کلفت وحشی و ترس من…

16سالم بود و 2سال از فوت پدرم میگذشت که مادرم صیغه یه پسر پولدار و خوشتیپی بنام فرزاد شد، یه خونه برامون گرفت و رفتیم بالا شهر، رفتار فرزاد با من و مامانم خیلی خوب بود یه چند بار هم شبها صدای سکس فرزاد و مامانم رو شنیده بودم که مامانم التماسش میکرد تا بکنتش منم خیلی ازش خوشم میومد فرزاد هم خیلی برام هدیه میخرید و سورپرایزم میکرد یه بار برام یه ساعت برند خرید که انقدر خوشحال شدم که پریدم بغلش، بغلش خیلی خوب بود و اینکه اونم منو بغل کرد، زمانی که توی بغلش بودم حسشو خیلی دوست داشتم دلم نمی خواست از بغلش بیام بیرون که اون ولم کرد از اون روز بیشتر فرزاد رو دوست داشتم،یه چند بار که اومد خونمون زیر چشمی وقتی جلوش خم میشدم چای بذارم سینه هامو دید میزد فهمیدم از سینه هام خوشش میاد، منم بیشتر سینه هامو به نمایش میذاشتم تا اون بیشتر بهم توجه کنه، یه بار که مامانم رفته بود آرایشگاه، فرزاد اومد خونمون گفت مامانت کجاست؟ گفتم ارایشگاه ست، الان رفته، طول میکشه تا بیاد، گفت باشه منتظر میمونم تا بیاد، یه فکری شیطنت آمیز به سرم زد بهش گفتم یه چند دست لباس ست خریدم میشه بپوشم نظرتو بهم بگی؟
گفت خوشحال میشم اینکارو کنم، یه ست سوتین توری مشکی با شورت پوشیدم و اومدم توی هال جلوش ایستادم گفتم خوبه؟ چشماش از حلقه زده بود بیرون و ماتش برده بود بهم گفتم خوبه؟ میدونستم از سینه هام خوشش میاد گفت بیا جلوتر، رفتم جلوتر گفت دوست داری هر چقدر پول بخوای بهت بدم؟ گفتم نه، پول نمی خوام گفت چی میخوای؟ گفتم میخوام بغلم کنی گفت باشه بغلت میکنم به یک شرط؟ گفتم چه شرطی؟ گفت سوتین ات رو برام در بیار گفتم همین؟ سوتینم رو براش در آوردم و رفتم نزدیک تر گفتم با وضوح عالی ببین، دوست داری؟ گفت خیلی، آروم بلند شد ایستاد و خط سینه ام رو بوسید و بغلم کرد منم محکم بغلش کرده بودم گفتم تو منو بغل کن هر چی بخوای برات انجام میدم یکم توی بغلش نگهم داشت و ولم کرد و شروع کرد خوردن سینه هام خیلی قشنگ میخورد و واقعا لذت میبردم که زنگ زدن و مامانم اومد رفتم توی اتاقم که لباسمو عوض کنم و مامانم داشت موهاشو نشون فرزاد میداد که قشنگ شده؟ دوست داری؟
منم لباسامو عوض کردم و اومدم پیششون و با فرزاد با هم از موهای مامانم تعریف کردیم، از اون روز هر وقت مامانم نبود سینه هامو لخت میکردم تا فرزاد بخوره و بغلم کنه حسابی لذت میبردم و فرزاد رو روز به روز بیشتر دوست داشتم، 18 سالم بود که یه بار فرزاد بهم گفت دیگه اینطوری توی خونتون حال نمیده یه ادرس بهت میدم بیا اونجا به مامانت بگو میری کلاس زبان گفتم باشه، خیلی خوشحال شدم که اونم از خوردن سینه هام لذت میبره، به مامانم گفتم کلاس زبان ثبت نام کردم و فردا جلسه اولشه گفت باشه، فردا رفتم به همون آدرس و رفتم داخل دیدم فرزاد لخته و فقط یه شورت پاشه تا رفتم داخل بغلم کرد و گذاشتم روی گردنش خیلی خوب بود دستم به سقف میرسید و بعدش مثله بچه ها بغلم کرد و نشوندم روی پاش کلفتی و بزرگی کیرشو که بهم میمالید حس میکردم گفت لباستو در بیار اون سینه خوشگلتو بخورم گفتم برات یه سورپرایز دارم یه شورت و سوتین توری تنم بود گفت واقعا محشری تو دختر، گفتم ما اینیم فرزاد خان به من میگن سیما خانم گفت جونم بهت سیما خانمم و شروع کرد خوردن سینه هام گفت منم برات یه سورپرایز دارم گفتم چیه؟ گفت یعنی دو تاست، گفتم اخ جون، گفت اولیش اینه، دیدم یه روغنه، گفتم این چیه؟ گفت نکته اش همینجاست این ابزار لذت بیشتره، بلند شد شورتشو دراورد و کیرش افتاد بیرون یه کیر کلفت و بزرگ و سیاه گفتم می خوای چیکار کنی؟ گفت تا الان تو فقط لذت بردی از الان منم می خوام لذت ببرم، بلند شد به کیرش روغن زد و بهم گفت بشین روی زمین و سینه هامو کامل چرب کرد و کیرشو انداخت وسط سینه هامو، شروع کرد عقب جلو کردن برای من لذتی نداشت اما خودش واقعا لذت میبرد چون خیلی آه و ناله میکرد و یهویی یه آبی ازش اومد و ریخت روی سینه هام گفت از این به بعد زمانی بغلت میکنم که کاری کنی که مثله الان از این آب سفیدا از کیرم بیاد، گفتم باشه…
از اون روز چندین بار کیر فرزاد رو خوردم تا ابش اومد و مجبورم کرد ابشو بخورم، میگفت مامانتم آبمو میخوره، اما حالا که فکرشو میکنم واقعا چرا مامانم التماس میکرد کیر به این کلفتی و بزرگی رو بکنه توی کوسش، این بره توی کوسم، کوسمو جر میده، به خودم گفتم یه بار حتما برم ببینم فرزاد واقعا این کیرو میکنه توی کوس مامانم یا نه،منتظر بودم یه شب صداشون بیاد و برم ببینم چیزی میشه دید یا نه، اما یه روز از بیرون اومدم خونه، شنیدم از اتاق مامانم صدا میاد،میگفت کسمو جر بده،پارش کن فرزادم آروم رفتم پشت در، یواش از پشت در داخلو نگاه کردم مامانم پاهاشو بالا داده بود و فرزاد کیرشو تا ته توی کوس مامانم کرده بود و تلمبه میزد و میگفت جر میدم کوستو، پارش میکنم، اصلا باورم نمیشد چنین کیری بتونه توی کوسی جا بشه اما توی کوس مامانم جا شده بود، مامانم التماس میکرد کوسمو پاره کن جرش بده و فرزاد تند تند توی کوس مامانم تلمبه میزد تا ابش اومد و ریخت توی کوس مامانم از اون از فرزاد ترسیدم که نکنه اون کیرشو توی کوس منم بکنه و پارم کنه، از اون روز دیگه نرفتم خونه فرزاد، اون هر چی التماس کرد دیگه نرفتم…
چند ماه بعد با علی ازدواج کردم اما کیر علی اندازه فرزاد نبود
کیرش معمولی و کوچیک بود دقیقا سایز کوسم بود
هنوزم باورم نمیشه مامانم اون کیر رو توی کوسش جا میداد تازه برای اینکه فرزاد بکنتش توی کوسش التماس میکرد…
بعد که با علی ازدواج کردم رابطمون با مامانم و فرزاد خیلی کمتر شد چون ما اومدیم مشهد و اونا توی بیرجند بودن…
این تنها خاطره سکسی من بود از اون روز از همه مردهای کیر کلفت ترسیدم و خوشحال بودم که علی اینطور نیست.

نوشته: سیما

دکمه بازگشت به بالا