کس تخاری

من یک بار به تخار رفتم به یک سفر رسمی در انجا با یک دختر روبرو شدم و من برایش نظر به کار های دفتری یک زنگ زدم بعد یک زنگ دیگه هم بریش زدم – بعد از ان اون فهمید که عاشقش شدییم – بعد از 10 روز از ولایت تخار برگشتم به کابل و 15 روزدیگه در کابل بودم و هر شب بایش زنگ زده و او مرا در جریان صحبت هایش سست میکرد تا بلاخره بار دیگر به ولایت تخار رفتم و در یه هوتل جای گرفتم و به او (عاطفه) تلفون کدم که بیاولی نمیامد باز گفتم بیا ولی نمیامد تا بالاخره اصرار زیاد کردم که به روز دوم ساعت 9:30 بامداد اومد به اتاقم و صاحب هوتل از دست که وارخطاشده بود کیرش دردستش گرد اتاق میگشت – بعد من یه اهنگ پلی کردم ولی او علاقه داشت با مه نزدیک شوه تا چسپیدیم و لبان او سینه را گرفتیم چنان میچوشید که هیچ اندازه نداره کوتاه بگویم درو نکردم دختره دیگر هر کاری کردیم و مه میخواستم که دختر را بگیرم عروسی کنم ولی فامیلم مخالفت کرد دختر چند دفعه گریان کرد در تلفون بریم و مرا میخواست به تخار ولی من دگه از ترس فامیل و از ترس اینکه مبادا این دختر (که میشه بریش جنده گفت) خانه ما نیاید بخاطریکه در اینجا یک نام بدی میاد به طرف فامیل ولی هرگز فراموشش نمیکنم گاه گاهی 4 یا 5 ماه بعد زنگش میزنم ولی دختر به مه علاقه چندان نشون نمیده ولی در یادش استم و میسوزم باوجود اینکه حال من زن هم گرفتتیم شما رهنمایی کنید

نوشته: بارز از افغانستان

دکمه بازگشت به بالا