نمیخوام
یکی از خاطراتم میخوام تعریف کنم
سما هستم ۱۸سالمه یه شب با یه آقایی آشنا شدم توی دور دور راستشو بگم فقط بخاطر ماشینش رام شدم شمارش گرفتم
اوکی شدم چت کردیم اینا ی شب گفت بیا همو ببینیم قشنگ ترین لباسم پوشیدم ی کت کوتاه با ی شلوار اسکینی یخی با ی نیم تنه زیر مانتو هیکل خوبی دارم سینههام گرد سفته باسن ژلهای بزرگ با رونای ژلهای بزرگ خلاصه رفتم ببینمش اولش گفت من زن دارم پدر زنم حسابی پولداره و اون اصلا نیازی ب پول من نداره تو هرچی بخوای کارت دراختیارت واقعیتش روم نشد اصلا کارتو بگیرم تو همون دور دور اول دستشو همش می گذاشت روی رون پام میمالید همش میگفت وای چقدر تو خوبی سما هرچی بخوای برات میگیرم باز میگفت طلا دوست داری بگیرم برات گوشی بگیرم و… آخرش واقعا پشمام ریخت اینقدر آدم بدبخت هول میشه ازش پرسیدم چته میگفت زنم نمیتونه باهام باشه نمیتونه (از این زر زرایی ک همشون میگن) خلاصه اون شب تموم شد
فرداش رفتم دانشگاه افتادم پام پیچ خورد کبود شد ترسیدم نمیتونستم رانندگی کنم اونطور ک تعریف کرده بود ی خونه نزدیک دانشگاه داشت زنگ زدم بهش گفت با دوستم خونهام دوستم دکتره توام بیا اینجا رفتم خونش خونه بدی نبود تنها چیز خفنش ی تخت بزرگ خفن بود منو برد رو تخت درازکشیدم ک مثلا دوست ب ظاهر دکترش معاینه کنه دوستش شروع کرد ر مالوندن پام اوووپس یعنی همون معاینه نیس دکتر بود اشتباه کردم گفت شلوارتو دربیار باید یخ بزاری شلوارت خیس نشه اولش مخالفت کردم بعد خودش گفت نترس دکتره خودش شلوارمو کشید بیرون به سختی شلوارم از کون خوشگلم کنده شد دوستش شروع کرد هعی میمالوند پامو رونامو تا یهو دستشو گذاشت رو شورتم منم کصم بیآبرو زود خیس میشه فورا گفتم هوی چیکارمیکنی اونم خندید گفت ناراحت نشو بابا کصت که خوشحاله توام حال کن دوستش( همون مرتیکه اصلی) اونم خندید گفت ادا درنیار خانومم کصت که شده رودخونه بزار سیلش دربیاد بلند شدم ک برم از کصم گرفت کشید سمت خودش لباش رو لبام گذاشت دوستشم سینههامو خورد بغلم کرد هرچقدر تقلا میکردم برم نمیشد راستش کون خودم میخارید شل کردم حال کنم حالا چه داد بیداد میکردم دستوپا میزدم ترتیبمو میدادن دوتاشونم هیکلی قلدر منم که یه پام مرخص بود چجوری در برم تصمیم گرفتم همونجا بیخیال بشم دیدن که آروم شدم برام عرق آوردن مست شدم شهوتم رونمایی کرد این دوتام افتاده بودن روم میخوردن مثلا آقا دکترم همش میگفت جوون چقدر طلایی چقدر بدنت سفته چقدر میدرخشه چقدر صافی و میخورد خودشم میگفت تو بااین بدن باید بشی ملکم زنم بهت سجده کنه ( عجب خایه مالایی بودن تخم سگا) آقادکتر انگشتشو کرد تو کصم گفت جون چه تنگی تو یهو (برا مرتیکه اصلی اسم میزارم از الان همون مرتیکه میگم منظورم آقایی که باهاش آشنا شدم) مرتیکه کیرش درآورد بالاسرم گفت اونقدر خوشگلی دلم نمیاد کیربخوری دکتر کنار زد اومد بین پاهام واستاد ازم پرسید اجازه میدی کص تنگ کیرمو بغل کنه منم با سر اوکی دادم یهو همشو فرو کرد آهم بلندشد اونم ذوق میکرد میگفت وای سما چقدر کصت خوبه من دیگ زنم نمیخوام تو ملکه منی زنم نمیکنم تورو میکنم دکتر هم دست به کیر منتظر بود مرتیکه درآورد گذاشت لای ممهام دکتر از فرصت استفاده کرد گذاشت توش راستش از کیر دکتره خوشم اومد گنده ۱۷سانتی بود قشنگ کصمو پر میکرد داشتم حسابی با کیر دکتر عشق میکردم ک مرتیکه هولش داد گفت برو کص ملکمو گشادش کردی (کصکش حالو ازم گرفت) کیرش ۱۴سانت بیشتر نیود چاق بود شکمش میوفتاد رو کصم اصلا کردنش نمیدیدم گفت داگی شو میخواستم با ناز بگردم برا پام اخ آوخ کنم دکتر وحشی با ی حرکت چرخوند پامو باز کرد کونم نگهداشت مرتیکه گذاشت تو کونم دادی زدم اونم گقت دوتاکیر بزه توت چی میگی دکتر بخواب زیر چشام چهارتا شد خوابید زیرم حسابی سینمو خورد کیرش گداشت تو کصم درد بدی زیر دلم پیچید ولی حال میداد منم شل کردم با هم میکردن ک آب دکتر اومد رفت کنار واقعا داشتم پاره میشدم با اینکه دوست داشتم همچنان دکی بکنه ولی خوشحال شدم آبش اومد یکی حذف شد مرتیکه نمیدونم چی زده بود ول نمیکرد کیرش گذاشت تو کصم گفت اخ چ رونایی تلمبه که میزنم پامو پر میکنه ضربه گیره پام اذیت نمیشه موهامو پیچید دور دستش هب دکتر هم گفت محکم دستامو بگیره تند تند وحشیانه کرد و تموم شد آبش پاشید پشتم با همون وضع بیهوش شدم دو ساعت خوابیدم بیدار شدم دوستش رفته بود پشتمم تمیز کرده بود پاشدم رفتم خونه و سیکش زدم و تموم واقعا گوه خوردم با مرد زن دار دوست شدم هیچ کوفتیم ازش نگرفتم
نوشته: سم