کصلیسی برای مامان دوست دخترم

سلام دوستان
این داستان کاملا واقعیه من سال 93 در دانشگاه با دختری به اسم غزل آشنا شدم بسیار قشنگ و خوش چهره اوایل موقع برگشت از دانشگاه تا محدوده منزلشون میبردمش بعدش هم واسه رفت و هم برگشت میرفتم دنبالش ، فقط در حد لب و لب بازی تو ماشین کار انجام دادیم یه روز بهم زنگ گفت با مامانم میخواهیم بریم بیرون برای خونه خرید کنیم میای دنبالمون منم قبول کردم رفتم دنبالشون ، رسیدیم با غزل و مامانش(مریم)سلام و احوالپرسی کردم گفته بود که دانشگاه هم کلاسی هستیم مریم یه زن ۴۸ساله ای باسن فوق العاده جذابی داشت راحت لمبرهای کونش دلت رو میبرد رفتیم خرید کردم و رسوندمشون منزلشون خداحافظی کردم یه حدود یه هفته بعد مریم زنگ بهم زد حال و احوالپرسی گفت شمارمو از غزل گرفته ازم خواست اگه وقت دارم برم دنبالش برای خرید منم از خدا خواسته قبول کردم تا رسیدم او حلو نشست منم هم جا خوردم هم کیف کردم رفتیم مغازه میوه فروشی و اغذیه فروشی یه خورده وسیله خرید منم تو این مدت از پشت همش رو کونش زوم بودم فک‌ کنم فهمیده بود رفتیم در خونشون وسیله ها رو بردم دخل خونشون تعارف کرد بشینم شربت بیارم منم نشستم رو مبل دیدم با تاپ و بدون روسری اومد شربت تعارف کرد نشست خیلی ازم تشکر کرد ، منم ازش تعریف کردم که خیلی خوش اندام تر از دخترتون هستید مریم هم قند تو دلش آب شد ولی بعدش گفت از من گذشته ، منم گفتم این حرفا چیه شما تازه اول قشنگی و زیبایتونه مریم هم یهو بغضش گرفت که چه فایده که شوهرم قدرم رو نمیدونه تا این حرف رو زد رفتم نشستم کنارش دست انداختم دور کمرش گفتم واقعا بعضی مردا بی لیاقتند حیف خانم ناز و خوشگلی مثل شما نصیب این مردای قدر نشناس بشه دو تا بوس رو گونه هاش کردم حس کردم شل شد دستم رو بردم روی ران پاهاش وسط پا خیس خیس بود نفس عمیق میکشید بی درنگ شلوارشو در آوردم یه شرت لامبادا مشکی پوشیده بود زدم کنار شرتش رو شروع کردم کص صورتیشو خوردن ، کص نبود که بهشت بود همزمان که میخوردم موهامو چنگ میزد معلوم بود حسابی به اوج رسیده ، ده دقیقه ای خوردم براش که یهو جیغ از سر لذت زد فهمیدم ارضا شده ، بهترین کص لیسی عمرم

نوشته: پیمان

دکمه بازگشت به بالا