کون دادن من در خوابگاه
سلام دوستان
من امیرم ۲۲سالمه
دوست ندارم داستان رو طولانی کنم واسه همین خیلی از جزئیات غیر مهمشو نمیگم حدودا دوسال پیش که دانشجو بودم و تو خوابگاه سکونت داشتم نمی دونم چیشد دلم خواست که کون بدم .بعد بعضی شبا که تنها بودم با بطری نوشابه حال میکردم .هم اتاقیام همه هم رشته ای بودن یعنی کل کلاساشون باهم بود همه با هم میرفتنو میومدن .بعضی وقتا که کلاس داشتن اتاق خالی میشد .همش تو فکر این بودم یه کیس مناسب پیدا کنم که کونم بزاره .خلاصه همه رو تو ذهنم مرور کردم یکی از بچه های خوابگاه که باهاش سلام علیک داشتم رو انتخاب کردم اولش ترسیدم اهل برنامه نباشه واشه همین باید اولش مطمئن میشدم .یه روز تو غذا خوری پیشش نشستم گفتم بعد مقدمه چینی های فراوان گفتم اگه پسر برات جور کنم میای بکنی .گفت ارهبنده خدا خبر نداشت خودم میخام بهش بدم .گفتم پس وقتی بهت زنگ زدم بیا احتمالا فردا پس فردا بهت زنگ بزنم .اونم تشکر کرد خلاصه منتظر بودم یه روز اتاق خالی شه بهش زنگ بزنم شبش رفتم حموم موهای پامو زدم حسابی شیو کردم روز بعدش بچه های اتاقمون همه امتحان داشتن چون رشته شون مهندسی بود امتحاناشون خیلی طول میکشید .خلاصه از در که رفتن بیرون به پسره زنگ زدم دیدم جواب نمیده رفتم در اتاقش هم اتاقیش گفت امتحان داشته گوشیشو اتاق جا گذاشته منم اعصابم داغون شد گفتم تف به این شانس برگشتم تو اتاق خودم از پنجره پایینو نگاه کردم دیدم پسره امتحانش تموم شده خیلی خوشحال شدم .پنج دقیقه بعد که رفته بود اتاق بهش زنگ زدم گفتم بیا بریم پسررو بکنیم .منتظر بودم بیاد خیلی استرس داشتم .یه شرت فقط پام گذاشتم و یه جفت از این جورابای کوتاه که تا مچ پا بالا میادکه رنگشونم مشکی بود .دوست داشتم از این جورابا بپوشم یه نفر کونم بزاره .خلاصه پسره اومد تو گفتم برو بشین رفتم درو برا اطمینان قفل کردم .گفتم حاضری بریم پسررو بکنیم گفت اره .گفتم کیرتو ببینم .کیرشو در اورد وای چه کیر قشنگی داشت یکم با دستم باهاش بازی کردم هنوز نمی دونست جریان چیه .بهش گفتم اجازه هست بخورمش به نشانه تایید سر تکون داد .کردمش تو دهنم گفت امیر بسه الان بچه ها میان میبینن گفتم بچه ها امتحان دادن حالا حالا ها نمیان خلاصه یکم ساک زدم .از قبل کاندوم گرفته بودم یه کاندکم بهش دادم خودم رو شکم خوابیدم شرتمو دادم پایین گفتم بکن کاندومو کشید رو کیرش منتظر بودم بزاره توش که یدفعه کرد توش منم حسابی دردم اومد خودش ترسید گفت امیر چی شد خلاصه گفتم مهم نیست بکن بعد حدود یه دقیقه ابش اومد خدایی اصلا بهم حال نداد خیلی خورد تو ذوقم که اینهمه برا یه کیر تلاش کردم بعد اصلا حال نداد خلاصه هر چی التماسش کروم دوباره بکنه نکرد گفت ابم اومده دیگه نمیتونم و رفت .بعد رفتنش جق زدم خودمو خالی کردم .بعدا هم هفت بار دیگه بهش دادم که اونا خدایی بهم خیلی حال داد .دیگه کونی شده بودم هر جا میدیدمش ازش میخواستم کونم بزاره .اگه از داستان استقبال کنین داستان هفت بار دیگه ای که بهش دادمو هم میگم .
نوشته: امیر