چشم ارباب
این داستان و داستان های قبل هیچکدام واقعی نبوده و زاییده ی تخیلات نویسنده است. امیدوارم لذت ببرید.
.
دو زانو و برهنه وسط پذیرایی نشسته بودم و منتظر دستورش بودم زیر چشمی نگاهش کردم. پشت تلفن فریاد میزد و به معاونش فحش میداد. نمیدونستم داستان چیه ولی خشونتی ک داشت در عین این ک برام سکسی بود باعث شده بود بترسم و موهای تنم سیخ شه. گوشی رو به سمت تلویزیون پرت کرد و فریاد کشید. تلویزیون با صدای مهیبی شکست و گوشی رو سرامیک کف خونه سقوط کرد
نفس نفس میزد و هنوز عصبانیتش خالی نشده بود. از پارچ روی میز یه لیوان آب خورد تا به اعصابش مسلط تر بشه
لبشو با زبونش تر کرد و گفت : برو سمت اتاق قرمز
چار دست و پا به سمت اتاق حرکت کردم و میدونستم عصبانیت امشبشو قراره روی من خالی کنه. از ترس زانوم لق زد ولی سریع خودمو جمع کردم و همون لحظه سوزش وحشتناکی روی باسنم حس کردم. با کمربند باسنم رو نشونه گرفته بود و گفت: درست و محکم میری سمت اتاق نبینم زانوت بلرزه
زیر لب گفتم چشم و دوباره سوزش کمربند رو روی همون جای قبلی حس کردم. موهای بلندمو که دمه اسبی بسته بودم گرفت کشید و کامل نشست روی کمرم
سرشو نزدیک گوشم کرد و گفت :وقتی دارم با توی لجن حرف میزنم باید بلند و شمرده جوابمو بدی. موهامو بیشتر کشید و گفت : حالا باید چی بگی؟
همینجوری ک از استرس نفس نفس میزدم با مکث کوتاهی گفتم چشم ارباب.
موهامو کشید
وزنش رو بیشتر روی کمرم انداخت و محکم زد رو باسن متورمم و گفت : چون مکث کردی قراره مجازات شی
بلند شد یه کوسن آورد گذاشت رو کمرم و نشست روش
پاهاشو از کنار پهلو هام بلند کرد و انداخت رو شونه هام. موهامو کشید و زد رو باسنم و گفت برو حیوون
وزن سنگینش غیر قابل تحمل بود ولی میدونستم اگه از پسش بر نیام مجازات بدتری در انتظارمه
به سختی حرکت کردم
موهامو کشید و گفت دست و پات نلرزه نمیفهمی خوشم نمیاد؟
گفتم چشم ارباب و سعی کردم محکمتر و حرکت کنم
تا توی اتاق موهام تو دستش بود و میزد روی باسنم و با گفتن برو حیوون تکون بخور حیوون حتی به درد سواری دادن هم نمیخوری تحقیرم میکرد.
دم تخت پاهاشو از روی شونه هام برداشت و از روی کمرم بلند شد
با کف پاش زد تو سرم و گفت : روی دوتا زانوم بشین سریع باش
زیپش شلوارشو باز کرد
شورت نپوشیده بود و کیرش از بین زیپ شلوارش پرید بیرون
موهامو گرفت سرمو با خشونت به سمت کیرش برد
سریع دهنمو باز کردم و کیرشو چپوند تو دهنم و گفت
وای به حالت یه قطره اش بریزه رو زمین و کف اتاق کثیف بشه
تا صبح تو بالکن لخت باید بشینی و زوزه بکشی
سرمو به کیرش فشار داد و کیرش تا حلقم رفت پایین و شروع کرد شاشیدن
طی این سالها یاد گرفته بودم چجوری همه شاشو تو همون لحظه قورت بدم ک هیچیش بیرون نریزه
تمام تمرکزم روی قورت دادن شاشش بود ک سرمو با شدت هول داد و کیرش از دهنم در اومد و شروع کرد رو زمین شاشیدن. مات و مبهوت نگاش کرد و باورم نمیشد قراره شب تا صبح لخت توی بالکن باشم
بعض به گلوم چنگ زد و سعی کردم دوباره صورتمو ببرم سمت کیرش تا بتونم از شاشش بخورم شاید بهم رحم کنه که با لگد پرتم کرد اونور و کامل روی زمین شاشید
اومد سمتم موهامو گرفت و روی زمین منو کشید و پرت کرد روی قسمتی ک شاشیده بود
کامل کف زمین دراز کشیده بودم و صورتم روی شاشش بود
نشست روی کمرم و موهامو گرفت کشید تا سرم بلند شه. انعطاف بدنم خوبه و سرم کامل اومد بالا و اون همچنان موهامو میکشید.
گفت اگه بتونی از روی زمین پاکش کنی شاید تو مجازاتت تخفیف قائل شدم. شروع کن
سرمو خواستم ببرم سمت زمین که موهامو کشید و محکم زد روی باسنم و گفت سریع باش وقت ندارم
هرچی میخواستم سرمو ببرم سمت زمین بیشتر موهام میکشید و سرم به عقب میرفت و نمیتونم زمین رو لیس بزنم.
براش مثل یه بازی بود
تقلای من برای خوردن شاشش و کشیدن موهام در جهت
مخالف بهش لذت میداد.
گفتم : با دست میتونم از رو زمین جمع کنم و بخورمشون؟
گفت : نه فقط با زبون
گفتم ارباب تشنمه اجازه میدید سگتون شاشتونو از روی زمین لیس بزنه؟
موهامو رها کرد و از روی کمرم بلند شد
نشست روی صندلی و گفت : بخور
لبمو گذاشتم روی زمین و شاشش رو هورت کشیدم
لیس میزدم و هورت میکشیدم تا همه اش از روی زمین پاک شه
یک سری قطره های شاشش خشک شده بود
اونارو هم با زبونم تر کردم و اونقدر لیس زدم تا تمیز شد
نیم ساعت تمام مشغول لیس زدن و خوردن شاشش بودم تا تموم شه
بعد از تموم شدن همونجوری ک صورتم روی زمین بود رو کردم بهش و گفتم : الان چیکار کنم ارباب
گفت: اینجارو با طی و دستمال یه بار دیگه تمیز کن و برو حموم و حق استفاده از حوله رو نداری… بدو
بعد از نیم ساعت کارایی ک خواست رو انجام دادم و لخت با موهای خیس و شامپو خورده جلوی پاش نشستم
سینه هام از فرط سرما سفت شده بود و موهای بلندم کل کمرمو و زمین زیرمو خیس کرده بود
دستشو گذاشت روی سرم و گفت : زیاده روی کردم؟
گفتم نه
گفت :فشار کارم زیاده. تحمل کن تموم میشه این روزا
باید، ذهنمو اروم کنم تا بتونم به اوضاع سرو سامون بدم و تو بهترین وسیله ای واسه این کار
و صورتمو آروم نوازش کرد
بوسه ی آرومی روی لبم کاشت و به چشمای قشنگش نگاه کردم و لبخند زدم
زانوش رو بوسیدم و سرم رو گذاشتم روش و مو های خیسمو نوازش میکرد
بعد از چند دقیقه نوازش آروم و مداوم، توی موهای سرم چنگ زد و بلند شد
از درد و شوک کارش نفس رفت
منو با موهام روی زمین میکشید و از درد اشک میریختم و جرات نداشتم چیزی بگم
در تراس رو باز کرد پرتم کرد تو تراس و میله های تراس محکم به کمرم برخورد کرد
زانو زد جلوم با با لبخند گفت
گفته بودم مجازاتت میکنم توله سگ
قرار بود یه قطره اشم نریزه روی زمین
با چشم های خیس نگاش کردم و گفتم : هرچی شما بگید ارباب
یه سیلی محکم زد تو گوشم و گفت : هرچی شما بگید نه باید بگی حق با شماست
و دوباره سیلی محکمتری تو گوشم خوابوند
گوشه ی لبم پاره شد و خون، لب و چونه ام رو تر کرد
گفتم : حق با شماست ارباب این مجازات حق منه ممنونم ازتون.
با انگشت شصتش خون گوشه لبم رو برداشت و گفت
آفرین
و شصتش رو فرو کرد تو دهنم و مک زدم و خونم رو از رو شصتش تمیز کردم.
پاشد رفت بیرون
روی صندلی کنار تخت نشست
یع لیوان چایی برای خودش ریخت و
به وضعیت اسفناک من خیره شد و آروم چاییش رو خورد و لبخند زد…
نوشته: نازلی