کون دادنم به دوست پدرم

سلام دوباره منم امير ازسری داستان‌های کون دادنم میخوام براتون بنويسم الان حدود۵۳سالمه یادمه ۱۵یا۱۶ساله بودم و تابستون بود و گرم برای اینکه بی‌کار و علاف نباشم خودم را در مغازه مصالح ساختمانی پدربزرگم مشغول میکردم سفید بودم و خیلی خوشگل چشمان آبی و کمی هم خوش گوشت‌ وحشری با کلی دختر فامیل و همسایه حال میکردم ولی تهش دربدر کیربودم هرکی بهم گیر میداد اولش لات بازی درمی آوردم ولی دنبال یک کیرکلفت بودم که کون خوشگل و سفیدم را که نعمت خدادادی برای دادن بود روبدم دست بکنش بدم تا آبادش کنه. یک تعویض روغنی چند تا اینورتر از مغازه ما بود بنام حسن‌ آپاراتی مثلا دوست بابام بود.بابام هم هیچ وقت نبود درحال رفیق بازی هر وقت با کسی مشکل پیدا میکردم حسن‌ آپاراتی بنا به سفارش بابام بالا خواهم
درمیومد و با تالیور یارو رو ناکار میکردو من توی خیال اونو سوپر من خودم میدونستم یک روز که خيلی هم گرم بود ساعت دویا سه بعدازظهر با دوچرخه رفتم در مغازه آپاراتی عمو حسن‌ دیدم کرکره نیمه پائینه زیر کرکره سرم رو رو کردم داد زدم عمو حسن تو مغازه ای يا نه؟ اونم گفت آره امير جون تو بالکنم کار داری گفتم‌ دوچرخم کم باده گفت سرظهره هواگرمه بیا بالای بالکن یک آب خنک بخور و کمی هم استراحت کنیم بعد میریم دوچرخه ات را باد میزنیم منم گفتم باشه دوچرخه را بردم ته مغازه‌ وگفت کرکره را پایین بکش .از نردبان رفتم بالا دیدم عمو حسن لخته هیچی تنش نبود حتی شورت ‌.حسن‌ مجرد بود و تمام کونی های محل رو کرده بود‌‌‌.گفت ببخشید عمو جان من لختم مشروب خوردم مستم من یک نيم نگاه به بدنش انداختم خیلی هیکل خوبی داشت کیرشو تو دوتا دستش گرفته بود بازم کلاهک کیرش از دستاش بیرون بود دلم ریخت پائین اولش ترسیدم و گفتم عمو جان ببخشید مزاحم استراحتت شدم گفت نه قربونت اون هيکل سفید تپلت برم چشم آبی من اون نوشابه رو از تو یخچال برداریه کله برو بالا بیا پیش عمو یک بوس خوشگل بده منم از تشنگی همين کارراکردم عرق رابانوشابه قاطی کرده بودم که تا اون موقع مشروب نخورده بودم و شکمم خالی بود سریع مست شدم گفت بیا جلو مژه هم بخور قربونت برم منم گفتم باشه وقتی جلو اومدم گفت بیایه بوس بده چشم شهلایی من ‌منم دیگه نمی فهمیدم دارم چکار میکنم رفتم جلوی عمو حسن اونم که روی صندلی مدیریتی ولو شده بود منوتوبغلش گرفت و لبم را شروع به خوردن‌ کردوحسابی منو دستمالي کرد گفت گرمت نیست گفتم‌ بله گرممه گفت یالا لخت شو یاروشکم عمو بشین منکه تا اون موقع کیرخیلی اونقدرازخودم سن بالاترندیده بودم کف کرده‌ بودم گفتم میشه دست به کیرت بزنم چقدر بزرگه چطوری اینقدر بزرگ شده گفت. آره هرکاری میخواهی بکن خوشگلم منم انگار جادو شده بودم بی اختیار سمت کیرش دستم را بردم خیلی بزرگ بود تقریبا بیست سانت بود و دودول من پنج سانتم نمی‌شد شروع به دستمالی کردم و گفتم وای چقدر گندست اونم یواش یواش منو لخت کرد و شروع به نازونوازشم شدو شومبولمو با دستش مالید خیلی خوشم میومد دیگه نفهميدم دارم چیکار میکنم کیرشو جلوی دهانم گرفت و گفت یالا ساک بزن منم که فيلم سوپر زیاد نگاه میکردم مثل اين حرفه ایها شروع به خوردن کیرش کردم که برایش باورکردنی نبود که پسر دوستش اینقدر حرفه‌ای باشد یواش یواش رفتم روی کیرش روبروش نشستم اونم دستشو زیر باسنم گذاشت و کیرشو لا پام گذاشت و منو بالاوپایین می‌کرد خیلی حال میدادباانگشتش سوراخ کونموبازی بازی میدادنمیدونم ازقدرت مشروب بود یا حشری بودن خودم ,سوراخم بازه باز شده بود نفهمیدم همونطور که من وبالاو پایین میکردکی وازلین به سوراخم مالید کلاهک کیرشو تو آرام توی سوراخم فرو کرد اولش درد عجیبی به من وارد شد که آهم در اومد وقتی اون کیرگندشو توی سوراخ کونم فرو میکرد صدای لوپ داد من ناله میکردم اون کیف.همون اولاش از لذت زیاد آبم که تازه سفید شده بوداومدوسوراخم تاته کیرعموحسن رابلعیدودل دل میکرد.عموحسن گفت قربون این کونت برم چه استعدادی داری تو همچین کونی داشتی وما دربدردنبال کون بودیم بابات چی پرورش داده .ببینم حق نداری به کسی غیر از من بدی اگه من گفتم باید به هرکی من میگم بدی وگرنه به بابات میگم پسرت کونیه هیچ کس به این خوبی نمیتونه کیرمو تادسته توکونش جا بده تو با پانزده سال سن چطوری راحت کیرمو توی سوراخ کونت جا دادی؟من همونطور که روی کیربیست سانتی عموحسن بالاوپایین میشدم گفتم خيلی ها منو کردن راهم بازه‌‌.خلاصه من شدم کونی عموحسن هروقت میخواست منو میکرد شاگردشم که افغانی بود فهمیده بود،یک روز که عمو حسن نبود منو خفت کرد حسابی کرد وچندتااز رفیقاشم آورد منو کردن.مثل اینکه عمو حسن بهش گفته بود‌.اون تابستون وقتی تا چند سال عمو حسن و دوستانش وکارگرش و دوستش حدود۵۰نفرمنوکردندخیلی حال میداد یادش بخیر ۰

نوشته: امير کونی

دکمه بازگشت به بالا