کون دادنم بعد از سالها (۲)

…قسمت قبل

سلام .
دفعه قبلم گفتم این داستان گی هست و الان ادامش رو میخوام بگم.
اون روز که اومدم بیرون از پانسیون حالم خوب نبود. نمیدونستم برگردم یا بمونم. از طرفی زانو درد وحشتناک داشتم و میدونستم اگه برگردم همه میفهمن کون دادم و اگه هم میموندم جا نداشتم.
خیلی دو دل بودم شروع کردم به کار کردن گفتم یکم ذهنم منحرف بشه تا ساعت پنج کار کردم که گوشیم زنگ خورد مسئول شیفت شب پانسیون بود. گفت میخوای برگردی یا نه؟ گفتم نه. گفت با رییس پانسیون صحبت کردم ازش خواهش کردم پولتو پس بده و اونم گفت یه شب کم کن بقیشو بده بهش. کلی ازش تشکر کردم گفت الان میخوای چیکار کنی گفتم تو ماشین یکی دو شب میخوابم تا بعد. گفت خیلی سرده و این حرفا قطع کردیم.
شیفت شب اونجا خودشم مال خوابگاه بود ولی واسه اینکه اجاره نده شبا اونجا میخوابید و یه اتاق یه تخته کوچیک هم داشت ولی حقوق نمیگرفت. اسمش شهریار بود نهایتش دو سه سالی ازم بزرگتر بود. چهرشم موجه تر بود نسبت به بقیه بچه های پانسیون و اردبیلی بود.
شب حدود ساعت ۹ داشتم کنار خیابون ساندویچ میخوردم دیدم پیامک بانک اومد و پشت بندش شهریار زنگ زد.
گفت پولو زدم واست تشکر کردم. گفت ببین بیرون سرده این دو سه شب که جا نداری حدود دوازده بیا یواشکی تو اتاق من صبحم پنج و نیم برو کسی نفهمه اینجایی. منم خوشحال شدم ولی یهو یاد حرف صبحش افتادم که گفت بیا یه حالی به من بده با دو دلی قبول کردم. شاید چون چاره ای نداشتم از سرما بهتر بود.
شب طبق قرار رفتم به موبایلش زنگ زدم اومد درو باز کرد سریع رفتم تو اتاقش. گفت تو برو بخواب منم نیم ساعت دیگه میام. رفتم تو اتاق بغل تخت رو زمین خوابیدم از خستگی سریع خوابم برد. متوجه نشدم کی اومد تو اتاق. یهو یکی زد به پهلوم بیدار شدم هنوز نگاه نکرده بودم گفت چرا رو زمین خوابید؟ اومدم نگاش کنم جواب بدم دیدم شهریار لخت مادرزاد بالا سرم وایستاده کیرشو داره میماله. کیرش به درازی امیر نبود ولی سایزش خوب بود.
گفتم شهریار خسته ام. گفت آروم حرف بزن. زود تموم میکنم. خایه هاش خیلی گنده بود. یکم از ناراحتی سرمو گذاشتم زمین گفت پاشو لخت شو زود تموم شه. کل لباسامو دراوردم. جلوش مثل یه جنده زانو زدم کیرشو گرفتم دستم شروع کردم خوردن اونم دستش لای موهام بود پشت روناشو گرفت کیرشو گذاشتم تو دهنم عقب جلو میکردم سرمو تقریبا تا نصفش کردم تو دهنم. گفت بغلاشم لیس بزن لیس زدم خایه هاسم لیس زدم. گفت بخواب رو زمین . خوابیدم گفتم میشه بزاری لا پام گفت نه . ازش خواهش کردم گفت بهم حال نمیده کونی.
خوابید روم با دستش کیرشو رو سوراخم تنظیم کرد فشار داد راحتتر از کیر دیشبیا رفت تو. یکم اروم عقب جلو کرد نصف کیرشو دراورد گفت تو کونتو عقب جلو کن شروع کردم کاری رو که گفتم یهو در آورد کیرشو گفت داشت میومد آبم.
یکم با کونم ور رفت دوباره کرد تو تا دسته تو کونم بود شروع کرد تلمبه زدن داشت بهم حال میداد گفت آبمو چکار کنم گفتم هر کاری میخوای ریخت همشو تو کونم. خوابید کنارم. گفت مرسی حال دادی . کیر من شق بود کیرمو گرفت دستش شروع کرد جق زدن اب منم سریع اومد ریخت رو شکمم دستمال اورد داد بهم تمیز کردم جفتمون همونجوری خوابیدیم. گوشیم مثل دیروز زنگ خورد پا شدم لباس پوشیدم گفت صبر کن رفت بیرون نگاه کرد اومد بوسم کرد گفت شب منتظرم. گفتم امشب بزار بخوابم . گفت باشه. واقعا اون شب کارم نداشت.
فردا شبش بهم زنگ زد گفت ببین امشب برنامه هست میای؟
گفت اره گفت منتظرم. رفتم تو بهم گفت سریع برو تو اتاق مهمون داری.
رفتم تو دیدم امیر رو تخت خوابیده. منو دید گفت مادرجنده پیش من نمیای پیش شهریار میری؟ مادرت گاییده هست امشب
بهش گفتم تو آبرومو بردی از اینجا رفتم خواستم برم بیرون دستمو گرفت گفت تا کون ندی نمیری.
همونجا منو چسبوند به دیوار از رو شلوار کیرشو میمالید به کونم. گفت دوست داری همین جوری آبمو بیارم. گفتم اره. گفت گوه خوردی جرت میدم گفت شلوارتو باز کن باز کردم کشید پایین کیر خودشم دراورد یه دستشو دور شکم حلقه کرد با اون دستش کیرشو گذاشت دم سوراخم همونجوری خشک کرد تو کونم داشتم جر میخوردم گفت زن جنده حاملت میکنم کیرشو تا ته کرده بود تو. خیلی درد داشت شروع کرد تلمبه زدن. هیچی نمیگفتم.فقط میخواستم زودتر ارضا شه کیرشو دراورد گفت بشین ساک بزن. گفتم نمیتونم امیر. گفت خفه شو نشستم جلوش به زور کیرشو کردم تو دهنم بوی بدی میداد ولی چاره ای نداشتم خوب واسش خوردم گفت دولا شو دستاتو تکیه بده دیوار دولا شدم کیرشو کرد تو کونم پهلوهامو چنگ انداخت شروع کرد تلمبه حدود پنج دقیقه تلمبه زد گفت برگرد کیرشو گرفت جلو صورت جق زد ابش پاشید رو صورتم سرشو کرد تو دهنم گفت تمیزش کن . تمیز کردم لباس پوشید رفت تا خواستم صورتمو تمیز کنم شهریار اومد خیلی اعصابم خورد بود. گفت گاییدت.؟ صورتمو دید خندید گفت خاک تو سر آشغال. اونم لخت شد تا یک داشتم میدادم. کارش که تموم شد بهم گفت ببین یه پانسیون سراغ دارم بچه هاش ادم حسابین برو اونجا با شیفتش رفیقم میگم یه اتاق خوب بندازتت. گفتم حتما اونم میخواد بکنه نمیرم. گفت الاغ بهش نگفتم مگه خودت گند بزنی. ولی هفته ای یکی دو شب بیا اینجا.
رفتم اونجا خیلی خوبه الان راحت کار میکنم ماهی یه بارم میرم گرگان واقعا هم خوب درمیارم از طرحهای تشویقی و خود اسنپ.
هفته ای یک بارم میرم امیر و شهریار میکننم
مرسی که خاطرم رو خوندید ولی بدونید کاملا واقعیه
خدانگهدار

نوشته: مسعود

دکمه بازگشت به بالا