پسران طلایی 96
–
ساناز نوک سینه چپشو گذاشت توی دهن سینا .. پسر از این که داره خواهرشو به اوج لذت می رسونه لذت می برد . دیگه فاصله ها از بین رفته و صمیمیتی فوق العاده به جاش نشسته بود . در همون حال که نوک سینه سانازو میک می زد کف دستشو هم گذاشته بود روی کس ساناز ..
-اووووووهههههه داداش داداش .. من سوختم . بریم دراز بکشیم دراز بکشیم . هر کاری دوست داری با من بکن . می خوام تو بغل تو بخوابم . دراز بکشیم . دوست دارم لذت ببرم . می خوام جیغ بکشم . بذار بابا مامانم بشنون که من امشب می خوام عروس شم .
-خواهر کوچولوی ناز من !
-من چند بار بهت بگم که من دیگه کوچولو نیستم .
-ساناز بی جنبه ناز من . چند باز یباید بهت بگم که این کوچولویی که دارم میگم به معنای اینه که من دوستت دارم و تو ناز منی . یه نوع عشقه . تو بزرگ شدی . اگه بزرگ نمی شدی و خانوم نمی شدی که این جوری داداشتو داغ نمی کردی .
-دیگه به دخترای دیگه فکر نمی کنی ; فقط منو می خوای ;
-آره . آره عشق من . عزیز من . فقط تو رو می خوام . فقط تو رو دوست دارم . عزیز دلم . عشق من .. حالا نگاه کن من دارم حرف می زنم نوک سینه ات از دهنم در اومده .
-بریم دیگه من طاقت ندارم . من آتیش گرفتم بغلم بزن . داغم کن . خنکم کن . منو بسوزون . رو من آب بپاش ..
-هر کاری که دوست داری انجام میدم .
-و خودت دوست داری .
-کاش تختم بزرگ تر بود .
– رو اینم میشه خیلی کارا کرد .
– پاهاتو بار کن !
-نهههههه نهههههه سینا . من جیغ می کشم . همه می فهمن . اگه بابا مامان نذارن من عروست شم اون وقت چیکار کنم . من می میرم . من بدون تو می میرم .
-فعلا یه چیزی بذار توی دهنت و این قدر حرف نزن . من می دونم دارم چیکار می کنم . الان تو رو می رسونم به یه جایی که شاید دلت بخواد از اونجا خودتو پرت کنی . می رسونمت به بلندی هوس .
سینا ساناز رو روی تخت درازش کرد و پاهشو روی لبه تخت و بیرون اون قرار داد . طوری که قسمت پایین بدنش با بالاش یه زاویه تقریبا نود درجه درست کرده و کسش افتاده بود روی لبه تخت . سینا زبونشو در آورد و نشون خواهرش داد و گفت این از لای پای تو پهن تره . زبونم ازش پهن تره .
-اوووووههههههه داداششششش تو چقدر بد جسی . اسمشو نمی بری . بگو من خوشم میاد . فکر نکن من میگم چه داداش بی تربیتی دارم . اگه دوست داری من اسم اونجای تو رو بگم .یعنی بگم چه کیر خوشگلی داری ;
-دختر تو اینا رو از کجا یاد گرفتی .تازه خوشگل ترین کیر های دنیا بازم زشتن .
– من اینو از همون دخترای بی ادبی که هر روز با یکی هستن و تو همش چشت دنبال اوناست یاد گرفتم . ولی در مورد زشت بودن کیر باید بگم مال داداشم تاج سر منه .
-ببینم مگه تو باهاشون دوستی ; یعنی با اون دخترای پررو.
-نه ولی از دستشون که نمیشه در رفت . اگه توی گوشت پنبه هم فرو کنی بازم حرفاشونو می شنوی ..
سینا زبونشو گذاشت روی کس ساناز .. ساناز هم کف پاشو کمی بالا گرفته اونو در تماس با کیر داداشش قرار داد .
-اووووخخخخ عزیزم . خواهر کوچولوی ناز من . یادم رفت بگم دارم کس لذیذ تو رو می خورم و زبون می زنم . سیر نمیشم . نمیشم و نمیشم . حالا می خوام میکش بزنم . خودت رو داشته باش. به هرچی که می خوای فشار بیار . تو که همین حالاش از حال رفتی . اصلا این کست از بس کوچولوست که به زحمت بشه میکش زد . جووووووووون جووووووون . چه نازه ..
سینا کسو گذاشت توی دهنش . ولی ساناز که حتی قبل از مکیده شدن کسش بی اندازه بی حس شده بود یه بالشی گذاشت توی دهنش و تا می تونست گازش می گرفت تا جلو جیغ زدنشو بگیره . دستای سینا رفته بود رو سینه های خواهرش و با نوک هر دو طرفش بازی می کرد . ساناز حس می کرد که خیلی بیشتر از اونی که فکرشو می کرده این کار هیجان و لذت داره و بی خود نبود که رودابه بهش پیشنهاد داده بود که دو تایی شون با هم برن به خونه هایی که پسرا در ازای دریافت پول با دخترا سکس می کنن . دوست داشت حرف بزنه و هوسشو به سینا نشون بده ولی نه . این بالشو باید توی دهنش نگه می داشت . پاهاشو محکم می زد به زمین . سینا دیگه مجبور شده بود دست از رو سینه های خواهرش بر داره و محکم پاهاشو نگه داشته باشه . و این بار قسمتی از چوچوله خواهرشو گذاشت توی دهنش و اونو با یه حالتی میک می زد که سانازو از هوس زیاد دیوونه کرده بود …. ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی