پسران طلایی 185

عاطفه حس کرد که دیگه نمی تونه خودشو کنترل کنه . یه جیغی کشید و یه لحظه خودشو به طرف بالا کشید کیر مسعود از کسش اومد بیرون ولی سینا اونو ازپشت همچنان نگه داشته بود .
-اووووووخخخخخخخ … عاطفه خوش کون چت میشه  .
اینو سینا بر زبون آورده بود .
عاطفه : بمالون .. بمالون پسر .. خوب خوب بمالون …. .
 مسعود که دید زنش در یه شرایطی قرار گرفته که به سینا می گه که با دستاش کسشو مالش بده دیگه ساکت شده بود و نگاه می کرد که کار به کجا می کشه .  کس زنش به شدت ورم کرده بود .
 عاطفه : مسعود : دهنتو بذار نزدیک کسم .. زود باش ..
 مسعود متوجه منظور زنش شده بود .. دهنشو آورد جلو …در همین لحظه آب کس ستاره پاشیده شد به سمت دهن شوهرش .. بیشترشو مسعود خورد و کمی هم صورتشو خیس کرد …
عطیه : ایششششش بابایی رو … اگه از اینا دوست داری  سینا جونو بیشتر دعوتش کن به خونه مون تا من واست از اینا زیاد بیارم . ..  
سینا هم که دیگه خسته شده بود و کیرش هم توی کون داغ کرده بود خواست که آبشو توی کون عاطفه خالی کنه ….
 سینا : اجازه می فر مایید ;
 مسعود : اجازه اش دست منه و منم وکیلم . خالی کن توی کس زنم که آب کیر حلال تر از شیر مادره براش .
 پدر و دختر در حالی که به هیجان اومده .. افتاده بودن رو هم به صحنه ای نگاه می کردند که خانوم خونه در حال ور رفتن با  سینه هاش بود و اون پسر جوون چه جوری پنجه هاشو انداخته روی  کون عاطفه  داره آخرین ضرباتشو وارد می کنه . سینا کیرشو کشید بیرون …
عطیه : بابایی مال سیناست بخورمش ;
 مسعود : نوش جونت دخترم . من آقا سینا رو آوردم این جا که هم زنم و هم دخترم هر دو شون حال کنن . بخورم دیگه چیه .. جوووووووون .. چه کیفی میده تماشای این صحنه . چه لذتی داره . اووووووویییییی .
عطیه تا می تونست  آب سینا رو که از سوراخ کون مادرش خارج می شد خورد .
 -مامان به خودت فشار بیار بازم هست .. بازم هست ..
 -دختر تو چدر حریصی . واسه منم بذار دیگه .
سینا  دیگه حالی براش نمونده بود .  بعد از اون , اون و مسعود دو تایی شون رفتن سراغ عطیه و اونو سر حال ترش کردند … پسر دیگه اواخر کار حالش داشت به هم می خورد چندشش شده بود . از هر چی سکس داشت  بدش میومد . ولی بازم حواسشو برد به این که داره کاسبی می کنه . فرض کن که داری بنایی می کنی . فرض کن که داری از کوه میری بالا . مسعود قول گرفت از سینا که در هفته حداقل برای یک بار هم که شده اون بیاد خونه شون .  سارا مادر سینا برای سینا پیام داد که کجایی .. من منتظرم . رودابه و ساناز نیستند امشب …. سینا دیگه پاک امونش بریده شده بود . نمی دونست چیکار کنه .. حال سکس با مادرش رو نداشت .ولی می دونست که اگه به خوبی به مادرش نرسه ممکنه  هم کنترل اون از دستش در ره و هم مادره خودش سر به هوا شه . مدتی بود که از یکی از دوستای صمیمی خودش شنیده بود که سوپری سر کوچه که اونم پسر جوون و خوش تیپ و مجردی بوده نظر خاصی نسبت به مادرش داره و میگه از اون جایی که اون با شوهرش اختلاف داره میشه رو مخش کار کرد . سینا از دوستش پرسید که اون پسر از کجا اینو می دونه .. دوستش اظهار بی اطلاعی می کرد . خواست بره اون سوپری رو لت و پارش کنه که دوستش به یادش آورد قولی رو که سینا داده بود که صداشو در نیاره … گاه سینا از این می ترسید که نکنه مادرش کار دستش بده .. سارا منتظر پسرش بود .. اون شبو خونه تنها بود . ساناز با این که دوست نداشت خونه رو ول کنه بره ولی واسه یه سری مسائل درسی رفت پیش رودابه .. از طرفی سارا به دروغ به دخترش گفته بود که امشب سیاوش خان شوهرش میاد خونه .. و همین باعث آرامش خاطر ساناز شده بود . که سینا از مادره دوره ولی خودشو ازش دور کرده بود که بتونه داداشه رو حشری ترش کنه .البته  هنوز اطمینان نداشت به این که مادرش و برادرش با هم رابطه جنسی داشته باشن .. ولی یک بار بدون این که تن لختشونو ببینه اونا رو زیر ملافه دیده بود که سینا یه بهانه ای تراشیده و هر چند نه دقیق ولی تا حدودی ساناز رو قانعش کرده بود که بین اون و مادرش هیچی نیست …
سارا روی لپ تابش فیلم سکسی گذاشته بود و در حال ور رفتن با کسش  به این فکر می کرد که کیر های اون هنر پیشه ها رفته توی کسش .. ولی با این حال حواسش به سینا بود که بیاد و اونو سر حالش کنه .. کجایی سینا . من دیگه نمی تونم صبر کنم . بیا .. می دونم که دوست دختر نداری می دونم که فقط با منی .. آهههههههه زود باش .. زود باش … من دیگه آروم و قرار ندارم … ادامه دارد …. نویسنده …. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا