پاهای فرانک دختر مو چتری

سلام به همه اسم من کیومرث هست میخوام اولین داستانم رو بنویسیم این داستان من برای علایق فوت فتیش هست. داستان من فوت فتیش با دختر همسایمون فرانک هست یه دختر مو چتری که من تو خونمون باهاش فوت فتیش رفتم. قبلش یه مقدمه بهتون بدم اسممو که اول گفتم ۲۲ سالمه قدم ۱.۷۸ هست و من دارم تو رشته دامپزشکی تحصیل می کنم و همین جوری توی یه مغازه لبنیات کار میکنم و هم کار می کنم هم درس میخونم و نزدیک چند ماه مونده تا مدرکمو بگیرم نمره هام هم همیشه خوب بوده و کلا بچه درس خونیم فرانک هم ۱۷ سالشه با موهای چتری قد ۱.۷۰ وزن ۵۸ کیلو دختر لاغر با مو چشمای رنگ مشکی و سایز پاش هم ۳۸ هست. حالا قبلش یه مقدمه بگم بعد بریم سره داستان چون من بچه درس خونی بودم و همیشه بالاترین نمره رو داشتم بخاطر همین بیشتر مواقع فرانک میومد خونه ما یا من میرفتم پیشش. اینم بگم ما با فرانک اینا نزدیک ۱۲ سال هست همسایه هستیم و من با فرانک از بچگی بزرگ شده بودیم و مادرش با مادرم حسابی رفیق قدیمی بودن و حتی بعضی جاها دزدکی می‌شنیدم مادرم داشت فرانک از مادرش مینا خانم خواستگاری میکرد و اون هم قبول کرد و میگفت باید بزاریم بیشتر باهم آشنا بشن. بگذریم سرتونو درد نیارم روز ۵ شنبه که من کلاس نداشتم و فرانک هم مدرسه نداشت پاییز بود آبان ماه. مادرم برگشت گفت مادر فرانک زنگ زده گفته بیاد یکم باهاش ریاضی کار کنی منم گفتم باشه مورد نداره بگو بیاد. ۱۵ گذشت فرانک زنگ در خونه مارو زد ساعت ۲:۳۵ دقیقه بود من با فرانک رفتیم نشستیم تو اتاق که باهاش ریاضی کار کنم فرانک یه سویشرت سفید پوشیده یه شال مشکی سرش بود و تیشرت سفید و شلوار مشکی پاش بود یه جوراب مچی مشکی هم پاش بود. شروع کردیم به تمرین ریاضی یه ۱۵ گذشت مادرم اومد گفت میخواد با مادر فرانک برم خونه معصومه خانم. گفت یه نیم ساعت 1 ساعت دیگه برمیگردن بعدش منو فرانک خونه تنها موندیم بعد ۱۵ تمرین کردن یه استراحت دادم بعدش فرانک که چهارزانو نشسته بود پاهاشو دراز کرد گفت آخ پاهام خشک شد. منم گفتم بزار با یه موقعیت خوب گیر آوردم که پاهای فرانک رو لیس بزنم بهش گفتم اع چرا پاهات خشک شده بزار خودم الان برات پاهاتو میمالم فرانک صورتش سرخ شد گفت آقا کیومرث نه خیلی ممنون احتیاج نیست گفتم یعنی مگه منو تو غریبه ایم این حرفا چیه که بعد کلی صحبت من قانع شد رفتم جلو پاهاشو گرفتم اول پای چپشو آوردم بالا نزدیک صورتم به خودش هم گفتم دراز بکش به کمر اون به صورت نیمه خوابیده دراز کشید. پای چپشو گرفتم شروع کردم به مالیدن تو همون حین هم داشتن به صورت خیلی یواشکی نزدیک پاش میشدم و پاشو جورابشو بو میکردم. فرانک هم برگشت گفت ببخشید آقا کیومرث که دارین پاهامو میمالید اذیت میشین بهش گفتم نه اصلا من اتفاقا خیلی هم خوشم میاد. هیچی نگفت بعدش یهو یه لیس از پا نشه جورابش کردم یهو فرانک پاشو کشید عقب گفت آقا کیومرث چیکار میکنید. منم گفتم دارم پاتونو ماساژ میدم فرانک گفت اونو که دیدم اون لیس بخاطر چی بود گفتم علاقه خاصی به لیسیدن پا و جوراب زنا و دخترا دارم بعد گفت خب گفتم این یه نوع گرایشه. گفتم شاید شما هم خوشتون بیاد. گفت پس واسه همین شروع کردی به لیس زدن جورابم گفتم من که هنوز شروع نکرده بودم مطمئنا اگه شروع میکردم حتما خوشتون میومد یکم مکث کرد و گفت آقا کیومرث این چه حرفیه این کار خیلی چندشیه شما نباید این کارو انجام بدید منم گفتم یه جوری انجام میدم که محاله خوشت نیاد همزمان که این حرفارو بهش میگفتم دستمو هم دراز کردم پاشو دوباره کشوندم سمت خودم فرانک میخواست هی مقاومت کنه اما من بهش گفتم فقط یبار پشیمون نمیشید که اونم مقاومتشو کم کرد ‌که من شروع کنم. منو بگید از خوشحالی داشتم پر درمی آوردم دوباره تو همون حالت خوابید و منم پای چپشو گرفتم آوردم بالا بو کردم وای حسابی بوی عرق میداد بعد شروع کردم به لیس زدن جورابش از بالا تا پایین بعد جوراب پای راستشو بعد چند دقیقه لیس زدن جوراب پای چپشو از پاش درآوردم. دوباره بو کردم بو رفته بود بعد جوراب پای راستشو از پاش درآوردم بعد شروع کردم به لیس زدن پای چپش‌. به انگشتاش لاک مشکی زده بود. شروع کردم از پاشنه پاش تا نوک انگشتاشو از کوچیکه تا بزرگ رو لیس زدن بعد شصت پاشو بعدش هم پای راستشو مثل پای چپش بعد دوتا پاهاشو کنار هم قرار دادم و شروع کردم به لیس زدن نزدیک ۵ دقیقه هم جفت پاهاشو چسبوندم بهم و شروع کردم لیس زدن بعدش کیرمو از شلوار درآوردم که فرانک با دیدن کیر من دستشو گرفت جلوی چشماش که چیزی نبینه و گفت آقا کیومرث زشته نکنید این کارو منم نزدیکش شدم از گردنش بوس کردم لپشو بوس کردم بعد دستاشو از جلو صورتش آوردم پایین و گفتم فرانک خانم من چون شما رو خیلی دوست دارم و عاشقتون هستم میخوام باهاتون سکس کنم اونم با این حرفا و کارای من کم کم اروم شد و دستشو. آورد پایین باهام دیگه همکاری می کرد البته اینو میدونستم فرانک به من علاقه داره وگرنه اجازه همچین غلطایی رو به من نمیداد بعد چند بوس کردن لبای فرانک که خودش هم همراهیم میکرد تو لی گرفتن بعد شروع کردم پاهای فرانک و حلقه کردن دوره کیرم که برام فوتجاب کنه بعد ۵ دقیقه بالا پایین کردن کیرم آبم ریخت رو پاهاش تو همین حین بودیم که دیدم صدای مادرم اینا داره میاد داره کلید میندازه بیاد تو با مادره فرانک بودن منم سریع شلوارمو کشیدم بالا زیپمو بستم فرانکم چون وقت نداشتیم پاهاشو پاک کنه همونجوری جوراباشو پاش کرد بعد جفتمون خیلی عادی نشستیم. بعدش که مامانم اینا اومدن تو مامانم اومد گفت به حال درس خونای ما چطوره که جفتمونم گفتیم خوبیم مرسی بعدش مامان فرانک هم امد بهش سلام کردم اونم جواب سلاممو داد گفت خوب هستی پسر گلم گفتم ممنون بعدش مامان فرانک بهم گفت آقا کیومرث این دختر ما کلاسش تموم شده یه چند دقیقه به ما قرضش بدی گفتم بله تموم مادرش گفت فرانک بیا تو آشپز خونه کمکمون فرانک هم پاشد و ازم بابت درس تشکر کرد اما بهم نگاه کرد و یه نیشخند ای هم بهم زد و بعد با مامانش رفتن تو آشپزخونه بعد مامانم اومد تو اتاقم درو بست و گفت خب نظرت چیه گفتم درمورد چی گفت همین دختره فرانک گفتم خیلی دختره خوبی دختره بدی نیست. مامانم گفت منو مامانش خیلی وقته با هم در مورد شما صحبت کردیم و حتی به فرانک حلقه هم داده بودیم گفتم کی گفت همین دیشب که بعد ظهر رفتم خونه فرانک اینا بهش گفتم پس یعنی از دیشب تا حالا منو فرانک نامزد بودیم و من خبر نداشتم. مادرم گفت آره بعدش گفت فقط منتظر بودم ببینم نظرت درمورد فرانک چیه اینکه تو هم موافق هستی من که از خدام بود و تو کونم عروسی گفتم پس بخاطر همین مارو تنها گذاشتین گفت اره با هم تنها شید و همدیگه رو بیشتر بشناسید حالا آشنا شدید منم یه لحظه چشمام گرد شد و دستمو کشیدم پسرم گفتم آره خیلی هم همدیگرو شناختیم خیلی دختره خوبیه بعد مادرم گفت باشه بیا تو حال بشین منم برم پیش مادر فرانک الان میگه کجا رفتن و از این چیزا منم گفتم باشه. خب این بود از داستان من امیدوارم خوشتون اومده باشه.

نوشته: کیومرث

دکمه بازگشت به بالا