کوس مجانی
صبح جمعه بودو خانم و بچهها چند روزی رفته بودن خونه مادرزن، از بیرون اومدم و جواد واحد بغلی رو دیدم و احوال پرسی و اونم بچهها ش شهرستان بودن، ساعت ۱۱بود ک آسانسور توی طبقه ایستاد فضولی کردم و از چشمی در دیدم جواد همراه یه زن مانتو زرد رفتن تو، بی خیالی طی کردم، ۱۰ دقیقه بعد با صدای زیاد در زدن در رو باز کردم و جواد همون زنه رو ،لخت لباس به بغل هول داد تو و گفت آبرومو بخر، در رو بست، هنگ بودم،از چشمی دیدم که خواهر و شوهر خواهرش اومدن پیشش، این طرف، یه زن لخت ک فقط شورت پاشه، لباس بغل وایساده منو نگاه میکنه، گفت چیکار کنم بپوشم برم؟ نمیدونستم چیه، کیه؟ که یهو اس از جواد اومد که نوش جونت، زیاد پول بالاش دادم حلالش کن. تو کونم عروسی شد، به زنه گفتم تشریف دارید حالا، اومد تو، قدوبالاش خوب بود، سفید، سینه های بزرگ و خوشگلی هم داشت، لباسشو گرفتم گذاشتم روی مبل و بردمش تو اتاق و لخت شدم، لباشو خوردم، زن تمیزی بود، گفتم بریم حموم، توی حموم کف مالیش کردمو حسابی مالیدمش، هیکل پری داشت، راست کرده بودم، دولاش کردم و از پشت یه دست کردمش ، خیلی عالی بود، همینطور خیس آوردمش روی تخت درازش کردمو سینه هاشو خوردم و کیرمو دادم توی دهنش، ساکم خوب میزد. نذاشتم آبم بیاد، دوباره اس جواد اومد که غذا سفارش دادم الان میاد بالا، بگیرش که آبروم نره و حساب شده، بهتره من، گرفتم و دوباره اومدم رو تخت، کیرم یکم آروم شده بود، رفتم لاپاشو با تف کردم توش. تلمبه میزدم، تنگ بود و خوب. اونم همکاری خوبی داشت، لب میداد. دم گوشم آه و آوه میکرد، پشتم رو نرم چنگ می کشید، تلمبه ک میزدم سینه های نوک قشنگش تکون خوشگلی میخورد، بالاخره آبم اومد و اون پاهاشو قفل کرده بود پشت کمرم و فشارش میداد به سمت خودش خایه م داشت میرفت تو کوسش. خالی شدم افتادم روشو چندتا لب گرفتم و رفتیم برای ناهار، غذای خوبی هم سفارش داده بود، زنه خوشگل و با کلاس غذا میخورد، بین غذا چند تا لبم ازش گرفتم، گفت تا ساعت ۳ بیشتر نمی مونم، ناهار که تموم شد، توی جا بغلش کردم و استراحت ک دوباره بتونم بکنمش، نیم ساعتی گذشت و جون گرفتم، همینجور که پشتش بهم بود و کون سفید و خوشگلش رو نگاه میکردم، انگشتم رو کرده بودم تو کوسش و توشو میمالیدم آبدار شده بود، از پشت کردم توش، ۱۰تایی تلمبه زدم و پاشدم از یخچال ی تیکه یخ آوردم، آوردمش لبه تخت، پاهاشو دادم بالا و کردم توش و چندتایی تلمبه زدم و یخ رو میمالیدم لبه چوچولش، جلوی دهنش رو گرفته بود و جیغ آروم میزد، جیغش باعث تنگ شدن کوسش و حال بیشتر میشد، تنگ شده بود عین دختر، پاهاشو جفت کرده بودم، کلوچه ش زده بود بیرون و میکردمش، چ حالی میداد، ۵۰تا تلمبه زدم و آبم از ته خایه م بیرون زد، همشو خالی کردم تو کوسش، خیلی حال داد، یکم لب بازی کردم و لباس پوشید و رفت، جواد بیچاره هم پول کوس هم ناهار رو حساب کرد.
نوشته: بهمن