هروقت خارید بگو خودم بخارونمش (۳)
…قسمت قبل
دوستان تو قسمت اول هم توضیح دادم که این داستان کاملا غیر واقعیه
.
با حالت کرخت و گرفته ای از خواب بیدار شدم… هنوز درد تو کل بدنم بود و فقط دلم یه دوش آب داغ میخواست
کامل لخت بودم هنوز ولی خداروشکر پتو روم بود و ترس اینکه کاوه تو این وضع منو دیده باشه از سرم پرید
با زحمت بلند شدم یه چی پوشیدم رفتم بیرون اتاق دیدم خونه ساکت و خلوته از پله ها پایین اومدم دیدم طاها روی کاناپه لم داده با یه شرت بدون تیشرت دستشم داخل شرت داره با کیرش ور میره نگام کرد گفت به به عروس خانوم بیدار شدن
ترسیدم داشتم به این فکر میکردم که کاوه کجاست که این اینقد راحت داره حرف میزنه و نکنه به کاوه گفته باشه قضیه دیشبو
فهمید ریدم تو خودم ادامه داد:
-نترس کاوه بیرونه…شب زفاف خوب بود؟؟ با یه نیشخند
نیشخند و طعنه و تمسخر هایی که کل زندگیم ازشون میترسیدم و خودمو بخاطر در معرض اینها قرار ندادن از لذت مفعول بودن محروم کرده بودم
من نگاهم. از بدنش ، سر سینه های برجسته و بازوهای گنده ش و شکم تختش که موهای اصلاح شدش باز داشت دیوونه م میکرد برداشته نمیشد اما یه غم و ترس از غلطی که دیشب کرده بودم هم قاطی نگاهم بود
متوجه همه چی بود بلند شد نشست با دستش اشاره کرد برم بغل دستش بشینم
با زحمت و خیلی معذب رفتم کنارش . نگاهم به کیر ورم کرده ش زیر شرتش بود نمیدونستم کجا وایستادم و چی میخوام
چونه م گرفت داد بالا با خنده گفت هوی تو هنوز سیر نشدی؟
دلم دیگه نمیخواست اینطوری باهام حرف بزنه
رومو کردم اون طرف گفتم لطفا اینقدر با حرفات اذیتم نکن نمیدونم اصلا دیشب چرا اینکارو کردم فقط از اینی که الان هستم پشیمون ترم نکن
-دیوونه… منظوری نداشتم از چی ناراحتی؟
+هیچی نمیدونم…فقط هر اتفاقی که افتادو فراموشش کن…زیادی مست بودم و نفهمیدم
-احمق اون لذتی که دیشب بردم هیچ جوره فراموش نمیشه چرا فکر میکنی میخوام تحقیرت کنم یا آزارت بدم
سکوت کرده بودم و ادامه داد
-ارتباط من و تو در همین حد رفاقت باقی میمونه نیاز های همدیگه رو میشناسیم کنار ارتباطمون با جنس مخالف میتونیم از همدیگه هم لذت ببریم اشکالش چیه؟؟چی ناراحتت میکنه؟
زنگ آیفون خورد و کاوه اومده بود پرید سریع درو باز کرد گفت بعدا باهم حرف میزنیم الانم خودتو جمع و جور کن کاوه نبینه این قیافتو
رفتم تو حمام و زیر دوش داشتم به همه چی فکر میکردم
به خودم اومدم دیدم داره دوشم طولانی میشه زود اومدم بیرون دیدم بساط صبحانه رو چیدن خیلی اوکی و گرم با کاوه و طاها سلام علیک کردیم صبحانه رو خوردیم کاوه گفت بچه ها سورپرایز دارم واستون
من و طاها متعجب نگاش کردیم گفت دیشب که شب جمعه بود نشد دلی از عزا در بیاریم و دخترای زندگیمون ریدن توش
امروز میتونیم سه تا جوجه بیاریم سیخ بزنیم تا شب که میخوایم برگردیم
طاها بدون مکس گفت کصکش ما دیشب خودمونو به دیوار استخر میمالیدیم آبمون بیاد تو کاری نکردی واسمون الان میخوای کص بیاری سیخ بزنیم؟اونم ظهر جمعه وسط دماوند شهر غریب؟
گفت بابا یه چن تا رفیق دارم اینجا آشنان دیشب نمیشد بیان میتونیم امروز بیاریمشون یکم مشروب میخوریم دست هرکدومو میگیریم میبریم یه گوشه ترتیبشونو میدیم
من داشتم به کون پاره ی خودم فکر میکردم که چطوری میخوام حرکتی بزنم با این وضع نگاه طاها هم مشخص بود دو دله…کاوه تلفنش زنگ خورد رفت تو اتاق طاها روشو کرد طرف من گفت من دیگه کیرم راااااست نمیشه بخوام گوهی بخورم امروز…خندیدیم گفتم بپیچون بگو کار داری باید زودتر برگردیم
خلاصه طاها اومد خودش گفت بچه ها برنامه مالیده… شوهرخاله م اومده اینجاست ماشینش خراب شده میخواد برگرده بریم شهر خودمون که مکانیک بیاره، پاشین جمع کنین بریم با خنده ادامه داد ایشالا دخترای خودمونو سوار بشیم امشب
جمع کردیم شوهر خاله ش هم اومد و من واقعا توان دو ساعت رانندگیو نداشتم گفتم کاوه تو بشین پشت فرمون به احترام شوهرخاله ش هم خودم پشت نشستم پیش طاها
تو کل مسیر پشت ماشین یه وری لم داده بودم روی طاها
شوهرخاله کاوه هم یه سره کصشعر میگفت سرمونو درد آورده بود طاها هم داشت با گوشیش ور میرفت
دیدم طاها دستشو گذاشت رو پام گوشیشو اورد جلو صورتم یه متنی رو تو نوت گوشیش نوشته بود که بخونم
-دیشب هر اتفاقی بینمون افتاد چیزی جز یک صمیمیت و لذت برامون نبوده و نخواهد بود پس سخت نگیر و خودتو بابتش اذیت نکن من دوستت دارم و نمیخوام از من یا خودت بابت کاری که کردیم ناراحت باشی اگر اوکی ایی امشب بیا خونه من باهم صحبت کنیم و کاوه در جریان نباشه…
داغ شده بودم هم تو کونم عروسی بود هم تو دلم آشوب فقط یواش گفتم باشه هماهنگ میکنیم
ساعت 4 رسیدیم همه نخود شدن رفتن منم با دوست دخترم قرار داشتم ببینمش رفتم دنبالش تو ماشین تا اطراف شهر یکم باهاش دور زدم یه بهونه کصشر آوردم دعوای صوری افتادم که امشبو پیش طاها راحت باشم و موفق بودم
ساعت حوالی 7 بود طاها زنگ زد بهم
-سلام خوبی؟
+سلام طاها قربونت
-میبینمت امشب؟
+آره هر تایمی اوکی بودی بگو بیام
-همین الانم بیای اوکی ام
گازو گرفتم رفتم سمتش پیامک داد شماره واحد آپارتمان و زنگشو فرستاد برام
نیم ساعته رسیدم بهش زنگ زدم درو باز کرد رفتم تو جلو در واحد رسیدم در زدم دیدم در باز شد رفتم تو درو بستم وااااااااااای
این منو دیوونه میکنه
لخت مادرزاد جلوم وایساده بود
انگار قرار نبود این بدن هیچ وقت برام عادی بشه
کیر خوابیده ش
موهای اصلاح شده ی بدنش
عضلات منظم و تراشیده ش واااااای
بی مقدمه اومد چسبید بهم و شروع کردیم به لب گرفتن
محکم بغلم کرده بود دستش از موهام به کل بدنم حرکت میکرد منم تمام عضلات کتف و کمرشو داشتم با دستام نوازش میکردم به کونم چنگ میزد و عاشق این وحشی بازیا بودم یه آن استرس گرفتم و ضربان قلبم بالا رفت وایسادم اونم ایستاد گفت چی شد
گفتم کسی که خونه نیست؟
گفت نه بابا و شروع کرد دوباره خوردن لبم یکم با دست مانعش شدم گفتم میشه بشینیم؟ ولم کرد گفت راحت باش
یه آن فکر کردم ناراحت شد رفتم یه قدم سمتش کیرشو که هنوز اویزون بود گرفتم مالیدم لبشو بوسیدم گفتم از دیشب هنوز بدنم کوفته س
یه لبخندی زد گفت کوفتگیاتم خودم میگیرم بشین یه چی بیارم بخوری
دوتا لیوان کوکتل از یخچال دراورد تو کل مدت نگاهم به پاهای کشیده و بزرگش بود و کیر کلفتش که اون وسط تاب میخورد
اومد سمتم یکیو داد دستم گفت بخور یکم گرم شیم
کنارم نشست شروع کرد به صحبت کردن
-پوریا من رابطه با همجنس مثل رابطه با جنس مخالف برام جذابه حتی میتونم بگم شاید بیشتر میلم به همجنسم باشه…بهم حس قدرت میده وقتی میتونم برای همه جذاب باشم و از اون مهمتر اینکه ازت خوشم اومده نمیخوام لطمه ای به رابطه ت یا زندگیت هم وارد کنم فقط میخوام لذت ببریم جفتمون
+من نمیدونم درست چی باید بگم اما اینقدو میدونم تجربه ای که داشتم اولین و بهترین رابطه ی جنسیم بوده که توش درد کشیدم و لذت بردم
-پس میتونه ادامه داشته باشه؟
چیزی نگفتم دلو زدم به دریا پاشدم وایسادم جلوش تکیه داد به مبل پاشو باز کردم نشستم روی زمین بین پاهاش شروع کردم به مالیدن کیرش
داشت یواش یواش بلند میشد کیرش که سرشو گذاشتم تو دهنم و آروم شروع کردم به مکیدن کله کیر گنده ش
طاها یه آه بلند کشید چشماشو بست سرشو تکیه داد به عقب
با دستم میمالیدم بدنه کیرشو و کله ش تو دهنم بود وقتی حسابی شق شد شروع کردم به خوردن تخماش دیگه دیوونه شده بود
یهو صدای زنگ آیفون هردومونو مثل شصت تیر از جا پروند
طاها دوید سمت آیفون گفت این اینجا چیکار میکنه؟
دوست دخترش بود
گفت تو همینجا باش طوری برخورد کن که میخوای بمونی اینجا و نرو
این بیاد ببینه اینجایی میری تو همین تایم که بهم اینارو میگفت سریع یه تاپ و شلوارک پوشید و در واحدو باز کرد که دوست دخترش سپیده رسید
من مات و مبهوت با کیر خیس تو شلوارم مونده بودم که این کی میخواد بره
نشست و لباساشو دراورد و صحبت صحبت و صحبت و نرفت
تو کل مدت من و طاها با نگاه داشتیم باهم. حرف میزدیم هر دو گیر کرده بودیم که چیکار کنیم این دختره رو
تا طاها گفت سپیده جان پوریا امشب اینجا میخواد بمونه یه اتفاقاتی افتاد حوصله خونه رفتن نداشت میخواد راحت باشه
سپیده به طاها گفت میشه چند لحظه بریم تو اتاق صحبت کنیم؟
گفتم شما راحت باشین من میرم تو اتاق صحبت کنین شما
تعارف از اونا و از من طوری شد که اونا رفتن تو اتاق خودشون من رفتم اتاق رو به رو
حرفای اینا به درازا کشید از بحثا متوجه شدم داستان برای برنامه دیشبه که کنسل شده بود شاکی بود سپیده و ظن خیانت زده بود
دیدم ساکت شدن اومدم بیرون برم دیدم اوه شت طاها سپیده رو انداخته رو تخت خودشم افتاده روش دارن لب و لب بازی رو شروع میکنن نه میتونستم همینطوری برم نه میشد بشینم ، باز رفتم تو اتاق
حشری شده بودم میخواستم هرطور شده طاهارو ببینم تو سکس با دختر
صداهای ناله هاشون خیلی خفیف و اروم بود که مثلا من نشنوم باز از اتاق رفتم بیرون دیدم در اتاقشون نیم لاست
سرمو بردم جلو دیدم طاها کله ی سپیده رو فرو کرده تو تشک داگی داره کس سپیده رو میگاد روشونم طرف من بود و طاها منو دید و اشاره کرد درو باز کنم
درو باز کردم کله سپیده تو تشک تخت بود و طاها با دستش مطمئن بود که سرش بالا نمیاد و خیمه زده بود روی سپیده تلمبه های سنگینش رو سپیده داشت تخت و کمر سپیده رو باهم میشکوند
بدن عرق کرده طاها و ناله هاش و ناله های سپیده بدجور آمپرمو بالا برده بود نفهمیدم چی شد دیدم دستم تو شلوارمه دارم با کیرم ور میرم
ناله های سپیده شده بودن جیغ و یهو لرزید و ارضا شد
طاها بهم اشاره زد برم اونور و رفتم دیدم بعد چند دقیقه صدای طاها اومد که به سپیده گفت میرم دوش بگیرم تو بخواب
طاها اومد بیرون
کیر نیمه شق و خیسش از آب کص سپیده
بدن و عضلات عرق کرده ش
واقعا چشم نواز بود
اومد سمتم دستمو گرفت رفتیم تو حمام سریع توی یه چشم به هم زدن لباسامو دراورد رفتیم زیر آب و شروع کردیم به لب بازی وایسادم یه لبخندی زدم به لباش خیره شدم گفتم من 26 سال تشنه بودم سیر نمیشم تو چرا سیرمونی نداری
خندید گفت لاشی امشب که آبم نیومد که هنوز
خندید لبمو بوسید جدا شدم ازش رفتم پایین شروع کردم ساک زدن
بعد پارگی دیشب دیگه نمیتونستم بهش کون بدم
حتی نصف کیرشو هم هیچ جوره نمیتونستم تو دهنم جا کنم کیرش دهنم بود با دستم با سوراخ کونش و تخماشو میمالید که یهو دیدم سرمو گرفت عربده کشید و کیرشو تا ته فرو کرد تو حلقم نفسم بند اومده بود که دیدم آب کیرشم داره پمپاژ میشه توم
قشنگ حس میکردم گلوم داره پاره میشه و نصف کیرش از حلقم رد شده همینطور که ناله میکرد کیرشو دراورد و من فقط سرفه می کردم تا بتونم نفس بکشم حس میکردم اگه پنج ثانیه بیشتر طول می کشید خفه میشدم
بلندم کرد دوباره شروع کرد به بوسیدن لبم و ازم تشکر و عذر خواهی کرد و همینطور که لبمو میخورد با دستهای گنده ش کیرمو گرفته بود میمالید جق میزد واسم تا ارضا شم و بعد دو سه دقیقه آبم اومد
آب کیرمو که یکم رو دستش بود اورد بالا و لیسش زد و همونو با لبای قشنگش مالید به لبای منو و لبای همو میخوردیم…
ادامه دارد…
نوشته: پوریا