ُسکس پولی یا بدون سکس زندگی کردن ؟
اول از همه سلام و وقت بخیر ب همه ؛
من اسمم نیماست و بعضی اوقات پیش خودم چند تایی داستان نوشتم که خودم فکر می کردم باحالن ( سکسی نبود ) ولی واقعا نمی دونم هستن یا نه ! خیلی وقته که داستان های داخل سایت رو می خونم ، کاملا ناگهانی تصمیم گرفتم تو قالب این سایت از خاطرات خودم بنویسم ببینم اصلا می تونم چیزی رو ” قابل خوندن ” بنویسم یا نه ؛ این اولین داستانمه و فعلا از خاطرات شخصی استفاده می کنم تا اگه یه روزی دیدم چیز خوبی از آب درومد سراغ داستان های تخیلی هم برم !
چقدر حرف اضافه زدم ، همیشه پیش خودم اونایی که تو داستاناشون زیادی حاشیه می رفتن رو مهمون متنوع ترین فحش هایی که بلد بودم می کردم ، و بله ، هنوزم دارم حرف اضافه می زنم و قراره خیلی هم طولانی تر باشه … !
خیلی خوب احساس می کنم یه کم آشنایی با کارکتر اصلی ( که از شانس خود نویسنده هست : | ) برای هر داستانی لازمه ، پس تا این جایی بدونید که در حال حاضر 23 سالمه و داخل تهران زندگی می کنم ، قدم 169 و وزنم 65 ؛ من از سن تقریبا سیزده سالگی برای اولین بار با عضو دوست داشتنی بدنم آشنا شدم و حسابی با هم دیگه حال می کردیم .
داخل همون سن کم کم تمام تایم روز ، از جمله مدرسه بسیار تخمی رو ، در جهت رسیدن به خونه ، نشستن پشت میز کامپیوتر و خوندن داستانای انجمن کیر تو کس می گذروندم و بزرگترین هدف زندگیم هم در اون لحظه دستیابی به اینترنت پرسرعت و دانلود اولین فیلم سکسی زندگیم بود تا ببینم این همه چیزی که تصویر سازی کردم دقیقا چه شکلی می تونه داشته باشه ؛ چون اون موقع تنها راه ارتباطی من با دنیای سکس فقط از طریق کارت اینترنت 1000 تومنی ، مودم پر سرو صدای Dial Up و داستان ها بود .
یکم که بزرگتر شدم با عجز و ناله ی بسیار توی سن پونزده سالگی به هدفم رسیدم ؛ تقریبا می تونم بگم تک تک کمپانی های سازنده ی پورن رو می شناختم و می تونستم بیوگرافی و زندگی نامه پورن استار های عزیز رو از حفظ بگم ، یکم دیگه که جلو بریم می رسیم به دوسال بعد ، وقتی به سن هفده رسیدم حس می کردم دیگه داستان ، پورن ، کف دست و حتی دستکش های لاتکس پیچیده شده بین رخت خواب ها هم جوابگو نیست و باید کیرمو با دنیای واقعی آشنا می کردم .
برای این هدف جدید تنها راهکاری که جلوی خودم می دیدم گروه های تلگرم و اینستاگرام بود ، با وجود این که زمان نسبتا زیادی رو هم ، بیرون از خونه توی پارک ها می گشتم ولی هیچ وقت این پتانسیل رو توی خودم ندیدم که وسط خیابون یا پارک برم و جلوی یه دختر بپرم و ازش درخواست دوستی بکنم .
بگذارید این قسمتو یکم بازتر کنم شاید مشکلمو بتونید پیدا کنید و بهم بگید ، خوب اولین چیزی که بهش فکر می کردم اینه که دختر ها در طول روز دویست تا پسر رو در رنگ ها و ابعاد مختلف می بینن که درخواست دوستی بهشون می دن و به بیشترشون هم جواب منفی می دن پس من چه نقطه مثبت بزرگی دارم که بتونم از اون دویست نفر جلو بزنم ؟ می تونم بگم قیافه معمولی دارم ولی بزرگترین مشکلم این بود که دلیل قانع کننده ای نمی دیدم که دخترا به کسی که کاملا تصادفی پریده جلوشون جواب مثبت بدن ؛ خوب وقتی نتیجه رو باخته تصور می کردم پس هیچ وقت مسابقه رو شروع هم نمی کردم .
پس همونطور که گفتم به گروه های تلگرام و اینستاگرام پناه بردم ، داخل همین محیط با چند نفری آشنا شدم ولی نتونستم هیچ کدومشون رو به دنیای واقعی و سکس برسونم ؛ حالا دیگه هیجده سالم شده بود ، دوران مدرسه تموم شده بود و آماده ی رفتن به دانشگاه بودم ولی مغزم به تنها چیزی که فکر می کرد ” سکس ” بود ؛ از طرفی هم راه رسیدن بهش از طریق پیدا کردن دوست دختر رو کاملا برای خودم بسته تصور می کردم .
اینجا بود که یاد داستان های قدیمی که درباره سکس پولی توی همین انجمن کیر تو کس خونده بودم ، افتادم ولی چیز مشترکی که توی بیشتر این داستان ها وجود داشت این بود که دسترسی به اون ” شاه کصی ” که توی ذهنم ساخته بودم از این طریق شدنی نبود و قرار بود یه زن پیر، بد هیکل ، بد اخلاق و بی حوصله نسیبم بشه و خوب این نوع از سکس اصلا لذتی نخواهد داشت .
بالاخره به این نتیجه رسیدم که سکس پولی تنها راهم برای به دست اوردن این تجربه هست به خاطر همین همزمان با شروع دانشگاه ، داخل یک شرکت هم شروع به کار کردم ؛ از طرفی شروع به زیر و رو کردن اینستاگرام کردم تا بتونم یه کیس خوب برای سکس پیدا کنم ؛ نتیجه ی سرچ کردن های من به یه پیج ختم شد که توی استوریش زده بود یه کیس سراغ داره و دختره بیست سالشه و شصت کیلو وزن داره ( همون دختر کم سن و نسبتا لاغری که مورد علاقم بود ) ؛ قیمت رو هم زده بود 300 هزار تومن ( سال 96 )
با خودم کلنجار می رفتم که به احتمال زیاد مشخصات دروغه و قراره با همون غولی که قبلا توصیفش کردم رو به رو بشم ولی دلو به دریا زدم و گفتم باید همین رو امتحان بکنم ؛ به ادمین پیج پیام دادم و برای همون روز بعد از ظهر باهاش هماهنگ کردم و آدرس رو گرفتم .
با خودم فکر کردم که با تجربه ای که توی دوران جق به دست آوردم و با این حجم از حشریتی که دارم اگه دختره دستش به کیرم تماس پیدا کنه کارم تمومه ؛ به خاطر همین بعد از حاضر شدن و خالی کردن نصف ادکلنی که داشتم روی خودم ، اولین جایی که رفتم جلوی داروخونه بود که اسپری تاخیری بخرم ، ولی به قدری استرس گرفته بودم که نزدیک به 15 بار تمام اون خیابون منتهی به داروخونه رو پیاده رفتم و برگشتم ؛ خلاصه به هر زحمتی بود با لرزون ترین صدایی که می تونستم از خودم دربیارم به فروشنده داروخونه گفتم چی می خوام و گرفتمش .
خلاصه راه افتادم سمت آدرسی که داده بود و تقریبا یک ربع زودتر از زمانی که باهم قرار داشتیم رسیدم ، نزدیک لوکیشنی که فرستاده بود یه کوچه بن بست بود که اخرش یکم انحنا داشت و از سر کوچه تقریبا داخل دیده نمی شد ؛ رفتم انتهای کوچه و چهار پنج بار خیلی سریع به کیرم اسپری زدم و اومدم بیرون ، صبر کردم تا این یک ربع بگذره ؛ توی همین مدت به قدری استرس داشتم که پیش خودم می گفتم کاش دختره اصلا خوشگل نباشه ، چون اگه خیلی خوب باشه قطعا وقتی ببینمش پام به یه جایی گیر میکنه و با کله می خورم زمین .
بالاخره ساعت مشخص رسید و با ترس و لرز بهش زنگ زدم و گفتم که به همون لوکیشنی که فرستادی رسیدم ، بهم گفت بدون سر و صدا بیا طبقه دوم ؛ جلوی در ساختمون که رسیدم خیلی تعجب کردم چون ساختمون مسکونی نبود و یه ساختمون پزشکی بود ، به هر حال رفتم داخل و رسیدم به طبقه دوم ، قبل این که در بزنم دیدم در باز شد و یه صدایی بهم گفت سریع بیا تو .
با کفشام رفتم داخل و نزدیک بود همونجا سکته بزنم ، داخل پذیرایی دو تا دختر روی کاناپه نشسته بودن ؛ یکیشون بهش می خورد نهایتا 19 سالش باشه ، موهاش طلایی بود با یه بدن لاغر ، پوست گندمی و خیلی خیلی خوشگل ؛ کنارش روی کاناپه بقلی یه دختر دیگه بود که اونم نهایتا 20 سال بهش می خورد ، قیافه معمولی مایل به خوبی داشت ، موهاش سیاه و خیلی کوتاه بود ، پاهاش کاملا لخت بود چون یه شرت خیلی کوتاه تنش بود رنگ پوستشم به شدت سفید بود ، یه تیشرت گشاد هم تنش بود ولی با این وجود بازم ممه هاش از روی لباس مشخص بود که باعث شده بود به این فکر بیوفتم که این دختر لاغر چطور می تونه همچین ممه هایی داشته باشه .
اونی که موهاش طلایی بود ( از اینجا به بعد عسل صداش می زنم ) بهم سلام داد و بعد از احوال پرسی گفت ، بیا اینجا بشین ، یکم که باهاش صحبت کردم متوجه شدم همونیه که تلفنی باهاش حرف می زدم و دوستش که موهای کوتاه مشکی داشت اسمش ملیکا بود و همونی بود که مشخصاتش رو استوری کرده بود ؛ همین که متوجه شدم با عسل تلفنی حرف می زدم ، خیالم راحت شد که خودش قرار نیست باهام سکس بکنه و فقط برای دوستش هماهنگی می کنه ؛ البته به این خاطر خیالم راحت شد چون از رنگ پوست سفید ملیکا ، مدل موهاش و اندامش بیشتر خوشم میومد ، از طرفی هم عسل خیلی پر حرف و پر رو بود ولی ملیکا خیلی خجالتی تر و کم حرف تر بود و من این مدل دختر برام جذاب تر بود .
بعد از چند کلمه صحبت خیلی کوتاه ، عسل بهم یه شماره کارت داد تا براش کارت به کارت بکنم ، وقتی داشتم کارای واریز و انجام می دادم همه جور احساسی داشتم ، هم خوشحال بودم که یه دختر خیلی سکسی رو تقریبا مشابه فانتزیم پیدا کردم ، هم اینکه از هیجان اتفاقات پنج دقیقه ی بعد قلبم داشت از دهنم بیرون می زد ، همزمان به پاهای لخت ملیکا هم نگاه می کردم که باعث شد از همون لحظه سیخ بکنم و از روی شلوار تنگی که داشتم کاملا تابلو شده بود ؛ خلاصه کارت به کارتو انجام دادم و همین طور ساکت نشسته بودم تا این که عسل نگاهش به کیرم افتاد و با خنده ی زیاد به ملیکا گفت ، پاشو اینو ببر توی اتاق که عجله داره ؛ ملیکا هم یه خنده کوچیکی کرد و بهم گفت بریم .
منم گفتم باشه ، پا شدم که برم توی اتاق یاد تاخیری که زدم افتادم ، جلوی اتاق به ملیکا گفتم تو برو تو اتاق من باید برم دستشویی ؛ اونم جاشو بهم نشون داد ، سریع رفتم داخل دستشویی و با صابون و مایع و هرچیزی که پیدا می شد کیرم و شستم که نفهمه از تاخیری استفاده کردم .
بعدش رفتم داخل اتاق خواب و درو بستم ، دیدم ملیکا تیشرتش رو درآورده و روی لبه تخت نشسته ، الآن دیگه راحت می تونستم ممه هاشو از توی سوتینی که تنش بود ببینم ؛ نمی دونم شاید سایز هفتاد و پنج یا هفتاد بود ولی هرچی که بود نسبت به لاغر بودن کمر و بدنش خیلی بزرگ به نظر می رسید ، ملیکا تا منو دید شروع کرد به درآوردن سوتینش منم با تمام استرسی که داشتم بهش گفتم میشه این دو تا تیکه رو درنیاری ، دوست دارم خودم درشون بیارم .
اونم با خنده گفت باشه و دست نگه داشت ، من شروع کردم به درآوردن لباس هام ، خیلی احساس عجیبی بود چون تا این لحظه جلوی هیچ دختری لخت نشده بودم و از شانس ، بار اولم خورده بود به یه دختری که شبیه به نهایت فانتزی های من بود ؛ همراه با این حس عجیب تیشرت و شلوار رو درآوردم و گذاشتم شرتم تنم بمونه ، با آروم ترین سرعتی که می تونستم رفتم سمت تخت و بقلش نشستم .
قلبم با تمام سرعت داشت میزد و به این فکر می کردم که از کجا شروع کنم به لمس کردنش ، فکر کنم خودش متوجه این وضعیت من شد و گفت مگه نمی خواستی سوتنیم رو در بیاری ؟ بعد این که اینو گفت پشتشو بهم کرد منم دست گذاشتم روی کمرش ، یکم که کمرشو لمس کردم ، همونطور که پشتش بهم بود دستمو بردم جلوی بدنش و ممه هاشو با سوتینش گرفتم ، توی اون لحظه انقدری احساس خوبی داشتم که تقریبا استرس از بین رفت و جاشو به بی نهایت هیجان و لذت داد .
به کارم ادامه دادم و ممه هاشو از روی سوتین می مالیدم و فشار می دادم ، همزمان سینه ی خودمو از پشت به کمرش چسبوندم و سعی کردم تمام نقاط بدنم باهاش در تماس باشه ، یک دقیقه بعد سعی کردم سوتنیش رو باز کنم و همونطور که حدس می زنید موفق نشدم ، خودش گفت ، فکر کردم بلدی بازش کنی ، بزار خودم درش بیارم ؛ سوتینشو باز کرد و برگشت رو به روم نشست .
من قطعا ممه های زیادیو از نزدیک ندیده بودم ، ولی طبق چیزایی که توی فیلما دیده بودم ، خیلی ممه های خوش فرمی داشت ؛ رنگش مثل تمام بدنش سفید بود و نوکش صورتی ، یکم که با ممه هاش از جلو هم بازی کردم بهم گفت ، حالا چیکار کنیم ؟ گفتم بیا یکم پیش هم بخوابیم . ملیکا روی تخت خوابید و منم کنارش خوابیدم ، یکی از پاهامو گذاشتم بین پاهاش یجوری که کاملا در تماس باشن ، خودمم کاملا ناخودآگاه صورتمو بردم سمت صورتش و شروع کردم به لب گرفتن ؛ اصلا نمی دونم در چه حد داشتم درست این کارو می کردم ولی خوشحال بودم از اینکه مخالفتی نکرد . ( بعدا فهمیدم اکثر کیس های پولی نمیزارن لب بگیری )
اندازه دو تا سه دقیقه لباشو می بوسیدم و می خوردم ؛ همزمان هم یکی از ممه هاش توی دست چپم بود و فشارش می دادم ، واقعا حس خوبی داشت ولی فکر کنم که اون خسته شد چون آخراش دیگه لبای منو نمی خورد ، بخاطر همین لباشو ول کردم و بدنمو کشیدم روی بدنش و بدون اینکه وزنمو بندازم روش شروع کردم به خوردن ممه هاش ، سعی می کردم بیشترین حجمی که می تونم از ممه هاشو داخل دهنم جا بدم ، بعضی اوقات هم جفت ممه هاشو با دستام می گرفتم و همزمان با فشار دادنشون بین دوتا ممه هارو لیس می زدم .
تو همین وضعیت یاد این افتادم که هنوز شورتشو در نیاوردم و هنوز کصش رو از نزدیک ندیدم ؛ بخاطر همین ممه هاشو ول کردم ، یکم رفتم پایین تر و از روی شرت یکم روی کصش دست کشیدم ، بهم گفت می خوای درش بیاری ؟ گفتم آره ، بعدش یکم پاهاشو بالا نگه داشت تا بتونم شرتشو از پاش در بیارم که بازم خیلی کار سختی بود .
باورم نمی شد بالاخره بعد این همه سال که کص رو از پشت شیشه مانیتور می دیدم الان جلوی چشمامه ، کصش تقریبا هم رنگ بدنش بود و خیلی هم لبه هاش کوچیک به نظر می رسید ، من همیشه تو پورن دیدن از قسمت خوردن کص خیلی خوشم میومد ، البته اگه صاحب کص خوش اندام و خوشگل باشه ؛ برای همین اصلا به سکس هایی که این دختر قبلا می تونسته داشته باشه فکر نکردم و تنها چیزی که می دیدم یه کص تمیز بود که دوست داشتم بخورمش ؛ بازم یکم پایین تر رفتم و زبونمو از بالا تا پایین کصش کشیدم .
ملیکا یهو خندش گرفت و گفت ، وای قلقلکم میاد ؛ منم گفتم مگه دخترا خوششون نمیاد ؟ و بعدش شروع کردم دوباره لیس زدن کصش و مخصوصا چوچولش ، چون انقد تحقیق کرده بودم که می دونستم از این قسمت دخترا خیلی لذت می برن ؛ وقتی دوباره صورتشو نگاه کردم دیگه چیزی نگفت ، خیلی آروم بود ، چشماشو بسته بود و داشت آهسته نفس نفس می زد ، بعد از یکم دیگه لیس زدن کصش ، ولش کردم و از روش بلند شدم و اومدم کنارش خوابیدم .
انگار خودش فهمید که باید شروع کنه ، از جاش بلند شد و اومد کنارم نشست ، تا اون لحظه هنوز به کیرم دست نزده بود ، از روی شورت کیرمو گرفت تو دستش یکم که مالیدش خواست شرتمو دربیاره ؛ منم بهش کمک کردمو دوباره خوابیدم جوری که کاملا دراز نکشیده بودم و می تونستم جلومو ببینم .
یکم که با کیرم ور رفت ، یجوری کنارم خم شد که کونش به سمت صورتم بود و سرش به سمت کیرم . آروم آروم صورتشو به کیرم نزدیک کرد ، اون لحظه ای که سر کیرمو تو دهنش حس کردم انگار هزار ولت برق بهم وصل شد ؛ هم لذت روانی داشت هم لذت فیزیکی ، منی که تا امروز کیرمو بجز خودم کسی ندیده بودتش ، الان تو دهن یه دختر خیلی خفنه ، واقعا داشتم بال در می آوردم ، ملیکا با زبونش اول از خایه هام تا نوک کیرمو لیس می زد ، بعد که حسابی همه جاشو با زبون لیس زد با یه دستش پایین کیرمو گرفت و نصفه ی بالایی کیرمو با آرامش مک می زد .
من کیر خیلی بزرگی ندارم و فکر کنم پونزده سانت باشه برای همین راحت می تونست کله کیرمو تا ته تو دهنش جا بکنه و چند ثانیه اونجا نگهش داره ، منم همزمان یا کونشو لمس می کردم و از پشت با کصش بازی می کردم یا دستمو روی صورت و موهاش می کشیدم . با وجود این که اسپری تاخیری زده بودم بعد از تقریبا پنج دقیقه ساک زدن احساس می کردم دارم منفجر می شم به خاطر همین سرش و از کیرم دور کردم و بهش گفتم ، دیگه بسه .
بعد این که خوردن کیرمو تموم کرد رفت و از داخل کشوی بقل تخت یه کاندوم و یه ژل آورد ، اومد و کاندوم رو باز کرد و روی کیرم کشید بعد بهم توی همون حالتی که دراز کشیده بودم گفت ، یکم پاهاتو جفت کن ؛ منم همین کارو کردم . ملیکا اومد روم و یکم بالا تر از کیرم قرار گرفت و شروع کرد به مالیدن ژل به کیر من و کص خودش ، تو این لحظه چون دوباره یه تجربه جدید داشت شروع می شد قلبم با تمام توان شروع به تپیدن کرد .
بعد این که ژل رو به جفتمون مالید یکی از زانو هاشو برد بالا و کیرمو یکم به کصش مالید و آروم آروم فرو کرد داخل ، بدنش و انداخت روی من جوری که نوک ممه هاشو روی سینم حس می کردم ؛ شروع کرد به عقب و جلو بردن بدنش . احساس وصف نشدنی داشتم ، چشمام قفل روی صورتش بود که هنوز با چشمای نیمه بسته بریده بریده نفس می کشید ، با هر حرکت بالا و پایین بدنش ممه هاش روی بدنم کشیده می شد ، منم دستامو انداختم بالای کمرشو و بدنشو بیشتر به خودم می چسبوندم ، بعضی اوقات هم دستمو به کونش می رسوندم و جفت لپ هاشو فشار می دادم .
یکم که تو این حالت بودیم هم ملیکا خسته شد هم من داشتم ارضا می شدم ، از اونجا که دوست داشتم حداقل یه پوزشین دیگه رو هم امتحان می کردم بهش گفتم بزار من بیام رو ؛ اونم قبول کرد و از روم بلند شد ، داشت سعی می کرد به پشت دراز بکشه که بهش گفتم ، میشه حالت داگی بخوابی ؟ همون لحظه برگشت کونشو به کیرم نزدیک کرد و پاهاشو از هم باز کرد .
چند ثانیه فقط به این منظره نگاه می کردم و به رون های سفیدش دست می کشیدم ، خودش از زیر بدنش دستشو آورد ، کیرمو گرفت و با کصش تنظیم کرد ، خودم هم یکم فشار آوردم که باعث شد ناخودآگاه یه اخ بگه چون کیرم تا ته توی کصش فرو رفت و بدنم محکم به کونش برخورد کرد ؛ شروع کردم به عقب و جلو بردن و دستامو به هر قسمتی از بدنش که در دسترس بود می کشیدم .
چیزی که می دیدم بیشتر حشریم می کرد ، یه بدن خیلی سفید که قوس کمر نسبتا خوبی داره و یه کون سفید که دلم می خواست بهش چنگ بزنم ؛ دو سه دقیقه که گذشت دیگه به مرحله انفجار نزدیک شده بودم ، خودمو از بالا روش خم کردم ، جوری که سینم با کمرش مماس شده بود ، دستمو از زیر بدنش رسوندم به ممه هاش و جفتشو محکم توی مشتام گرفتم ، کیرمو محکم تر توی کصش فشار دادم و همونجور که سفت بهش چسبیده بودم ابمو توی کصش تو کاندوم خالی کردم . نزدیک به بیست تا سی ثانیه تو همون حالت موندم و بعدش کیرمو از کصش در آوردم .
ملیکا با یه خنده آروم ، همراه با نفس نفس زدن بهم گفت خسته نباشی ، از تخت بلند شد و با دستمال کاغذی برگشت ، آروم آروم کاندوم رو از کیرم جدا کرد و از حجم آبی که توش ریخته بود تعجب کرده بود .
شروع به پوشیدن لباس هاش کرد و از اتاق بیرون رفت ، منم با تموم خستگی لباسامو پوشیدم ؛ مغزم یکم توی شوک بود و دوپامین زیادی توش ترشح شده بود . از اتاق خواب که بیرون رفتم دیدم ملیکا داره روی کاناپه با دوستش یه نخ سیگار می کشه ، منم بهش گفتم ، اگه اشکالی نداره منم یه نخ بکشم و بعد برم ؛ اونم گفتم باشه .
بعد از تموم کردن سیگار با جفتشون خداحافظی کردم و از ساختمون خارج شدم ، از دید خودم این سکس ، خیلی با داستان هایی که از سکس پولی توی سایت خونده بودم فرق داشت و خیلیم خوش گذشته بود ؛ درسته که می تونم حدس بزنم سکس با دختری که خودشم بخاطر لذت دنبال سکس باشه و صرفا بخاطر پول نخواد این کارو بکنه خیلی بهتره ، ولی برای منی که تا این سن نتونسته بودم به اون مدل از سکس برسم سوالی که می مونه اینه ” سکس پولی یا بدون سکس زندگی کردن ” ؟
نوشته: WINTER BOY