کردن دوست عصبی خواهرم
توی قشم یه مغازه داشتمو سالی چند باری خواهرم با دوستاش میومد پیشم، تجربه ی کردن یا مخ زنی با بعضیها شون رو داشتم، قرار بود با یکی از همکاراش که فهمیدم زندگی کوتاه ازدواجی داشته بیان، با خریت با قطار اومده بودن جنوب، راه طولانی و خرابی و تاخیر شدید قطار و تا بیان لنج پیدا کنن شده بود نزدیک به ۲۰ ساعت راه، رسیدن بمن ظهر بودو داشتن از خستگی میمردن،رفتیم خونه، البته خونه محلی داشتم ب سبک جنوبی و ۵دری، بلد کار بودم گفتم برای عطش دوغ خوبه، حسابی به خیکشون دوغ بستم که بخوابن. دوش بگیرن و استراحت کنید،دوستش ی دختر جمع و جور با قد متوسط و امکانات کم ، یکم کون داشت و خداروشکر سفید بود. خودم رفتم مغازه، ۲ساعتی گذشته بود رفتم خونه دیدم خوابن، در اتاقم از پشت بستس، از در اتاق بغلی رفتم تو دیدم دوستش با ی پیراهن راحتی که تقریبا دمر خوابیده و ساقاش و کمی از رون سفیدش معلومه ، خرخر میکنه، یواش رفتم خواهرم رو چند بار صدا کردم دیدم تو این دنیا نیست، اومد سراغ مینا، صداش کردم، یکم تکونش دادم خبری نبود، آهسته پیراهنش رو دادم بالا. یه شورت کرم و کون گرد سفید، به به، یواش دستی به پاهاش کشیدم، نرم نرم بود، جسارتم بیشتر شده بود به کونشم دست زدم، تکونش دادم خبری نبود، شورتش رو کنار زدم دیدم یه کوس کوچولوی سفید و صورتی لاپاشه، راست کرده بودم، کنارش دراز کشیدم و کیرم رو درآوردم و مالیدم به کونش، تکون نمیخورد خودمو کشیدم روش و از کنار شورتش کیرمو کردم لاپاش ک داغ بود، سنگینیو ننداختم روش یکم جلو و عقب کردم و آبم اومد تا بیام جمعش کنم نصفش ریخت رو شورتش و لاپاش، سریع جمع کردم رفتم مغازه، اونجا همه ی حواسم به کوسش بود، طاقت نیاوردم و به شاگرد گفتم و اومدم خونه، بازم تخت خواب بودن، ب پهلو شده بود، و کونش بیشتر ب چشم میومد، تکونش دادم و گفتم مینا مینا، خواب بود، شلوارم رو کشیدم پایین و کیرم و چرب کردم و یواش شورتش رو دادم پایین و کیر رو گذاشتم لا چاک کوسش، گرمی کوسش وازلین رو آب کردو یواش کردم توش، یکم تکون خورد و ریدم بخودم، اما خواب بود، ازترس دستام میلرزید ۸تا تلمبه آهسته زدم و آبم اومد و کشیدم بیرون دوباره خودم رو جمع کردمو رفتم مغازه، شب ساعت ۱۰ اومد خونه، دیدم بیدار شدن، شامم سفارش داده بودم، گپ و گفت کردیمو، بعد شام تو حیاط بودم ک مینا اومد پیشم، خواهرم تو اتاق داشت تلفن صحبت میکرد، رو کرد بهمو گفت، فکرکردی خرم، جا خوردم گفتم چی شده، گفت خودتی، خواب بودم اومدی کارت رو کردی ،نگفتی حامله بشم، پرویی کردم گفتم فقط دقدقه ت اینه که حامله نشی؟گفت ،بله همینه، تو روش نگاه کردم و گفتم کشیدم بیرون،، و لبش رو ماچ کردم، انگار قفل زدی ب دهنش، میخ شده بود، یکی دیگه لبش رو بوسیدم، خنده ای کردو گفت خیلی پررویی، رفت توی اتاق، ۱ساعتی گذشت و خواهرم جلوی تلویزیون توچرت بود بهش گفتم امشب مهمونمون میکنی؟، نگاهم کردو گفت برو بچه پرو و خندید ،فهمیدم رام شده، جاها پهن شدو نیمه شب اومدم بالا سرش گفتم پاشو بیا بریم اتاق من، با ترس گفت نمیگی خواهرت بیدار شه چی فکر میکنه؟، گمشو برو، گفتم نیایی همینجا پیشت میخوابم، گفت لااله الالله، برو پسر، لباشو بوسیدم و دستش رو گرفتم بلندش کردم، ۲تا بالش گذاشتم جاش رو روش ی شمد کشیدم و بردمش تو اتاقم، هنوز قر میداد،گفت زود کارت رو بکن میخوام برم بخوابم، دراز کشید و یه بالش گذاشت روی صورتش، منم پیراهنش رو دادم بالا و شورتش رو کشیدم پایین و با سر رفتم لاپاش، شروع کردم ب لیس زدن کوس کوچولوی سفیدش، آی حال میداد، دستم روی رونش بور ک دستم رو گرفت کشید روی سینه ش، راه افتاد ، بالش رو پرت کرد کنار و دیدم نگاه میکنه چطوری کوسش رو میخورم، آه و آهش در اومده بود، سرم رو فشار میداد ب کوسش، زبون میزدم و نوک سینه هاشو میمالیدم، ارضا شد، میلرزید، کشیدم روی خودش و تو گوشم گفت کیرتو بکن توش، شیطنت کردم و گفتم بسه پاشو برو، انگار که ننه شو کرده باشی چپی نگاه کردو گفت میکنی یا داد بزنم آبجیت، بیاد، خندم گرفت و کیر تو حسرت رو گذاشتم دم کوسش که پراز آب لیزش بودو بازی بازی کردم توش، تنگ بود و اونم آخ و وای میکرد،همینجور که خودمو انداخته بودم روش تلمبه میزدم و گردنش رو میخوردم، دوباره میلرزید و ارضا شده بود، میگفت بسه تورو خدا، گفتم ازپشت، دمرش کردم و قبمل کردو میکردمش و گفت آبشو توش نریزی بدبخت بشم، اینقدر زر زد تا آبم اومد لای کونش، همینجور روش خوابیدم، لمس شده بودم، چندتایی فحشم داد و خودشو کشید بیرون و رفت تو اتاقش، کلا بی اعصاب بود.
نوشته: احمدرضا