پسران طلایی 172
–
چهار نفر کاملا برهنه نزدیک هم قرار داشتند و عا طفه وقتی که می خواست در کنار سینا قرار بگیره بازم یه احساس خاصی داشت . با این که از تماشای هیکل و بدن سینا لذت می برد ولی نمی تونست به خودش بقبولونه که با هاش سکس کنه .. با این که چند بار هم وسوسه شده بود .. اما در این نقطه کار حس کرد که دیگه داره بی طاقت میشه . یه دستمال پارچه ای تمیز گرفت تا کیر سینا رو پاک کنه . به سمت کیر رفت . دستشو گذاشت زیر اون و پارچه رو از طرف بیضه به قسمت سر حرکت داد .. نگاهش که به کیر سینا افتاد تمام بدنش یه لرزش خاصی پیدا کرده بود . مسعود هم که تازه داشت حالش جا میومد و عطیه هم که بی حال در یه گوشه ای شاهد این صحنه بود و حتی خود سینا سه تایی شون به خوبی متوجه بودند که عاطفه با چه لذت و هیجانی این پارچه رو رو کیر سینا می کشه .. چند بار پشت هم این کارو انجام داد ..
عاطفه : حالا بیا بریم کیرت رو بشوریم .
سینا : فکر نمی کنی همین قدر کافی باشه ;
عاطفه : نه . من نمی خوام دخترم میکربی شه .
سینا : چه میکربی !
سینا نمی دونست که در حرکت بعدی کیرشو باید وارد کدوم کس کنه . آیا پدر الان می خواد دخترشو بکنه یا اون همچنان به گاییدن عطیه ادامه میده تا پدرش دستور بده بسه . همراه عاطفه رفت به دستشویی .. زن کیر سینا رو صابون مالی کرد ..
سینا : آخخخخخخخ این جوری که می مالونیش یه جوری میشم .
سینا برق شهوت رو در نگاه عاطفه می دید . و اینو هم به خوبی می دونست که اون هنوزم تردید داره . کف دستشو گذاشت لای پای عاطفه .. باچند حرکت کسشو خیس کرد . عاطفه نزدیک بود کف حموم دراز شه ..
-نهههههه سیناااااا نههههههه گناه داره .. آخخخخخخخ من شوهر دارم . این گناه کبیره هست . به این میگن زنا .. سینا : دیگه از این حرفا نزن . شوهرت راضیه . و از طرفی اونم می خواد با دخترش باشه . بنا بر این کارت اشتباه نیست ..
-نههههههه اشتباهه . دستت رو از رو کسم بر دار . ما که نباید در سکس مقابله به مثل کنیم .
ولی سینا همچنان کس عاطفه رو می مالید . عاطفه هم دستشو به کیر کلفت و دراز سینا رسونده بود و یه لحظه ازش غافل نمی موند ..
عاطفه : حالا بریم دیرمون شده . ببینم این مسعود می خواد چیکار کنه ..
عاطفه شروع کرد به تمیز کردن کس دخترش .. هیشکدوم از اون چهار نفر حرف نزده هنوز تکلیف خودشونو نمی دونستن . بالاخره سینا به حرف اومد و گفت مسعود خان دختر شما آماده هست .. بفر مایید ..
عطیه هم سکوت رو شکست و گفت ..
-بابا جون من هنوز عادت نکردم یه جوریم . سینا جون تازه فقط دختری منو گرفته . یه خورده راهشو باز کنه و ترسم بریزه خیلی عالیه . الان خیلی تنگه می ترسم دچار استرس شی ..
راستش عاطفه دوست داشت که سینا یه حال اساسی بهش بده و بعد با پدرش سکس کنه . اون هیجان زیادی داشت . اگه می خواست همین الان با پدرش سکس کنه سینا باید می رفت سمت مادرش و اون وقت اون دیگه از یک سینای تازه نفس و سکس با اون محروم می موند . سینا حس کرد که عطیه دوست داره یک سرویس کاملو با اون سکس کنه ..
مسعود و عاطفه هم یه بار دیگه چشم به حرکات سینا و عطیه دوخته بودند . این بار با آرامشی بیشتر .از این که می دونستن دخترشون دیگه دختر نیست صحنه رو زیر نظر داشتن . عطیه حالا احساس آرامش بیشتری می کرد و حس کرد که داره به سینا عادت می کنه . لباشو بوسید و آروم آروم حرکت بوسه ها رو به طرف پایین بدن اون ادامه داد . سینه هاشو با هوس می مکید .. عطیه پا هاشو به این طرف و اون طرف پرت می کرد . کیر سینا تلو تلو می خورد . عاطفه دستشو گذاشته بود روی کسش و در حال ور رفتن با خودش بود . همه چی دست به دست هم داده بود تا مسعود یه شور و حال عجیبی پیدا کنه . به ناگهان از این که سینا علاوه بر دخترش زنشو هم بکنه خیلی خوشحال بود . کف دستشو گذاشت رو سینه زنش و گفت عاطفه خیلی کیر با حالی داره این سینا .. ببینم اگه بخواد تو رو بکنه یه وقتی نه نگی ها . خودت خواستی ..
عاطفه : نمی دونم چی بگم . شما مردا رو نمیشه خوب شناخت . فقط از این می ترسم که بعدا به من بگی من زن وفاداری نبودم و به تو خیانت کردم .
-نه من همچین چیزی نمیگم .
مسعود وقتی این طرز صحبت زنشو شنید دیگه با دمش گردو می شکست . چون عاطفه غیر مستقیم بهش گفته بود که راضیه که خودشو در اختیار سینا قرار بده .
زن از هیجان و به یاد این که سینا داره باهاش سکس می کنه دستشو به کیر شوهرش رسوند . … ادامه دارد … نویسنده … ایرانی