کردن زن عموی حشری
سلام، من من محسن هستم ، 20 ساله از بوشهر ، قدم بلند و اندام باشگاهی لاغری دارم ، چون زیاد از خونه نمیومدم بیرون سفید بودم (تو افتاب بوشهر اکثرا همه سبزه میشن).
ما تو مرکز استان زندگی یعنی شهر بوشهر میکردیم، خونه ی عموم اینا هم بوشهر بود ، هر چند وقت یبار همگی میرفتیم خونه ی مادر بزرگم، جمع میشدیم اونجا . فقط ما مهمون بودیم بقیه خونشون تو همون شهر کوچیک بود.
این داستان ما دوسال پیشه ، قبلش منو زن عموم با هم راحت بودیم ، جلوم با تاپ و شلوار میگشت چون از زمان کوچیکی من با عموم ازدواج کرده بود از همون زمان جلوی من راحت بود تا الان، عموم هم ک یه آدم رفیق باز بود ک همه فامیل میدونستن اعتیاد داره و زن عموم هم تقریبا زن پول دوستی بود برای همین و بچه هاش باهاش مونده بود.من و زن عموم همیشه تو واتساپ برای هم جک میفرستادیم از همه نمونه و همون طور ک گفتم کلا باهام راحت بود.زن عموم هم یه زن با قد متوسط و ممه و کون فوق العاده ک همیشه تو کفش بودم.کلا خیلی کردنی بود.من حدس میزدم عموم نمیتونه ارضاش کنه.چون یبار تو کامپیوترش سوپر دیده بودم.
شبا ک خونه مادربزرگ میخاستیم بخوابیم مشکل جا داشتیم تقریبا بخاطر همین مردونه زنونه میشد،
ی بار ک با عموم اینا رفتیم خونه ی مادربزرگم ، من با دوستام رفته بودیم بیرون بعد دیر وقت برگشتم.
درو برام باز گذاشته بودن، رفتم دیدم یه پتو و دشک و بالشت برام در حال گذاشتن (حال کولر نداشت).
منم مجبوری همونجا خوابیدم ک از اتاقی ک زنا توش میخوابیدن یکی اومد بیرون گفت محسن؟دیدم زن عمومه گفتم بله؟گفت چرا اینجا خوابیدی؟گفتم جا نیست!گفت پیش بابات اینا هم جا نیست؟(اثاث خونه ی عموم ک میخاست ازدواج کنه تو اتاقی بود ک بابام اینا خوابیده بودن و جا نبود)
گفتم نه اونجا پر از یخچال و فریزر و لباسشویی و این حرفاست خودشونم بزور خوابیدن.گفت خوب بلند شو بیا پیش ما بخواب گفتم جا هست؟گفت آره . دشکمو ورداشتم دیدم بین خودش و دیوار یه جای کوچیکه ، گفت دشکتو بنداز اینجا ، منم ک از خدام بود انداختمش و خوابیدیم.و بعد از رفتن به دسشویی بگشت و پشتشو بمن کرد و خوابید.
کیرم براش بلند شده بود برای همین منتظر نشستم و نیم ساعت بعد دستمو از زیر پتو گذاشتم رو کونش و منتظر حرکتش بودم ک چیزی نشد، اروم اروم شروع به نوازش کردم ، و بعد از چند دقیقه پتوم رو زدم کنار و رفتم زیر پتوی اون،و کمر و کون و رونشو میمالیدم ، میدونستم بیداره چون هرکی بود بیدار میشد.
ولی نمیدونستم میخاد ادامه بده یا نه برای همین کیرمو از رو شلوار به کونش چسبوندم و یواش یواش فشار میدادم و یواش یواش دستمو بردم و ممه هاشو گرفتم دیدم سوتین نداره و ممشو از یقه تاپش انداختم بیرون و باهاش ور میرفتم اون ممشم در اوردم و دیگه کامل معلوم بود دوس داره چون نفساش نامنظم شده بود.یواش یواش شلوارشو دادم پایین و تا زانوش اوردمش پایین ، و شورتشم یواش اوردم پایین و با دست کسشو مالیدم دیدم خیسه ک یه اهی کشید و این منو حشری کرد و کیرمو در اوردم و گذاشتم در کسش و یواش کردم داخل ، کس تنگی داشت و یواش یواش تلمبه میزدم و اونم یواش اه و اوه میکرد، چون کولر پنجره ای زده بود صدا زیاد نمیپیچید تو خونه، ده دقیقه یواش یواش میکردمش ، که خسته شدم و به کمر خوابوندمش و رفتم تو بغلش و پتو رو رو خودمون رفتم و کیرمو کردم تو و لبمو گذاشتم رو لباش و پنج دقیقه اروم کردمش ک یواش در گوشش گفتم کجا بریزمش؟گفت بریز تو قرص میخورم ، و تو بغل هم ارضا شدیم باهم، و گفتم میرم بیرون تو بعد من بیا شلوارمو کشیدم بالا و رفتم بیرون تو حیاط ک اونم بعد 5 اومد و باز لب تو لب شدیم و کیرم بلند شد و دستشو گذاشت رو روشویی و باز شلوارشو دادم پایین و کیرمو گذاشتم در کسش و ممه هاشو در اوردم و تو دستم گرفتم و شروع به کردن کردم بعد ده دقیقه گفتم بیا ساک بزن تا ابم بیاد ، رو زانوهاش نشست و ساک زد ابم اومد ریختم رو سینش، بعد گفت برام بخورش تا ارضا بشم.کسلیسی براش کردم ک چنگ میزد تو موهام تا ارضا شد و شل شد تو بغلم بعد گفت کیرت رو دست کیر عموت زده ، اونم کیرش بزرگه ولی معتاده و جون کردن نداره ، بعد گفتم میخام همیشه باهات باشم گفت منم همینطور و بعد لب گرفتیم و رفتیم خوابیدیم .
فرداشب جا رو برام درست کردن و نشد کاری کنم ولی بعد ک رفتیم بوشهر هروقت عمو نبود ترتیبشو میدادم ، الانم باهاش در ارتباطم
ممنون ک خوندید ، داستان واقعی بود ولی بعضی ها باز فحش میدن .
نوشته: محسن