نگاه عشق وهوس 11

سارا چشاشو باز کرد نمی دونست چند ساعته که خوابیده .. به ساعت دیواری نگاه کرد . دو سه ساعت خوابیده بود .. نمی دونست چه چیزی اونو بیدار کرده . شاید همین اندازه چش رو هم گذاشتن واسش کافی بود . دوست داشت از جاش پا شه و بره پشت در از عدسی از اون چشمی پشت در اون طرفو نگاه کنه تا ببینه می تونه اونو ببینه یا نه ; ولی می دونست  که این ساعاتی نیست که در اون بتونه سعیدو ببینه . اون در این ساعت آفتابی نمی شد . و خودشم رعایت می کرد . با این حال حتی در خونه شون هم براش پیام آور عشق بود .. ظاهرا شوهرش بیدار بود ..

دکمه بازگشت به بالا