موش شدنش هم باید می ترسیدم . جلو پاهای بهشته به زانو افتادم . دستامو دور پاهاش حلقه زدم -این همه چی رو برام ساخته . تو چی رو می خوای برام بسازی . تو همه چی رو برام خراب کردی . تو اصلا می دونی عشق یعنی چه . از کنار بهشته بلند شدم . با عصبانیت به طرف سها رفتم . شونه شو با دو تا دستام گرفتم . -سرتو بالا بگیر . به چشام نگاه کن . من نفرت دارم از این که نگاه تو رو چشای تو رو ببینم .. نگاه کن ببین این همون سهراب نیست ;/; نه نه .. تو یی که زندگیت با خیانت و آدمکشی و دزدی و کثافت و هرزگی همراه بوده چطور می تونی عاشقم باشی . من ازت بدم میاد . ازت متنفرم . سها به صدای بلند اشک می ریخت . -من ازت می گذرم . چون خدا در عوض تو یکی رو از بهشت برام فرستاده . میگه اگه بنده هاش عذاب بکشن من چندین برابر بهشون پاداش میدم . من نمی تونم بگم این پاداشی که الان کنارم وایساده چند برابر عذابیه که من کشیدم . می دونم بیشتر از حقمه ولی این لطف خداست . اونو از من نگیرش . اسلحه رو بذار کنار . قلب منو هدف بگیر . تو که دست به آدمکشیت حرف نداره . امانت خدا رو ازم نگیرش . من باید جواب بدم . می خواستم ازت انتقام بگیرم ولی دیگه اون نقابو انداختم دور . می خوام وقتی که در کنار بهشته بهشتی خودم هستم کینه ای توی دلم نباشه .. هیچ کینه ای . به خدا نمی خوام .. اگه خدا ازم بپرسه هدیه شو چیکار کردم چی بگم ;/; هدیه خدا در این دنیا امانت ماست . من عاشق تو بودم سها . تو یک بار عشقو درم کشتی . برای بار دوم نکشش . اگه دوستم داری . اگه عاشقمی . من نمی خوام ازت انتقام بگیرم . به خدا بخشیدمت . قسم به اینی که اینجا در بند کشیدیش بخشیدمت . به روح چهار تا عزیزی که با سوختن خودشون منو سوزوندند و بهشته بهشتی من سبزم کرد قسم که دیگه نمی خوام ازت انتقام بگیرم . …. ادامه دارد… نویسنده …. ایرانی