پسران طلایی 54
–
سارا کیر سینا رو داده بود عقب تر تا همچنان با دهنش بتونه به راحتی اونو میک بزنه و لذت ببره . اون نمی دونست که این کیر محصول همون کیریه که بچه هاشو به دنیا آورده . سینا وقتی آبشو توی دهن سارا خالی کرد حس کرد که کل بدنش به یه آرامشی باور نکردنی رسیده . اشک در چشاش حلقه زده بود . نمی خواست کار به این جا بکشه . اصلا دوست نداشت این شرایطو . نمی خواست با اون طرف شه . خودشو لعنت می کرد . با این که لذت برده بود واحساس سبکی می کرد ولی می خواست سرشو بزنه به دیوار و بهش بگه چه کار احمقانه ای کرده . اما با این کارش هم مادرشو می برد زیر سوال و اونو دچار شرمندگی و عذاب وجدان نزد پسرش می کرد و هم خودش لو می رفت . به عنوان یک گناهکار و این که راضی شده با مادرش باشه و از طرفی به حرفه ای رو بیاره که مناسب اون و در شان خانوادگی اونا نبود . مادرشو دراز کش کرد و پاهاشو به دو طرف باز کرد . فرزاد گفته بود که اون عاشق اینه که کسشو بخورن . سینا هم شروع کرد . راست می گفت کس مادرش کمی گشاد به نظر می رسید . با این حال دهنشو تا می تونست باز کرد و زبونشو کشید روی اون . سارا دو تا دستاشو گذاشته بود دو طرف کشاله رونش و لاپاشو باز ترش کرد تا از وجود دهن سینا و میک و زبون زدن اون لذت بیشتری ببره -نههههههه … نهههههههه .. پسر بخورش .. بخورش .. بخورشششش آخخخخخخ کسسسسسم .. آبتو که آوردی .. به منم حال بده .. بذار عشق کنم .. یه لحظه سرشو بالا گرفت . قسمتی از کیر سینا رو یک بار دیگه دید . دلش رفت . ولی چشاشو بست . نمی خواست کار رو به جایی بکشونه که ازش بخواد کس اونو با کیرش بکنه . هنوز خودشو یک زنی می دونست که براش راه باز گشت وجود داره . واسه خودش یه فلسفه ای گذاشته بود که تا زمانی که کیر خلافی وارد کسش نشده خودشو هنوز متعهد به شوهر و زندگی خانوادگیش می دونه . حس می کرد که پهنای زبون این پسر دو برابر زبون فرزاد شده . .. با میک زدنهای اون طوری حال می کرد که انگاری یه کیر کلفت رفته توی کسش . سینا با این که نفسا از این کار خوشش نمیومد ولی دوست داشت مامان سارا رو به ار گاسم برسونه تا اون نیاز مند غریبه ها نباشه . طرز حرکت پاهای سارا به خوبی نشون می داد که اون اوج گرفته و به طرز شگفت انگیزی داره لذت می بره . سینا دستاشو گذاشت رو سینه های مادر . سینه هایی که یه زمانی دستای کوچیکشو میذاشت رو اون و ازش شیر می خورد . یادش نمیومد .. حالا دور سینه ها کمی کبود به نظر می رسید . دستاشو گذاشت رو اون سینه ها و اونا رو می گردوند . چه با هوس این کارو انجام می داد . -اووووووههههه اوووووههههه .. . زن دو تا دستشو گذاشته بود رو سر سینا و اونو محکم به کسش فشار می داد . حس کرد که این بار داره به اوج می رسه . یه چیزی ازش داره می پاشه . مدتی بود که احساس سبکی کرده بود . حالا آب کسش به دور کس یه گرمای خاصی بخشیده بود . حس کرد که داره آروم و آروم تر میشه . دستاش از رو سر سینا به دو طرف افتاد . هیچوقت تا به این اندازه از سکس لذت نبرده بود . چشاشو بسته بود و آروم سینا رو نوازش می کرد ولی خوابش برد . سینا لباشو گذاشت رو لبای مادرش تا با آرامش بیشتری اونو در عالم خلسه نگه داشته باشه .. دقایقی بعد سارا با این که کس و کمرش سبک شده بود بازم حس می کرد که نیاز داره . کسش می خواد .. نههههههه نههههههه .. سارا تو فکرت شیطونی شده .. یادت رفته وقتی که داشتی میومدی اینجا چی به خودت قول دادی ;/; گفتی فقط واسه این که به خودت ثابت کنی که تو هم می تونی . حالا تا همین جاش که بر هنه شدی کافیه .. گریه اش گرفته بود . چشاشو باز کرد . یه نگاهی به کیر سینا انداخت . کیر اونو خیلی با حال می دید . دستشو به کیر رسوند . -خیلی درشته . باید به خانوما خیلی حال بده . واسه یه لحظه به صاحبان کس هایی که این کیر وارد بدنشون شده بود احساس حسادت کرد . نهههههه سارا این فکر رو از سرت دور کن . تو نمی تونی و نباید که بتونی . تو نباید که بخوای . این درست نیست . زشته . سارا بازم کیر سینا رو گذاشت تو دهنش و داشت به این فکر می کرد که اگه این کیر فرو بره توی کسش چی میشه . رنگش پریده بود . دستشو به زیر بیضه های سینا رسوند . پسر هم از این کار مادرش لذت می برد . با این حال منتظر بود که اون یه جای کار , کار رو تمومش کنه ولی ناگهان سارا رفت و دوباره رو تخت دراز کشید . این بار خودشو به دمر روی تخت انداخت .. -می خوام امروز یه کاری کنم که برای خودم سورپرایز باشه و تو رو هم خوشحالت کنم . …. ادامه دارد …. نویسنده … ایرانی