پسران طلایی 178

عاطفه دیگه دور بین رو ول کرده بود و با بیضه های سینا ور می رفت . واسه این که شوهرش مسعود حسادت نکنه و واکنش خاصی نشون نده هر چند لحظه در میون یه دستی هم به کیر اون می کشید .
 -آخخخخخخخخخ جوووووون . .
 مسعود : عزیزم . همون به سینا جون توجه داشته باشی کافیه ..
 عاطفه : ناقلا می خوای با دخترت حال کنی و منو بهونه می کنی ..
عطیه : مامان .. بذار  سینا جون کارشو بکنه ..
عاطفه در حالی که نگاهش به کیر سینا و کون دخترش بود گفت عزیزم  این کیر ممکنه کونت رو جر بده . نذاره تا مدتها بشینی . دلم برات می سوزه ..
عطیه : اگه توی کون تو بره مانعی نداره ;
عاطفه : دخترم . عزیز دلم من جور تو رو می کشم و نمی ذارم که این قدر عذاب بکشی ..  
عطیه در حالی که سرش رو به عقب بر گردونده بود گفت ..
-بذار حالا من جور خودم رو بکشم . یه عمره که تو حال کردی و ما دم نزدیم . حالا من دارم حال می کنم .
 نزدیک بود از زبونش بپره که حالا تو نمی تونی ببینی که دخترت داره حال می کنه که منصرف شد .  عطیه چشاشو بسته بود و یک بار دیگه حرکت دو تا کیر رو توی کونش به خوبی حس کرده و خودشو به اون حرکت عادت داده بود . راست می گفت مادرش . کون دادن خیلی درد داشت اونم برای بار اول . ولی سینا کیرشو به حالتی که باعث درد شدید عطیه شه توی کونش حرکت نمی داد .
مسعود : من چقدر خوشحالم . چقدر همه چی رو قشنگ می بینم .
عطیه : ولی هیشکدوم از شما به خوشحالی من نیستین .. آخه من حالا برای اولین بارمه که دارم حال می کنم و مزه کیر رو حس می کنم .  
 سینا هم که در اون لحظات شنونده شده  با خودش می گفت هیشکدوم از شما ها به انداره من خوشحال نیستید . چون دارم کس  و کون های آکبند و غیر آکبند  تر و تمیزی رو می زنم و پول هم می گیرم . از این حال و کاسبی با حال چه چیزی می تونه با حال تر باشه . آخ که دنیا و زندگی رو همینا می گرده . واسه همین کمی هم فکرشو متوجه عاطفه کرده بود که وقتی نوبت اون شد کم نیاره . سینا لباشو گذاشت پس گردن عطیه .. و زبون زدن آروم به اونو شروع کرد . دهنشو تا جا داشت باز کرده و شونه و  بازوی عطیه رو یواش یواش میکش می زد .. با این کارش خیلی آروم آبشو توی کون عطیه ریخت ..
عاطفه که  بر گشت منی سینا رو که رو  کون دخترش دید درجا فیلم گرفت و دوربینشو گذاشت یه کناری .. دهنشو باز کرد تا سینا کیرشو فرو کنه توی دهنش .. عطیه که شوق و ذوق مادرشو دید  دیگه بی خیالش شد .. بذارم مامانم حال کنه . سینا رو زیادی واسه خودم نگه داشتم . هر وقت باشه  اون مامانمه . به گردنم حق داره . تازه بابا هم مثل این که بهش قول داده که اگه مامان رضایت بده من و اون راضی باشیم یه مرد واسه مامان میاره که جبران کرده باشه . من نمی دونم این چه شرطی بود که مامان گذاشته بود . ولی خیلی با حال هم شد . تازه بابا که خودش دلشو نداشت همون اول بزنه پرده منو پاره کنه . پس اگه مامان هم صحبت مرد رو نمی کرد بابا باید یکی رو می آورد .
عاطفه یه جوری کیر سینا رو ساک می زد که پسر فکر می کرد خستگی از تمام تنش چیده میشه . عاطفه رو زمین نشسته و سینا هم یه حالت ایستاده داشت .. پسر خودشو خم کرد و دستاشو از پشت به کون زن رسوند .. مسعود که همچنان با شور و حال خاصی در حال سکس با دخترش عطیه بود یه چشمکی به سینا زد و گفت چطوره ; حال می کنی ; کون عاطفه رو داری ;  سوراخش خیلی با حاله .. وقتی بکنی توش متوجه میشی .. انگار سوراخ کونش کیرو ماچ میده و اونو می بره توش . یه ماچ چسبون . آروم آروم ..
عاطفه : چی داری میگی مرد . طوری پیش سینا جون حرف می زنی که فکر می کنه من شب و روز کارم کون دادنه و گشاد شدم  ..
 مسعود : عزیزم . عشق من کی همچین حرفی زده . من دارم از تو تعریف می کنم که آقا سینا بدونه چه تن و بدن کار درستی داری . اووووووفففففف یعنی دارم پز تو رو میدم . مردا بهم حسادت می کنن . سینا جون هر مهمونی که میریم همه به کون عاطفه خوشگله من خیره میشن  . من خودم متوجهم .  وقتی متوجه میشن که من متوجه این چشم چرونی های اونا هستم فوری روشونو بر می گردونن .
عاطفه : تقصیر من چیه .. هر چی هم رعایت می کنم بازم یه جوری بر جستگی های باسنم میفته توی دید . ولی سینا جون اول باید بکنه توی کس من .. دیگه زیادی  تماشاگر بودم . حالا وقتشه که عمل کنم … ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا