همسایه مطلقه حشری
سلام بچه های شهوانی . داستانی که براتون میگم جز اولین سکسهایی هست که داشتم . خونمون از این خونه قدیمی های دوطبقه حیاط دار بود . خونه های شهر اکثرا مثل خونه ما هستن قدیمی .ولی بعضی ها یه طبقه و ولی اکثرا دو طبقه . چند ماهی میشد که یه خانواده اومده بودن خونه بغلیمون و خریده بودن . یه زن و شوهر حدودا ۶۰ ساله قمی . اسم خانومه سکینه خانم و اسم شوهرش آقا جعفر . زیاد اهل رفت و آمد با همسایه ها و مهمونی رفتن و مهمون اومدن و مثلا شب جمعه خیرات دادن و این چیزا نبودن . سرشون تو کار خودشون بود . خونه ما جنوبی بود و دو نبش و دو طبقه و خونه سکینه خانم اینا هم دیوار به دیوار ما و اون هم دوطبقه . پشت بام هامون هم با یه تیغه نیم متری از هم جدا بود . یعنی تا ۶ الی ۷ خونه که بغل هم بودن از پشت بام به همراه داشتن تا خونه ۸ که با یه کوچه دو متری از هم جدا میشدن . به همین منوال تا سر کوچه . القصه مدتی بود که بچه های محل دیده بودن که یه دختر حدود ۳۰ ساله اومده خونه آقا جعفر و سکینه خانم و داره باهاشون زندگی میکنه . امارشو بچه های محل دادن و اونا هم گفتن که از مامانشون شنیدن دختر سکینه خانمه که شوهرش ظاهرا مرده و اومده با اینا زندگی کنه . من دختره رو هنوز ندیده بودم چون شاید حدود یه هفته ای میشد اومده بود . همشون هم گفتن به من که ای مسعود کونکش نونت افتاده تو روغن . شب از پشت بام میری طبقه دوم و ترتیبشو میدی . اونا به شوخی گفتن ولی جدی جدی رفت تو ذهنم که اگه بشه چی میشه . ولی اینا که اهل رفت و آمد کردن نبودن . چطور میشد مخشو زد . ؟ یکی دو هفته ای گذشت و گذری یه دختر خوش کوس و کون و سفید و تو دل برو چادری دیدم تو کوچه . گفتم نکنه دختر سکینه است . چون از این دخترا تو این محل نداشتیم دنبالش رفتم که دیدم بله رفت خونه بغلیمون . گفتم به زور هم شده باید بکنمش . آخه ندیدید شما ها که چه کوسی بود . القصه گفتم دیر بجنبم این بچه محل های لاشی نمیزارن به من برسه . دست به کار شدم ولی نمیدونستم چطوری باید باهاش کانکت بشم . یکی دوبار توپ از حیاط انداختم تو حیاطشون که آقا جعفر زحمت زدن کیر به ما رو کشیدن و توپو انداخت تو حیاطمون . چون فقط من و داداشم تو حیاط فوتبال بازی میکردیم و توپمون می افتاد تو حیاطشون. همسایه اونوری هم که پسر و توپ و این چیزا نداشتن . دفعه بعد توپ و انداختم رو بالکن طبقه ۲ که رو به حیاط هامون بود . خورد به شیشه و افتاد رو بالکن ولی کسی بیرون نیومد . نیم ساعتی صبر کردم و خبری نشد . رفتم با بچه ها تو کوچه کسکلک بازی که باز حرف دختر سکینه اومد و دیدم که همه راست کردن واسه کردنش . یکی دو ساعت بعد اومدم خونه دیدم توپ و انداختن تو حیاط . دوباره انداختم خورد به شیشه و افتاد تو بالکن و میله های حفاظ بالکن نگذاشت بیوفته تو حیاطشون . دیدم پرده کنار رفت و دختره رو دیدم که داره میبینه چی خورده به شیشه . من و دید با دست سلامی کردم و بی اعتنایی کرد و پرده رو کشید و رفت تو . دوباره کیر خوردم . چند روزی گذشت و رفته بودم خرید برای خونه . رسیدم سر کوچه که برم خونه دیدم در خونشون باز شد . صبر کردم ببینم کیه دیدم بله خودشه . دنبالش رفتم با فاصله که نبینم . رفت تو مغازه سرکوچه که کپی بگیره . چند تا کاغذ از کیفش درآورد و داد برای کپی . اومد بیرون رفت سمت سوپری . ماکارونی و لپه و شیر و اینا رو داشت میخرید منم رفتم تو . الکی یه پفک خریدم . منتظر شدم بیاد بیرون رفتم اطراف و نگاه کردم ببینم همسایه ها یا بچه محلی نباشه ضایع بشه که خدا رو شکر کسی نبود . اومد بیرون و پشت سرش رفتم و آهسته گفتم سلام خانم من همسایه بغلیتون هستم . برگشت و یه براندازی کرد و گفت بله شناختم همون که توپ و انداخت تو بالکن . گفتم عجب حافظه ای با یه دید چطور چهره ام و شناختی ؟ ضمنا توپ و ننداختم بازی میکردیم افتاد . گفت آره جونِ … باقیش و نگفت . چشمهاش پر حشر بود . صداش هم حشری کننده بود . لااقل برای من . گفتمجون عمه ام دیگه ان شالله . گفت رو عمه ات حساسی ؟ گفتم نه فلان به فلان عمه ام . خندید گفت عجب برادرزاده ای داره عمه جونت . گفتم فدای شما بشه الهی . خندید و گفت خیلی شیطونی ولی من اهلش نیستم . تقریبا رسیدیم سر کوچه . همسایه هامون نزده میرقصیدن وای به حال اینکه چیزی میدیدن . گفتم با خودم که نبیننمون بهتره . گفتم اگه شماره تون و بدید هم کلیپهای آموزنده هم کلی دوربین مخفی های بانمک زیادی دارم بفرستم تو واتساپ براتون . شماره رو گفت و پیچید تو کوچه . سریع زدم تو گوشی و نرفتم سمت خونه که نبینن با هم حرف میزدیم . این ور و اون ور و هم نگاه کردم کسی نبود . خیالم راحت شد . یه دور الکی زدم و یه ربع بعد رفتم سمت خونه . شب بهش اس دادمگفتم تنهایی میتونی حرف بزنی ؟ گفت نیم ساعت دیگه بزن الان کار دارم پایینم. سر نیم ساعت دیگه زنگ زدم . گفت یه لحظه صبر کنید . فهمیدم هنوز تنها نشده . قطع کردم و ۵ دقیقه دیگه زدم . گفت الان دیگه تنها ام . تو هم خیلی عجول و هولی ها . گفتم اسمت چیه گفت آرزو . گفت از اون کلیپها که گفتی چه خبر ؟ چند تا براش فرستادم . گفتم شما خیلی خاص هستید آخه . گفت کم شعر بگو . حرفی آخرت و اول بزن . گفتم صریح بگم ؟ گفت بگو . گفتم اهل دل هستی ؟ گفت یعنی چی ؟ گفتم سکس بده هستی ؟ گفت نه . چته ؟ به رو شما مردها میخندی دنبال پالون میگردید بپرید رو آدم . گفتم بابا سخت نگیر . تو که از چشات حشریت داره میباره و شوهرت به رحمت خدا رفته منم که سالارم دیوار و سوراخ میکنه . سخت نگیر و بیا کار هم و راه بندازیم . گفت کی گفته شوهر من مرده ؟ گفتم شنیدم . گفت اشتباه فهمیدی و شنیدی . با شوهرم طلاق و طلاق کشی دارم اومدم خونه پدر مادرم . گفتم چه بهتر که اون خدابیامرز هم زنده است . کلی خندید . گفت فعلا حال و حوصله سکس ندارم . دیگه سه پیچ نشدم که نگه آویزون و زن ندیده است . ۵ روزی کلیپ بازی کردیم و جوک فرستادیم . البته بیشتر من میفرستادم. دیگه خیلی راحت شده بودیم . یکی دوباری هم بیرون دیدمش ولی چیزی نگفتم و زیرچشمی هم و دید زدیم . ۴ شنبه روزی بود و گفت چه غذایی خیلی دوست داری . گفتم قیمه با سیب زمینی سرخ کرده . گفت فردا درست کنم برات میتونی بیایی . گفتم در پشت بوم و باز بزاری از پشت بوم خونمون میام . گفت کسی نفهمه . گفتم نه . مواظب هستم . گفت ساعت ۱۰ _۱۰ ونیم پدر مادرم میخوابن . ساعت ۱۱بیا که خیالم راحت باشه . ۲۴ ساعت داشتم فکر میکردم چطوری برم کی برم چکار کنم کسی نبینم و … . شب ساعت ۹ یه قرص ویاگرا زدم که خوب بکنمش گفتم شاید دیگه پا نداد واسه کردنش . ۱۰ و نیم هم رفتم طبقه بالا . قلبم داشت از حلقم بیرون میزد . داداشم گفت چی شده چرا این شکلی شدی ؟ گفتم چیزی نیست . گفتم حالا این و چطوری بپیچونم ؟ خودش از اونایی بود که صد تا دوست دختر داشت و همه رو کرده بود و یکیش هم به من تعارف نمیکرد ولی انتظار داشت کوسی پیدا کردم با هم بکنیم . خدا رو شکر چیزی نگفت و رفت پای کامپیوتر . گفتم داداش من شاید یه سر برم بیرون .گفت به تخمم برو خوب . از کی تا حالا از من اجازه میگرفتی که الان میخوای بگیری . گفتم آره فقط گفتم اگه دیدی نیستم نگران نباشی . گفت خدا شفات بده بابا . برو هر کجا میری .
رفتم رو پله هایی که میرفت پشت بام نشستم تا ساعت ۱۱ بشه . سر ساعت در اتاق و باز کردم دیدم که مشغوله و داره فیلم ترسناک میبینه . یواش رفتم در پشت بام و باز کردم . تاریک بود همه جا رو پشت بوم همسایه ها رو نگاه کردم کسی نباشه . خوشبختانه کسی نبود . در و آهسته بستم یه چیز گذاشتم پشت در پشتبام که برگشتنی پشت در نمونم .از تیغه پشت بوم و رد کردم در پشت بام اونا رو هل دادم . باز شد . تا قبل از باز شدن در فکر میکردم سرکارم گذاشته و در و باز نذاشته تا کیرم کنه . آخه به نظر خودم خیلی زود پا داد . خلاصه در و باز کردم و آروم پیشش کردم . دو تا ۶ تایی پله رو رد کردم رسیدم در اتاق آرزو . مثل اتاق های بالای ما دو تا اتاق تو در تو بود و والسلام . نه پذیرایی نه آشپزخونه و حموم و دستشویی مجزایی . هیچی . حموم و دستشویی و آشپزخانه تو حیاط بودن . خلاصه در باز بود . اومد و گفت هیس یواش . بیا تو . سرش،و کرد پایین و ببینه پدر مادرش نیستن . اومد تو . لباس بافتنی زرد قناری تنش بود و تمام تنش معلوم و با شورت زرشکی . ولی برق ها رو خاموش کرده بود که مثلا خوابه . برق تیر چراغ برق از تو کوچه یه کم روشن کرده بود اتاقها رو ولی تو همون نیمه تاریکی کون سفید و قلمبه و پستون شق و رق آرزو معلوم بودن . راه میرفت مثل ژله میلرزیدن . پریدم لبش و گرفتم تو دهن . کم نیاورد و زبونش و کرد ته حلقم . دیدم سگ حشره . گفتم خدایا کیر خایه ام و نَجَوه . گفت دیوث یا میترکونیم یا دیگه نبینمت . لبهام و داشت میجوید. یه کم ترسیده بودم دیگه . چشمهام و لیس میزد . گردنم و لیس زد . دست بردم تو شورتش خیس بود . داشت آب از کوسش میریخت. من و ایستاده کرد و شلوار و شورت و کشید با هم پایین و یه جون گفت و کیرم کرد تا ته تو حلقش . دیگه بعد از اون هیچ بنی بشری چنین ساکی برام نزد . تا خود خایه میکرد تو حلقش . بلند شد کلا همه لباسها و شورت و درآورد و گفت بخواب و اومد روم . مدل اسب سواری . یه جوری بالا پایین کرد آبم و نتونستم کنترل کنم و پاشیدم تو کوسش،. . فهمید و گفت همین بود ؟ بد حشری ام و امشب ولت نمیکنم . رفت خودش و شست و اومد گفت اینقدر لیس بزن تا بگم . ۲۰ دقیقه ای لیس زدم و انگشت کونش کردم که ارضا شد . باز رفت خودش و شست و سفره رو آورد پهن کرد و رفت قیمه رو آورد . گفت بخور که تا صبح باهات کار دارم
رفت قرص آورد نمیدونم چی بود گفت بخور بتونی بکنی . من که یه ویاگرا خورده بودم گفتم نه لازم نیست گفتم اگه بخورم سکته میکنم چون فشار و خیلی بالا میبرن این قرصا . گفت به خدا تا چند بار دیگه نکنی نمیزارم بری خونتون هرچی میخواد بشه هم بشه . با خودمگفتم من سالم از زیر دست این بیرون نمیرم . شام دیروقت و که داشتیم میخوردیم گفت شوهرش نمرده و سر یه مسائلی اختلاف دارن و داره جدا میشه . گفت روزی چند بار هم میخواسته ولی شوهره اوایل روزی دو بار می کرده ولی این آخری ها یه روز درمیون اونم زوری میکردش . گفت اومده خونه ننه اش عزا گرفته بودش که حشریتش و چه کنه گفت تو این مدت علی رغم میلش چند بار خودارضایی کرده ولی آب اومدن با کیر یه چیز دیگه است تا وقتی که تو نخ و بهم دادی و توپ و انداختی گفتم همسایه ایم و بهترین گزینه تویی که بتونم راحت بیام و برم .و بکنیم . فقط خدا خدا میکردم بکن باشی . گفت یه کار کن ارضام کنی با کیر .گفتم اوکی راند دوم بهتر میشم . سفره رو جمع نکرده دوباره پرید روم . گفتم مهلت بده . گفت اون موقع که کیرت راست کرده بود و توم انداختی باید فکر این می بودی که یه حشری تر از خودت و چطور باید تامین کنی . گفتم ننه ات اینا نیان بالا . گفت اونا دست و پای پله بالا پایین کردن ندارن . نگران نباش .
گفتم حالا یه برق کوچولو روشن کن ببینیم چه خبره . گفت ای تو روحت و بلند شد یه لامپ چراغ خوابی کوچیک و زد تو برق . تازه بدنش و با جزئیات میدیدم . پستون سفید و درشت با هاله قهوه ای روشن . یه کوچولو شکم . رونهای کلفت . لنگهاش و باز کرد . کوسش به هیکلش نمیخورد. تیره تر از بدنش بود و گرد و قلمبه نبود . یه کم کشیده بود . یعنی کلوچه ای و تپلی و برجسته نبود ولی بد هم نبود . زبونمو انداختم لاش و شروع کردم مکیدن . می گفت زبونتو مثل کیر بکنتوش . همین کارو کردم ولی زبونم خسته شد . لیس زدم . هی بالا پایین میکرد و سرم و فشار میداد رو کوسش . گفت آروم بیا بالا . ناف و شکم و زیر سینه و خود سینه و گردن و لب لیسیدن اومدم بالا . گفت پسر جون یه جوری بکن تا چند روز کیر نخوام . این رفت و آمدن ها شاید لو بدمون. پس بکن تا سیر شم . پاره ام کن . جر بده . فشار بده . گاییدن و معنی بده . نمیدونستم چی بگم . گفتم این دیگه کیه . به کوس و کون خودش هم رحم نمیکنه وای به حال من . افتادم روش . خورش کیرم و گرفت گذاشت در سوراخش . گفت بکن ببینم . یه فشار دادم رفت تو . نه تنگ بود نه گشاد . دفعه اول اینقدر وحشیانه پرید روم و اتاق نیمه تاریک بود و آبم زود اومد که نفهمیدم کوسش چطوریه . راند دوم و با شدت شروع کردم . پاهاش و دادم بالا و تلمبه های شدید میزنم تو کوسش . بعد سکس فهمیدم که حین کردن جوری استخوان بالای کوسش اینقدر خورده بود به استخوان بالای کیرم و دردی گرفته بود که نگو و نپرس . گفت همین حالت و بلدی فقط . اومدم بگم نه دیدم قنبل کرده و با دستش دنبال کیرم میگرده که بگیره و بکنه توش . خودم آوردم دم دستش گرفت و کرد تو . جون جونی راه انداخته بود که من جلو دهنش و گرفتم گفتم الان همه میفهمن. گفت کون لقه عمه ات بزن اینقدر زر زر نکن . دیدم نکنم کتک و خوردم . کمر باریک کون بزرگ سوراخ کون عین حفره زمین گلف . به شوخی گفتم کون هم که دادی . گفت نه پس گذاشتم واسه توی کله کدو که بازش کنی . گفتم به من هم میدیش کونتو ؟ . گفت فعلا کوس و سیراب کن تا بعد ببینم چی میشه . گفتم تو با این حشریتت چرا روز اول بهت زنگ زدم هماهنگ نکردی . گفت چون ازت خجالت میکشیدم . گفتم چرا ؟ گفت واقعا کسخلی . مشنگ پریود بودم والا کیر واست نمیذاشتم. خجالت چیه ؟ چقدر زودباوری . القصه به ۱۵ روش سامورایی تا ۴ صبح کردمش . شاید ۵ باری شد. دو سه دفعه آخر ارضا شدم ولی آبم دیگه نمیومد . فشاری به کمرم اومده بود که فکر میکردم یه پایه مبل و گذاشتن رو گودی کمرم. و نشستن رو مبله . از کوس آرزو هم نصف لیوان آب شاید هم بیشتر ریخته بود رو روفرشی زیرمون . دهن من و گاییده بود تازه میگفت یه کوچولو آروم شدم . قصه اش هم برام گفت که با یکی از زنهای همسایه شون چند بار رفته بودن با چند تا پسر تو قم چت بازی و رد و بدل کردن پیام و این چیزا ( روش نشد بگه رفتن زیرآبی ) . شوهرش شک کرده بوده و آمارش و خواسته بگیره ولی نتونسته بوده ثابت کنه زن همسایه هم قسم خورده که کاری نکردن و چیزی نبوده . شوهره باور نکرده ولی کاری هم نتونسته کنه . فقط داد و بیداد و آبروریزی واسه همین هم سکینه خانم اینا ول کرده بودن اومده بودن تهران . خلاصه این بکن بکن ها دو سه ماهی ادامه داشت . چند باری هم از کون کردمش . ولی بعد یه مدت فهمیدم که با چند تا از پسرهای محله خودمون و باقی محله ها ریخته رو هم و بکن بکن هم داشتن . یکی از بچه ها گفت کردیش گفتم نه گفت خاک بر سرت من و فلانی دوتایی فلان جا کردیمش . نشونه هاش هم درست بود . دیدمش بهش گفتم گفت اول انکار کرد بعد که فهمید میدونم گفت همینه که هست . دوست دارم به هر کی بخوام بدم مال خودمه اختیارشو دارم . منم بیخیالش شدم . گفتم کسی که به شوهرش خیانت کرده من چه انتظاری دارم ازش .
نوشته: مسعود