کردن زن چادری

من داستانی که میخوام تعریف کنم واقعی هستش
راستش من با زنم و بچه هام عید رفته بودیم شاهرود
روز دهم من برگشتم تهران با وانت گفتم دوری بزنم.
در حال رانندگی بودم یه خانم محجبه دست بلند کرد گفت بار می بری گفتم آره گفت من اثاث خونه دارم میخوام جابجا شم فقط تنها هستم البته کمک میتونم بکنم .
قرار شد بریم ببینیم رفتیم دید حدود دو وانت میشد گفتم باشه اثاث ها رو بار زدیم حاج خانم گفت اسم شما چیه گفتم حمید گفت حمید آقا این ببریم باقی را شما بیا دوباره بیار گفتم باشه.
بار اول وتحلیه کردیم حاج خانم گفت تا من جابجا کنم شما اون خورده ها رو بیار رفتم تندی اوردم .
گفتم حاج خانم تمام شد اگه اجازه بدی من برم
دیدم حاج خانم چادر ش رو برداشته البته لباس بلند داشت گفت نه من برات حمید آقا ناهار مختصری آماده کردم برو تو حال روی همون میزی که آمدیم امادست نوش جان رفتم بعد از تعارفات با تعجب دیدم ویسکی و خیارشور و کالباس تزیین شده آماده بود
من هم به رو نیاودم کمی شیره هم داشتم از توماشین اوردم زدم تنگش حاج خانم گفت حمید اقا اگه میشه بیا میز تلویزیون هم کمک کن جابجا کنیم دیدم کمی هم ارایش نرم کرده بود روسری هم برداشته بود ولی من مست که نه ولی سرخوش بودم میز رو بردم ته راهرو خواستم از پشت میز بیام تماس نرمی با باسن حاج خانم برقرار شد گفتم تصادفی بود بی خیالی طی کردم گفتم حاج خانم کارا تمام شده اگه اجازه بدی مرخص شم دوباره حاج خانم گفت چای دم کردم بخور برو بعد تعارف از جلو رفت که چایی بیاره دولا شد قندان رو برداره که من ناخوداگاه چسبیدم به پشتش دیگه حاج خانم همین استایل موند منم معطل نکردم از زیر پیراهن دست بردم رو کسش دیدم قلمبه گوشت دولا دولا بردمش رو تخت خواب فقط ده دقیقه لب تو لب بود کسش قشنگ خیس بود کیرم رو دید اه بلندی کشید ساک زد با ولع زیاد کم کم بردم رو کسش صدای اه بلندی اتق رو کرفت کمر سفت شده بود براحتی ابم نمی یومد از عقب هم گاییدمش سه ربع طول کشید همه جای خانم لمس شد سال ها بود سکس نکرده بود به ارزوی بزرگش رسید کرایه خوبی هم داد فقط سفارش کرد دیگه اونجا پیدام نشه
انشالله مورد قبول حق و شما دوستان باشه.

نوشته: حمید ستایش

دکمه بازگشت به بالا