کردن کس دوست دخترم نگار

سلام ارمین هستم بیست و شش ساله جریان برمی گرده به یک سال پیش دو سالی بود که یک دوست دختر داشتم اسمش نگار بود بیست و دو سالش بود با هم توی این دو سال صمیمی شده بودیم از تمام رازهاش با خبر بودم و با هم خیلی از سکس حرف می زدیم اون هم مثل من دلش سکس می خواست اما همیشه می گفت می ترسم نتونم کنترلت کنم پرده ام پاره بشه گذشت تا چند ماه بعد واسه لیسانس رفت یک شهر دیگه و من و ان از هم دور شدیم توی ابان تولدش بود گفتم نمیای گفت نه کلاس دارم نمی تونم برگردم منم حس سوپرایز کردنم گل کرد پا شدم دو تا کادوی خوشکل جور کردم رفتم توی شهری که درس می خوند ساعت یک بود کلاسش تمام شد
زنگش زدم گفتم کجایی گفت تازه کلاسم تمام شده گفتم میدونم دارم می بینم با دوستات امدی بیرون گفت جان، کجایی گفتم نگاه کن تو ماشینم هستم این پارس سفیده از خوشحالی بدون خداحافظی با دوستاش دوید طرف ماشین و سوار شد و یک بوس گذاشت رو لپم که جای رژ قرمزش موند گفت برو ببرمت رستوران این همه راه به خاطر من امدی حتما خسته ای گفتم چشم اما اول این گل تقدیم به شما تولدتون مبارک یکدفعه شکه شد دوباره سرتون درد نیار موقع خوردن ناهار گفت امشب می مونی گفتم اره گفت کجا گفتم یک مسافرخانه گفت کاش میشد پیشت باشم منم یکدفعه به ذهنم رسید گفتم می خوای واقعا باشی گفت اره گفتم میرم مسافرخانه اتاق می گیرم تو هم دو ساعت بعد از من بیا اتاق بگیر و اخر شب بیا توی اتاق من تا صبح قبول کرد و رفت خوابگاه و وسایلش برداشت و به دوستاش گفت من باید برگردم شهرمون و امد مسافرخانه اتاق گرفت حدود ساعت ده و نیم اس داد که مردم ارمین بیام پیشت گفتم بیا اما احتیاط کن و در را باز گذاشتم براش زودی امد تو و نشست کنارم من دوباره سوپرایزش کردم و دو تا کادوهاش تو اتاق باز کرد یکیشون یک مانتو بود یکی دیگه اش یک شرت و سوتی قرمز حسابی تشکر کرد و یک لب محکم بهم داد و گفت چشمات ببند تا گفتم باز نکن و قسمم داد منم میدونستم سوپرایزم می خواد بکنه باز نکردم و یکدفعه گفت باز کن دیدم لخت جلوم ایستاده فقط شرت و سوتی کادوش تنش کرده و گفت چطوره گفتم عالیه فکر نمی کردم این کار را بکنی گفت خفه شو لطفا و فقط دراز بکش گفتم چشم قربان امد خوابید روم بوس گرفتن از پیشونی و لپ و لب بگیر تا لیس زدن گردن گفت ارمین گفتم جانم گفت امشب با امدنت بهترین کادو بهم دادی منم می خوام با اجازه دادن به پاره کردن پرده ام بهترین کادو را بهت بدم گفتم نه نمی خوام گفت غلط می کنی این کار را نکنی دیگه نه من نه تو و خودم می کشم جلوت از چشماش خشم بود همراه با شهوت گفتم پشیمون میشی گفت نه نمیشم گفتم چشم پس بذار لباسام در بیارم گفت نه خودم در میارم برات و در آورد و کیرم حسابی خورد منم بیکار نبودم و با دست می کشیدم به کسش کارش تمام شد امدم کسش بخورم اجازه نداد گفت بخواب روم و بکن تو کسم خیلی تنگ بود مگه میرفت تو گفتم نمیره ولش کن گفت نه بیا جلوتر پاهاش باز کرد و اورد بالا و حلقه کرد دور کمرم و دستش گرفت به کیرم گذاشت دقیق دم سوراخ گفت بکن توش الان منم چون میدونستم احتمال داره جیغ بلند بزنه اول لبم چسبوندم به لبش بعد با یک فشار تا ته جا دادم داخلش و یک دقیقه گذاشتم توش موند بعد درش اوردم و خون را با دستمال پاک کردم گفت حالا بیا بکن و تلمبه بزن تا حال هردو جا بیاد منم دوباره مشغول شدم حدود پنج دقیقه تلمبه زدم که دیدم داره سست میشه گفتم چیه گفت دارم ارضاع میشم زود باش تو نمی خواد ابت بیاد با شنیدن این حرف تحریک شدم و تند تر تلمبه زدم گفتم ابم داره میاد خواستم درش بیارم اجازه نداد و محکم گرفتم به خودش و تمام ابم خالی شد تو کسش گفتم خره حامله نشی گفت نترس ظهر از داروخانه قرص گرفتم خوردم گفتم پس نقشه کشیده بودی برام تا صبح دوبار دیگه هم کردمش ادامه جریان ( نه داستان) را فردا شب می نویسم
نوشته: ارمین

دکمه بازگشت به بالا