پاهای دختر ۱۶ ساله
سلام اسم من سهیل هست و بار اولمه که میخوام داستان از خودم بنویسم و در ضمن این داستان برای علایق فوت فتیش هست پس اگه به فوت فتیش علاقه مند نیستید نخونید. این داستان من برمیگرده به همین پارسال اوایل مرداد ماه هم بود. قضیه از این قراره که ما و همسایه روبه روییمون که خانواده اسماعیلی هستن نزدیک 10 ساله با اونا رفت و آمد خانوادگی داریم یه دختر دارن به اسم آناهیتا. من از خودم میگم 19 سالمه قدم 1.76 وزنم 80 کیلو به فوتبال علاقه دارم و ورزش فوتبال هم انجام میدم اما نه به صورت خیلی حرفه ای و علاقه مند بیشتر به ساز و موسیقی هستم و گیتار هم میزنم و کاملا هم مسلط هستم بهش. وضع خانواده ما خوب هست و ما مشکل مالی نداریم پدر من و پدر آناهیتا شریک هستن و صاحب یه کارخونه تولید وسایلی مثل سفره یه بار مصرف و لیوان و… هستن. خب زیاد حاشیه نمیرم میرم سر اصل مطب خانواده ما با خانواده اسماعیلی اینا خیلی صمیمی هستیم و رفت و آمد زیادی داریم و چون منو آناهیتا از بچگی باهم بزرگ شدیم باهم راحت هستیم و چه من برم خونه آناهیتا اینا چه اون بیاد خونه ما اشکال و موردی نداره. از آناهیتا هم بخوام تعریف کنم 16 سالشه با موها و ابروی مشکی و همینطور چشم مشکی و درشت قدش 1.73 هست و وزنش هم 58 کیلو و سایز پاش هم 39 هستش. حالا قضیه از اون قرار شد که آناهیتا خیلی علاقه به یادگیری ساز گیتار داشت و پدر و مادرش هم مخالف نبودن قرار شد به اصرار مادرم بیاد پیش من تا من بهش گیتارو یاد بدم. آناهیتا هر وقت میومد می رفتیم تو اتاق من درو میبستم تا بتونم با تمرکز بیشتری به آناهیتا یاد بدم. اقا 1 ماه از آموزش آناهیتا گذشته بود یروز آناهیتا اومد خونه ما برای کلاس آموزشش که یه شال و مانتو مشکی با شلوار جین آبی و کتونی مشکی پوشیده بود و وقتی اومد تو کتونیشو از پاش دربیاره دیدم که یه جوراب مچی مشکی پاشه که تا نصفه پاش بود و روی پاش کامل معلوم بود. آمد رفتیم تو اتاق من برای آموزش که مادرم اومد دره اتاق و زد و اومد تو گفت میخواد با مادر آناهیتا برن بیرون تا چند تا وسایل خونه بخرن از فروشگاه که گفتن زود برمیگردن که مادرم به آناهیتا گفت بعد کلاس گیتارت مادرت گفته نرو خونه چون قراره واسه شام هم مادرت قراره بیاد هم پدرت که آناهیتا هم گفت چشم حتما خاله. مادرم حاضر شد و رفت و درو بیرون رو هم بست من دفتر نت هارو باز کردم و داشتم چک میکردم که تا کجا به آناهیتا یاد دادم و درس بعدی چیرو قراره بهش یاد بدم و تو همین حین هم فکرمم اون موقع همش به پاهای آناهیتا بود. دنبال این بودم چطور پاهاشو بلیسم که یه فکری به سرم زد. گفتم آناهیتا گفت بله گفتم هستی که یه بازی بکنیم گفت باشه چه بازی گفتم 3 تا عدد رو انتخاب میکنیم یکی رو میکنیم عدد اصلی و اون رو پشت یه کاغذ مینویسم مچاله میکنمو تو یه لیوان تکون میدم تو باید یکیشونو برداری اگه عدد تو درامد تو موظفی هر حکمی میخوای به من بدی که قبول کرد تو و من هم همین کارو کردم 4 دست بازی کردیم 2 بار عدد من درآمد و 2 بارم عدد اون که به هم کلی مجازات دادیم از ریختن آب سرد رو هم تا خوردن سس تند. برای بار آخر عدد اون درامد که گفتم ای به خشکی شانس. که آناهیتا گفت من بردم و مجازات آخرت هم مجازات منه پیش خودم گفتم بزار یه دستی بهش بزنم گفتم لابد به عنوان مجازات باید پاهاتو ببوسم و ماساژ بدم که اونم گفت فکر خیلی خوبیه که قبول کرد و منم از اینکه نقشم گرفتش خیلی خوشحال بودم اما به روی خودم نیاوردم طوری وانمود کردم که انگار ناراضی هستم. که آناهیتا از رو زمین پاشد رفت رو صندلی کامپیتورم نشست و گفت خودت گفتی شرطو باید قبولش کنی نشست رو صندلی و پاهاشو گذاشت رو همو هی تکون میداد که بهم گفت بجنب دیگه تا مامانامون نیودمدن انجام بده تموم بشه بره دیگه که منم با حالتی که ناراضی بودم رفتم جلو پای چپشو گرفتم تو دستمو جلوی صورتم گرفتم و شروع کردم به مالیدن بعضی موقع ها که حواسش نبود جوراباشو بو میداد خیلی بو نمیداد اما یه مقداری بو میدادوجورابش که همونم برای من لذت بهش بود تو همون حین مالیدن پاهاش ۳ بار خم شدم و پاهاشو بوس کردم آناهیتا دو بوس اول رو چیزی نگفت اما موقع سومی گفت بسه دیگه سهیل چرا انقدر پاهامو بوس میکنی منم به شوخی بهش گفتم آخه پاهای تو خیلی فوقالعاده هست آناهیتا اونم لبخند زد و گفت بازم اینا دلیل بر این نمیشه تو پاهامو ببوسی که منم بهش گفتم آناهیتا بوس چیه تو دستور بده برات با زبونم تمیزشون میکنم که آناهیتا گفت اع نمیخواد این خیلی کار چندشیه گفت منم گفتم امتحانش مجانی اصلا بزاره به عنوان مجازاتم که آناهیتا هی مخالفت میکرد و منم سعی میکردم راضیش کنم بالاخره راضی شد بعد پاشو که تو جوراب بود رو گرفتم جلو و چسبوندم به صورتمو شروع کردم بو کردن جورابش حسابی جورابشو بو کردم آناهیتا هم با صورت تعجب بهم نگاه میکرد و میگفت سهیل چرا اینکار و میکنی گفتم واسه اینکه برام لذت بخشه گفت یعنی چی گفتم تا حالا اسم فوت فتیش به گوشت خورده گفت نه چی هست گفتم به معنی گرایش و علاقه داشتن به پاها و جورابا و انگشتای زنا که آناهیتا گفت نه نمیدونستم بعد گفت تو الان به پاهای من علاقه داری گفتم آره گفت آخه خیلی کار چندشیه که گفتم بزار انجامش بدم شاید خوشت امد آناهیتا هم مثل اربابان دستور میداد و میگفت خیلی خب پس سرعت کارتو انجام بده چون وقت نداریم بعد جفت پاهاشو از قوزک گرفتم و شروع کردم بو کردن با دست چپم پای چپشو با دست راستم پای راستشو هی چپیرو بو میکردم هی راستیرو بعضی مواقع جفتشونو باهم بعد بهش گفتم اناهیتا از اینجا به بعدش تازه میشه فوت فتیش اول دست انداختم جوراب پای چپشو دراوردن انگشتای کشیده و قشنگ با لاک سفید که به انگشتاش زده بود بعد پاشو گرفتم نزدیک دهنمو زبونم انداختم لای انگشتاش آناهیتا میگفت سهیل یه حس قلقلکی بهم دست میده نکن بهش گفتم حالا اینجارو داشته شروع کردم از انگشت کوچیکش لیس زدن و مکیدن تا انگشتش بزرگش آناهیتا هیچی نمیگفت فقط ساکت بود و داشت با چشمای متعجب فقط نگاه میکرد بعد انگشتاش رفتم سراغ شصتش شروع کردم شصتشو لیس زدن بعدش رفتم سراغ کف پاش لیس زدم و رفتم سراغ پاشنشو شروع کردم حسابی لیس زدن پاشنش بعد که کارم با پای چپش تموم شد دستمو بردم جلو تا پای راستشو بیارم جلو صورتم خود آناهیتا داشت همکاری میکرد مثل اینکه خوشش امده بود پای راستشو گرفتم ایندفعه با دندون جورابشو گرفتمو از پاش در آوردم انداختم کنار آناهیتا به این حرکت من کلی خندید و گفت از دست تو سهیل همون طوری که پای چپشو لیس زدن راستیه رو هم همینطور بعد از جام بلند شدم و صورتمم هم همزمان پاک کردم نزدیک آناهیتا شدم با دستام صورتشو گرفتم از گردن اول شروع کردم ماچ کردن و گاز گرفتن بعد شروع کردم ازش لب گرفتن برام جالب بود آناهیتا هیچ واکنشی نشون داددو باهام اینقدر راحت راه امد مطمئنن بخاطر علاقه ای که بهم داشت هیچ واکنشی بهم نشون نداد مطمئنن اگه اینطور نبود بخاطر این کارای من حتما یه کشیده بهم میزد بگذریم تو همون حین لب گرفتن از پاشو گرفته بودم و داشتم میمالیدم به کیرم بعضی جاها میدم خودش داره خود سر پاهاشو از رو شلوار روی کیرم میماله بعد لب گرفتم من صورتمو بردم عقب برگشتم سره جام بعد دست انداختم دکمه های شلوارمو باز کردم و کیرمو از شلوارم دراوردم و میخواستم بزارم بین پاهای آناهیتا برای فوتجاب و آناهیتا هم همکاری کرد و پاشو حلقه کرد دوره کیرم و منم شروع کردم همینجوری عقب جلو کردن کیرم بین پاهاش تو همون حالت که وایستاده بودم دوباره خم شدم و صورته آناهیتا گرفتم و ازش لب گرفتم و اون هیچ مقاوتی نسبت به کارای من نمیکرد و تو همین حال نزدیک بود بعد چند دیقه فوتجاب آبم بیاد که دیدم مامانم اینا کلید انداختن و دره حیاط و باز کردن و داشتن میومدن تو که گفتم ای تف تو این شانس منو آناهیتا سریع شروع کردیم به جمع و جور کردن خودمون آناهیتا سریع جورابشو پوشیدو از رو صندلی امد پایین و منم سریع کیرمو کردم تو شلوارمو دکمه هاشو بستم و نشستم و گیتارمو گرفتم دستم که از رو شلوارم معلوم نباشه شق کردم که مادرم ببینه که آناهیتا به این حرکت من کلی خندید و منم خندم گرفت که مادرم امد گفت هنوز کلاستون تموم نشده گفتم چرا این آخرین مطلبه بگم تمومه یه چند دیقه نشستیم بعد آناهیتا پاشد گفت پاشو بریم منم بهش گفتم برو چند دیقه بعد منم میام منم یکم صبر کردم وقتی کیرم کامل خوابید پاشدم رفتم کنار مبل پیش آناهیتا نشستم که آناهیتا در گوشم گفت سهیل این فوت فتیش که میگفتی خوب بود خوشم اومد اگه خواستی بازم بهم بگو انجامش بدیم این دفعه که جور نشد انجامش بدیم منم گفتم هه اره ایندفعه که جور نشد اما دفعه های دیگه باشه حتما چرا که نه خب این بود داستان من امیدوارم خوشتون اومده باشه مرسی که وقت گذاشتید خداحافظ
نوشته: سهیل