کیر شریکی با شریک کیری
سلام عشقم .اینهمه خودت رو از من دریغ نکن دلم برات تنگ شده منتظر تماستم
اینو نوشتم ولی قبل ارسال پاکش کردم و گوشی رو انداختم دورترین لبه تخت، تا دیگه نخ.ام پیام بدم .یه صدایی تو ذهنم میگفت اشتباهات قبلیت روتکرار نکن رویا .انقدر خودت رو به یه مرد نچسبون. بی ارزش نکن خودتو .میخوای مثل قبلی ازدستش بدی ؟ بعد دلم میگفت نه رفتنی میره. هیچ جور هم نمیتونی نگهش داری .
ولی قلبم میگفت تو تازه ۳ماهه عقد کردی تو باید بهش محبت کنی وعادتش بدی بخودت. یه گوشه ذهنم رفته بود تو فکر سکس باش .کاش اینجا بود ومثل بقیه وقتا که تازه پریودم تموم میشد ومیگف باید اضافه کاری کنی وکمبودای قبلی روجبران کنی محکم میمیچسبوندم بخودشو بوسه بارونم میکرد. دلم برای زبری سیبیلاش که دور لبم رو سرخ میکرد تنگ شده بود .
دستم روتوکرستم بردم ونوک سینه ام روچلوندم کسم خیس خیس بود وداشت نبض میزد متکای بزرگ رو روی خودم کشیدمو بخودم فشار دادم .جاش خیلی خالی بود .تو دعوای چند روز پیش من مقصر بودم یااون ؟ باید باش کنار میومدم یا کار درستی کردم که مخالفت کردم .یعنی توقع داره من برم آشتی؟مگه من مقصر بودم ؟؟
انگشتم رو توکسم فرو کردم وشروع کردم زبری بالاش رو بمالم .چقدر فرق داشت با انگشت حسام .اون هم ضخیم تربود وهم زبرتر .مثل بقیه وقتایی که انگشتش رو توکسم میکرد ومن از شهوت زیاد سروصورتم رو تو سینه مردونش فرومیکردم ،اینبار سرم روتوبالش کردم ونفسای عمیقم روبیرون دادم.حسام بدجوری منو توسکس بخودش وابسته کرده بود .الان واقعا میفهمیدم زن سرد نداریم ،تمام زنای سرد حاصل کارنا بلدی یا زودانزالی یه مردی هستند که تو سکس یا فقط به خودش فکر میکنه یا کلاسکس بلد نیس .
دوتا انگشتم رو فروکردم وبادست دیگم نوک سینه ام رو گرفتم .عجیب سفت وبرجسته شده بود مثل وقتایی که حسام میگف الان وقت خوردنشه. کاش اینجا بود واین تن پرعطش رو سیراب میکرد. خیسی کسم هرلحظه بیشتر میشد والان حرکت انگشتام باصدا شده بود .نفسام بلند بود وتنم داغ داغ .دوتا متکا رو روی خودم کشیدم ولی تنم سنگینی تن حسام رومیخواست .انگار وزنش باعث میشد شیره وجود من باسرعت ولذت بیشتری خارج بشه .
۴روز بود سکس نداشتیم .چطور من انقدر گشنه سکس بودم واون انگار نه انگار .نکنه رفته با رضا .نکنه گروهی داشته ؟ سعی کردم این فکرا رواز خودم دور کنم ولی آخر مثل خوره تو ذهنم افتاده بود .داشتم میشمردم از آخرین باری که گف با رضا بودم چند روز گذشته .این فکرا کسم رو خشک کرده بود والان حرکت انگشتم لذت بخش نبود .رویا یه سراغ ازش بگیر خیلی بحال خودش نگذارش تو این فکرا بودم که صفحه موبایل زنگ زدن عشقم حسامم رو نشون داد .
بعد از سلام وخوبی با کمال طلبکاری گف من دستم بند باشه ونتونم زنگ بزنم، شما نباید یه سراغ از ما بگیری ؟
عصبی بودم ،شاید فکرای آخرین لحظه نمیزاشت باش مهربون باشم
-گفتم شاید وقت نداری و پیش از ما بهترونی
-مثلا پیش کی باشم ؟ دنبال بدبختی ام دیگه
-گفتم شاید خیلی وقته پیش رضا نبودی
-رویا این چه طرز حرف زدنه ؟مگه قرار نشد از قبل بهت بگم ؟ چرا بم اعتماد نمیکنی ؟ چرا همش فکر
پریدم وسط حرفش
-میدونی پریودم تموم شده بت گفته بودم روز اول خیلی دلم میخواد وقتی برات مهم نیستم، چه فکری باید بکنم؟
-مگه فردا تموم نمیشد ؟ بجون مادرم از ۱شنبه که خونتون بودم من حتی شق هم نکردم .چطور راحت میگی با رضا بودم؟
-حسام بحث سکس نیست یه پیام نمیتونی بدی یه زنگ بزنی ؟ انقدر سرت شلوغ بود
-خوب ۱شنبه بحث کردیم گفتم ۲روز بحال خودت باشی آروم شی
-بقول خودت ۲روز بقیش چی ؟
-رویا بخدا نمیدونی چی به سرمه اگرنه اذیت نمیکردی .این دوست دوره دبیرستان ما فردا بعدازظهر عقدشه تالار گرفتن گویا تالاریه نمیدونم برا چی کنسل میکنه من بی هماهنگی باغ بابا رو تعارف زدم اونم گرفت و چسبید .یه روز کارگر بردیم وتمیز کردیم بعد مامان گفته که بیخود وبرند جایی دیگه و عقد خیلی کثیف کاری داره وتو فکر کن امروز صبح گفته نه .خوب نمیشد که بهش بگم نمیشه ،زنگ زدم باغ رضا رو جور کردم .حالا فکر کن اونجا کثیف و تار عنکبوت بسته ،بخدا الان اومدم آرایشگاه، یادت افتادم یه زنگ بزنم و بگم فردا لباساتو آماده کنی شیک ومجلسی ساعت ۳میام دنبالت بریم عقد .
-خوبه حالا بخاطر عقد یاد من افتادی حسام
-تو چرا یاد من نبودی؟حالا من دستم بند بود .به خدا گفته بودی کس سفید شده که آب دستم بود میزاشتم زمین و میومدم حالش می آوردم. دلم برات تنگ شده رویا .بخدا نشده بود انقدر ازت بیخبر باشم ولی درگیر بودم از یه طرفی هم گفتم بزار ببینم من سراغ نگیرم این جیگر یه سراغ از ما نمیگیره
-پاشو بیا خونمون .خیلی دل تنگتم
-۲نفر جلوی منند اینجا همیشه خیلی شلوغه بخدا انقدر درگیر بودم یادم رف نوبت بگیرم تا بیام خیلی دیر میشه .تو بخواب فردا هم رو میبینیم بعد عقد میبرمت تو استخر باغ رضا اینا .امروز بیاد تو شستم وآبش کردم .
-حسام فردا خیلی دیره
باقهقهه ای از روی ذوق گفت قربون زن حشری وهول خودم برم من .بخدا میشد من بیشتر از تو میخوام ولی زشته نصف شب بیام خونه عمو
-هیچ زشتی نداره حسام
-رویای قشنگم خوابای خوب ببینی .فردا میبینمت ۳آماده باشیا تک زدم رو گوشیت تو کوچه باش .
از گوشی صدای کلفت یه مرد میومد که بیست دقیقه از بی حسیت گذشته بیا بخواب دیگه .حسام بی خدافظی گوشی رو قطع کرد ومن موندم و یه عالمه سوال که یعنی بم دروغ گفته آرایشگاست. یعنی جای دیگه بود .بیحسی برای چی نکنه …
صدای پشت گوشی با صدای رضا خیلی فرق داشت یعنی ۱۱شب آبان کدوم ارایشگاهی بازه؟ مگه نگف ۲نفر جلومند. شاید با یکی دیگه بود ولی نه محیط آروم بود .
یه بار دیگه رژ رو محکم روی لبم کشیدم وتو آینه برا صورت خوشگل خودم که بایه آرایش ملیح زیباترش کرده بودم ،بوس فرستادم .ساعت نزدیک ۳بود وبااینکه ذوق داشتم برم عقد وبعدش تو استخر باحسام سکس کنم ولی از دستش یکم دلخور بودم .کل دیشب رو کابوس وخواب دعوا دیده بودم .صبح باش تماس گرفته بودم ویک ساعت بعدفقط با پیام ۳میبینمت عشق قشنگم ،جواب گرفته بودم .حس خورد شدن داشتم از اینهمه توجهی که بش میکردم وبی توجهی ای که ازش میگرفتم .بااینکه دلم غنج میرفت تو آغوش مردونش گم بشم وبوی ادکلن تلخش رو تو ریه هام بدم واز نوازش شدن موهام وصورتم لذت ببرم ولی هی بخودم نهیب میزدم که نکنه بی جنبه بازی دربیاری و دوباره خودت رو سبک کنی .حرف مامانم تو گوشم میپیچید که سنگین باش رویا .تاحالا هیچ کی از سنگین بودن چیزی از دست نداده که تو سبک بودن بدست آورده باشه .مامان اینا ۱ساعت پیش برای سر زدن بخونه مادر جون از خونه رفته بودند بیرون .باتمام تلاشهام برای سنگین بودن نتونسته بودم جلوی خودم رو بگیرم و بعد از رفتنشون به حسام پیام دادم که خونه خالیه و زودتر بیاد ولی اون خیلی بی تفاوت به نیاز من ۴۵دقیقه بعد پیام داد که حمام بوده والان دیده و دیگه دیر میشه و صبر کنم تا شب .عصبی بودم .انگار تو خودم شکسته بودم از یه طرف به خودم فحش میدادم که چرا انقدر خودم رو دم دستی میکنم و التماسش میکنم .از طرفی از دست اون دلخور بودم که چطور اینهمه براش بی اهمیتم. حس اینکه بار دومیه که برای یه مرد بی ارزشم ،بیشتر عذابم میداد .تو آینه به خودم و زیبایی هام نگاه میکردم و دنبال یه دلیل میگشتم که چرا انقدر باید پس زده بشم؟؟ تو ذهنم میومد رویا خودتم مقصری ،هر چی میگم دنبال مرد نیفت وبا بی محلی خودت رو عزیز کن ،نمیزاری .خوبه تجربش رو هم داری .چرا آدم عاقل باید از یه سوراخ دوبار گزیده بشه ؟ تو این فکرا بودم که گوشیم زنگ خورد .کیفم رو برداشتم وبدو تو کوچه رفتم .هنوز نرسیده بود وزنگ زده بود .عصبانیتم بیشتر شد .
بعد از ۲دقیقه رسید و عصبانیت من بیشتر میشد. شاید دلیل اصلی دلخوریم بی محلی کردنش و ندیده گرفتن نیاز من و دروغگوییش بود ولی این حاشیه ها باعث میشد مشکل اصلی بغرنج تر وناینحل تر بنظر بیاد .
کت وکراوات مشکی روی پیرهن سفیدش تضاد زیبا وخواستنی ایجاد کرده بود با لبخند وچشمای مهربونش ازم دعوت کرد که مثل همیشه برم تو آغوشش ولی پاک شدن رژم رو بهانه کردم و نگاهم رو ازش گرفتم .حرکت نمیکرد ومنم از اون لجبازتر نگاهش نمیکردم ۱دقیقه ای گذشت وبعد دستم رو گرفت و به سمت لبش برد وبوسید
-جون حسام امروز رو بدخلقی نکن .میدونم کوتاهی کردم ولی
به سمتش چرخیدم-فقط کوتاهی ؟؟ حسام رسما داری بمن بی محلی میکنی و میدونی دلیلش چیه .بی اینکه منتظر جوابش بمونم با بغضی تو گلو ادامه دادم : چون تنها نیستی چون فقط منو نداری .چون سرت به آدمای دیگه گرمه .میدونی همش خودم رو لعنت میکنم که چرا هی پیام میدم که بیای پیشم ولی تو اینطوری نیستی ؟ چون تمام وقتایی که من زجر نبودن تو رو میکشم تو معلوم نیست کجا وبا کی داری عیش میکنی بعد هم ۱۱شبه و میگی آرایشگاهم.منم که گوشام درازه
نگاهم رو ازش گرفتم واون دستم روول کرد .
-رویا تو آرایشگاههای مردونه فقط مو کوتاه نمیکنند وکس میکنند تتو میکنن آرایشگاههای مرداویج تا ۲نصفه شب کار میکنن من دیشب تا ۱اونجا بودم
-برای یه مو کوتاه کردن
-خوب دنبال داماد بودیم اون کار داشت
-باشه تو که راست میگی
-یعنی هنوز قبول نکردی ؟؟
-حسام چرا سعی میکنی با دروغ
لبهاش رو لبام چسبوند وعمیق مکید بااینکه چندروز بود تو حسرت این لحظه بودم ولی نمیدونم چرا انقدر مرز عشق ونفرت باریکه .الان حس زنی روداشتم که داده بش تجاوز میشه ومردی که ازش متنفره میخواد ازش کام بگیره .با هزار زحمت وکمک دستهام از خودم جداش کردم وگفتم تو هم مثل اونی اومدم بگم ازت متنفرم ولی گفتم از اینکه دنبال مردی میدوم که از من فراریه وبقیه حتی دوست دوران دبیرستانش از من واجب تره ،از خودم بدم میاد.مگه من ازت چی خواستم که اینهمه از من دریغ کردی ؟ من که میدونم تو حتما باید حداقلش دوروز یکبار حتما سکس کنی
-بس کن رویا خجالت بکش وبافشار دادن زیاد پاش روی گاز ماشین روبحرکت درآورد .اشکام سرازیر شدند .
-من اصلا برات مهمم یا نه؟ اصلا بمن فکر میکنی ؟ تا دیشب بهونه داشتی که نمیدونستی پریودم تموم شده چطور ماه پیش که میخواستی نصف شب با اسنپ اومدی وبرگشتی که خونوادت هم نفهمند حالا دیشب تا ۱بیرون بودی نمیتونسی
پرید وسط حرفم رویا چه ربطی داره اون شب بیکار بودم دیشب کلی کار سرم بود بخدا تو ماشین خوابم برده بود بچه ها باکتک بیدارم کردند بعدشم گفتم بزار خوب عطش داشته باشی تا برا امشب بیشتر حال کنی نمیدونستم که
جوابی که ازش میخواستم بشنوم این نبود .نمیدونم چرا دلم میخواست مطمئنم کنه که دوستم داره بگه من مهمترین آدم زندگیشم بگه اونم دلش برای من تنگ بوده بگه اونم میخواسته کنار من باشه
گریه هام از اشکای آروم به گریه های با صدای بلند تبدیل شده بود زد کنار .دستم رو گرفت رویا جان چرا باخودت ومن اینطوری میکنی .بخدا اون چیزی که تو فکرش رو میکنی ومن اصلا روم نمیشه بزبون بیارم نیست بجون مادرم قسم
با گریه گفتم صدبار گفتم بمن بی محلی نکن .به زبون میگی من ملکه زندگیتم اندازه یه دوستت برات ارزش ندارم .من اولویت زندگیت نیستم ،من نفر آخرم. اول بقیه آخر سر من
شاید دلم میخواست بغلم کنه وبگه دوستم داره بگه اشتباه میکنم ونفر اول زندگیشم بگه از دوست قدیمیش خیلی مهمترم .با عصبانیت ماشین رو روشن کرد وباز گاز داد وبا عصبانیت گفت : تو هنوز درگیر گذشته ای. تو هنوز منو با اون مقایسه میکنی .فکر میکنی من ،اونم .تو باور نمیکنی که من دروغ نمیگم واینا هیچ کدومش تقصیر من نیست .صدبار گفتم این باورای غلطتت رو بریز دور .
-پس تو هیچ تقصیری نداری ؟
-باعصبانیت زل زد تو چشمام وگف چرا منم مقصرم فکر میکردم الان میگه مقصره که اینهمه بی محلی کرده مقصره که به خواسته من بی توجهی کرده ولی در کمال ناباوری فریاد زد و گف اونروز که بجای حرف این واون که میگفتند از خیر این بگذر .عاقل باش این حساسه .زود رنجه .بدبینه. این بدرد تو نمیخوره بحرف دلم گوش دادم و گفتم زن آدم باید عشقش باشه ،باید فکر امروزم رو میکردم .
من جمله آخرش رو نمیشنیدم .من فقط میفهمیدم که پشیمونه .برداشتم این بود که الان به اشتباهش پی برده
بافریاد گفتم حسام پیاده میشم .نمیخوام بات جایی بیام .اگه پشیمونی دیر نشده راه برای جبران زیاده
دستش رو گذاشت روی دهنم .رویا معلوم هست امروز چته؟؟ چی میگی من پشیمون نیستم .تو چه فکری باخودت میکنی هان
-نگه دار میخوام برم خونمون
زد کنار وتا اومد بیاد سمتم از ماشین پیاده شدم و بسمت خونه بحالت دو شروع به رفتن کردم از کیفم دستمال درآوردم واشکام وبینیم رو پاک کردم .۳جمعه بود وبااون لباسها هر ماشینی منو میدید یا چراغ میزد یا بوق .صدای حسام از پشت سرم که اومد دلیل توقف نکردن ماشینها رو فهمیدم .رویا بیا سوار شو میزارمت دم خونه .بااین کفشا که نمیتونی تا خونه بری .رویا باتوام .جمله آخر رو چنان عصبی گف که از ترس
یه لحظه ایستادم وحسام نفس زنان بم رسید .آخ که چقدر دلم میخواست بغلم میکرد. بم محبت میکرد. میگف که دوستم داره .یعنی همه زنها مثل من اینقدر محبت میخواستند یابقول حسام من حساس بودم .رویا خوب دوستشه.یه بار عقدشه. یه بار ازش،چیزی خواسته .شاید واقعا راست میگه .من الکی بدبین شدم .
بهم رسیده بود .دست بزرگش دست ظریفم رو تو خودش گرفته بود ودنبال خودش میکشید با حالت تمسخر گفت یعنی ریدی تو آرایشت .وقتی دیدمت لذت بردم از آرایشی که کرده بودی نه کم بود نه زیاد ولی میدونی من نباید چیزی رو دوست داشته باشم .هر چیزی یا کسی رو دوست داشته باشم
باخنده گفتم ریده میشه بش هان اون با تکون دادن سر تایید کرد و گفت اره دیگه با دست دیگم شروع کردم به مشت زدن به سرشونه اش .حسام تو خیلی بیشعوری .تو اصلا منو درک نمیکنی
پرید وسط حرفم ولش کن بحث رو کش نده .بیشتر دعوامون میشه .لوازم آرایشی داری دنبالت یا برگردیم خونتون ؟
انقدر تو کف سکس باش بودم دلم میخواست بش بگم لامصب بریم خونه .هیچ کی نیس منو جر بده .میدونی چقدر دلم کیر میخواد ولی با خودم گفتم این مرده نمیفهمه الان من بیشترین ترشح رودارم الان بخاطر هورمونام آمپر سکسم روی صده. دستم رو از دستش درآوردمو بازوش رو به سینه ام چسبوندم وگفتم خونمون خالیه ها .راحت میتونیم هرجور خواستیم عر واور کنیما.
خنده اش گرفته بود .خیلی بی تربیتی رویا .
نگاهی به ساعتش کرد ودر حالیکه با لذت تو چشمام نگاه میکرد گف جون رویا دیره .لوازم داری یا نه
روم رو ازش بر گردوندم وگفتم آره دستم رو رها کردم که بایه حرکت محکم منو آغوشش کشید وتوگوشم گف انقدر دلم میخواست یه زن داغ وشهوتی داشته باشم همیشه از خدا میخواستم ولی نه انقدر که برا کیر دعوا راه بندازه .بعد از یه بوسه روی لپش گفتم نه تو قرار گذاشتی دیگه اسم اونو نیاری .قرار شد نه من نه تو از گذشته نگیم ولی تا کم میاری
لبام روتو لباش گرفت وادامه صحبت رونداد. چقدر دل تنگش بودم .چقدر بغلش بم آرامش میداد .چرا من انقدر وابسته به محبت وتوجه یه مرد بودم .چقدر من تو این مورد نقطه ضعف داشتم .خوب بودن حالم بسته به محبت حسام داشت .شاید درد واقعیم سکس نبود .شاید چون تو مراحل سکس بوس وبغل ومحبت بود ،خیلی دوسش داشتم وازش لذت میبردم. ازم جداشد وباز دست تو دست به سمت ماشین رفتیم .خیسی شورتم اذیتم میکرد و دیگه به مرحله مکش رسیده بود .
-حسام دوست دارم وقتی میگم میخوام خودت با سربیای پیشم نه اینکه تازه بم بی محلی کنی .من خیلی وقتا میخوام وهیچی نمیگم تا تو بیای سمتم ولی وقتی میگم دیگه دوست ندارم نه بشنوم
-تاحالا شده بود بگی ومن بگم نه .بخدا نمیدونی چه هفته کیری داشتم .تو هم یکم درک کن
اومدم جواب بدم که انگشتش روتودهنم فروبرد وگف خوب خیسش کن تا بکنم تو کس داغت .بامکیدن انگشتش باز کسم خیس تر شد .
تا نشستیم تو ماشین گوشیش زنگ خورد ومن سریع سرم رو روی پاش گذاشتم فکر کردم میخاد جواب بده وشروع کردم بباز کردن کمربندش که دستم رو گرفت وگفت نه .دست بزنی آبم میادوشروع کرد باگوشیش ور رفتن .از صدای گوشی مشخص بودکه پیام داد .باز افکار منفی اومد تو ذهن من .حسام راست میگف .من از این گذشته کنده نمیشدم. یاد شوهرقبلیم افتادم که خیانتکار بود وبدنبال قطع تماس ،پیام میداد .یعنی الان حسام هم .چرا حرف نزد؟ چرا پیام داد؟؟
یعنی کی بود که نمیتونست جلوی من باش حرف بزنه ؟ چون فاصلمون نزدیکه ومن میشنیدم اون طرف داره چی میگه ،حتما بخاطر همین قطع کرده .گوشیش رو پشت فرمون گذاشت ودستش رفت توی شورتم .
خیسی و مکش کسم اونقدر زیاد بود که انگار انگشت حسام روبلعید .شاید هم به خاطر حرکت دادن و چسباندن شکم و کمرم به سمت صندلی بود .با اینکه حسام همیشه انگشتم میکرد ولی این بار متعجب از میزان خیسی کسم ،زل زد تو چشمام و گفت چه خبرته رویا .چشمام رو براش خمار کردم وگفتم اشکاشه که درآوردی .حسام لبهام رو بوسید ومن سرم رو بالا آوردم ولبهایی که جدا شده بود رو تو لبهام کشیدم ومکیدم .به کمرم قوس دادم وکسم رو بیشتر به سمت دستش هل دادم .انگشت دومی حسام هم توی کسم رفت ومن آهی از لذت کشیدم .الان اون لبهای منو وحشیانه میمکیدوصدای نفسای هردومون بالا رفته بود .عابری جون جون گویان از کنار ماشین رد شد وچشم از ما برنمیداشت. بعد از گذرش،هر دو همزمان خندیدیم .همزمان که یه دستش تو شورتم بود دست دیگش شالم رو کنار زد ونیپلم رو بین انگشتاش چلوند .انقدر سفت شده بود که فشار دستش یه درد لذت بخشی رو توتنم پیچوند .آه کشیدم وحسام گف کاش میدونسی منم چقدر دلتنگت بودم .انگار بت عادت کردم ،انگار وقتی نباشی یه چیزی کم دارم .بوسه ای به پیشونیم زدوراه افتاد .به پهلو شدم تا بافشار پاهام بهم ،کم بودن انگشت حسام رو برای کسم جبران کنم .
-حسام منم دوستت دارم .فکر نکن میگفتم بیای فقط برای سکس بود .نه .دلم برات تنگ میشه برای دیدنت ،بوسیدنات، بغل گرفتنات،حتی حرف زدن بات . وقتی جواب نمیدادی باخودم میگفتم نکنه انقدر که من وابستشم،اون نیست .نکنه انقدر که من میخامش اون نمیخواد .نکنه جای من کسی دیگه باز تلفنش زنگ خوردصداش رو قطع کرده بود ولی ویبره انقدر شدید بود که با وجود صدای آهنگ متوجه شدم .خودش هم فهمیده بود ولی بی تفاوت بود واومد جواب حرفای منو بده که گفتم حسام گوشیت واینبار عصبی گوشی رو برداشت .چون دستش رو از شورتم در آورده بود وهم اینکه واقعا کنجکاو شده بودم ببینم کیه که ول کن نیست اومدم پاشم که تشر زد بخواب ،چرا بلند میشی ؟
چقدر ساده بودم که فکر میکردم حسام چون گیه فقط با مرداست .مردا همشون از یه قماشند .اینم بدتر از علی نباشه بهتر نیست .اگه مرد بود اونطرف گوشی که راحت جواب میداد حتما زنه که قطع میکنه وبعد اس میده ولی اینبار اس نداد .بیشتر به گوشیش ور رفت.زد کنار و بعد یه شماره گرفت ،از صدای انتظارش متوجه شدم که رضاست.شریک جنسی حسام .کسی که تا سر حد مرگ ازش متنفر بودم .
رضا جون خوبی دادا.ببین من آدرس رو خوب بلد نیستم فرزاد آدرس میخواد پیام هم دادم که از تو بگیره ولی باز زنگ میزنه .یه زنگ بهش بزن ببین کجاست انگار گم شده .
نمیدونم چرا حس ششمم میگف تمام این دروغها رو برای اینکه من بشنوم وباور کنم داره به رضا میگه .ولی اینها دلیلی برای رد تماس و پیام نداشت .ناخودآگاه رفتم به دورانی که کنار علی بودم و گوشیش زنگ میخورد وقطع میکرد و دروغ میگف این دانشجوها دهنمو آسفالت کردند.و من میفهمیدم اونطرف خط حتما یه زنه و مجبور بودم به روی خودم نیارم .آهنگ میخوند
بسته شده چمدون سفر.
چقدر عشقه تو اون چشمای تر .
پرشده باز دلم از گله ها
منو میکشه این فاصله ها
ولی من میشنیدم این خاطره ها .انگار همین دیروز بود که تو راه شمال سرم روی پای علی بود وگوشیش زنگ میخورد ورد تماس میزد به بهانه دستشویی پیاده میشد و بش زنگ میزد .دلم برای سادگی خودم میسوخت ،رویای احمق .به مردی داری ابراز عشق ومحبت میکنی وازش محبت رو گدایی میکنی که مطمئنا فقط تو رو نداره .اگه اون قبلیه فقط دنبال زن بود ،این دنبال زن ومرد باهمه .چقدر احمقی که ازش توجه میخوای،عشق میخای ،سکس میخوای . باز اون تیکه آهنگ تکرار شد ومن بی اختیار اشک ریختم .اشکام شلوار حسام رو خیس کرد وبااینکه سعی میکردم بی صدا باشه، حسام گف رویا باز چی شده؟
از روپاش بلند شدم والان که فهمیده بود ،بی محابا در حالیکه صورتم رو با دستام گرفته بودم ،های های به حال زار خودم گریه کردم.
اشکام انگار تمومی نداشت ،بعد از چند دقیقه حسام گف داریم میرسیم نمیخوای آرایش کنی؟ ودر جواب سکوت من گفت : همینجوری هم خیلی دیر کردیم .
مشغول آرایش شدم واز تو آینه با خودم حرف میزدم .ببین رویا اینم قسمت تویه .به قول مامانجون تو زندگی هیچ وقت اون چیزی نمیشه که تو میخوای.تو تیکه های خوبش رو ببین .حالا هی بخوای غصه وماتم بگیری که چی ؟ باز گردی چشمام رو اشک گرفت.این چیزیه که بشه باش کنار اومد؟…
آرایشم که تموم شد آفتابگیر رو برگردوندم .فقط از حسام بدم نمیومد .انگار از اون دختر ساده ای هم که تو آینه میدیدم متنفر شده بودم .حسام گفت ببینمت وبابی محلی من دوباره تکرار کرد رویا جان
به سمتش برگشتم ولی توانایی نگاه کردن تو چشماش رو نداشتم
-نگام کن رویا با توام نگام کن
چقدر زیبا شدی ،نگات میکنم ته دلم هری میریزه پایین .خیلی عزیزیا رویا .میدونی که؟
الان که نگاهش میکردم بزرگی دماغش خیلی به چشمم میومد ،شونه های عریض ومردونه ای که همیشه دوسشون داشتم ودلم میخواست سرروشون بزارم، الان بچشمم مثل شونه های چوپونی میومد که توی رداش چوب گذاشته .
پوزخندی زدم چون باز یادم افتاد علی هم هر موقع خیانت میکرد محبتش بیشتر میشد ،انگار عذاب وجدان میگرف ،زنگ میزد و میگف چیزی نمیخوام .نگاهم رو به فضای بیرون دادم و بقیه جمله های عاشقانه حسام رو نمیشنیدم .ناخودآگاه جمله های کتاب چطور شخصیت سالمتری داشته باشیم از وین دایر جلوی چشمم اومد ،همین دیشب میخوندم، “اگر میخواهید زندگی شاد و سالمی داشته باشید گذشته را در گذشته دفن کنید و فقط در حال زندگی کنید .زندگی در زمان حال هنری است که تنها با تمرین و تکرار به دست می آید و لاغیر …”
اما رویا تو چطور میتونی گذشته رو خاک کنی وقتی زمان حالت هم همون گذشتس، فقط آدماش فرق کردند .من داشتم باز اون گذشته های تلخ رو تجربه میکردم و چه تمرین سختی بود .هوای پاییزی اصفهان همیشه ابرآلود بود بدون هیچ بارونی .همیشه گرفته و غم بار .مثل دل من .با این تفاوت که اون نمیبارید وغم بار بود و من می باریدم ولی باز غمدار بودم …
رسیدیم وحسام باز برضا زنگ زد وپرسید که همون درب کرمه کنار درزرده؟.ما الان دم دریم .این دروغاش که یه جوری میخاس ثابت کنه واقعا آدرس رو بلد نیس در صورتیکه دیشب تو حرفاش گفته بود چندین بار برا آوردن صندلی ،سفره عقد وبادکنک اراها اومده ورفته واقعا روی مخم بود .دلم میخواست ببندمش به فحش وناسزا که مردک کجا گوشهای دراز منو دیدی که اینقدر داری بهم میبافی ولی دیگه حال ونای گریه کردن نداشتم ،میدونستم دهنم رو باز کنم قبل از صدام ،اشکام بیرون میاند .فقط یه نگاه عاقل در سفیه بهش انداختم وبخودم گفتم آروم باش رویا .
حسام در زد و تو ذهنم اومد چرا در بستس ؟ مگه نباید برا مهمونها باز بگذارند ؟ چه در محقری !! حسام همیشه از باغ رضا تعریف کرده بود که دو تا ساختمان داره یکیش رو خودش ساخته وهمه چی داره ،چطور یه در خوب براش نگذاشته .
باکمال ناباوری ،داداشم در رو باز کرد. دوماهی میشد ندیده بودمش چون بخاطر کار تو عسلویه ،اصفهان نبود .بادیدنش ذوق کردم ومثل همیشه دستام رو دور گردنش حلقه کردم .فکر کردم حسام خواسته باداداشم سورپرایزم کنه .که با ورودم بباغ اول پدروبعد مادرم بچشمم اومد .همزمان صدای جیغ وسوت وآهنگ سورپرایز پخش شد .۱شنبه تولدم میشد ولی حسام زودتر برام تولد گرفته بود .از بالا برف شادی وگلبرگ ،از پایین مه تزیینی بود که میبارید. هنوز شوک بودم،هنوز باورم نمیشد که حسام برام تولد سورپرایزی گرفته .انقدر تو باورهام وگذشته غرق بودم که حتی ۱لحظه بذهنم چیزی نیومده بود .
حسام به نفع بابا کنار رفت ومحکم تو بغل بابا جا گرفتم ،بعد از اون مادر وعمو و زنعمو باتبریک وآرزوی ۱۲۰ سالگی
از خوشحالی وشوک زیاد باز گریه ام گرفته بود .با بقیه بزرگای فامیل فقط دست دادم ودست دیگم در حال پاک کردن اشکام بودم که حسام دستم رو گرفت وبه قسمت وسط حیاط باغ که برای رقص فضای خالی بین صندلیها گذاشته بودند ،برد واول محکم بغلم کرد.تازه بغضم ترکید .ترکیب گریه وخنده رو چند سالی میشد که تجربه نکرده بودم ،خیلی حس ناب ودوست داشتنی ایه. باحسام میرقصیدم وبیشتر از رقص تنهامون بود که هر لحظه باتماس بیشتری باهم به حرکت درمیومد .دستم که روی شونه حسام اومد وسرم روکنار گوشش بردم که هم تشکر کنم وهم بش بگم واقعا بیبیشعوره، ۵تا دوستای ناب دانشگام رو دیدم که بخاطر طلاقم خودم باهاشون قطع رابطه کرده بودم ودلم نمیخواست ببینمشون .الان اینجا بودند وبرام دست تکون میدادند وباجیغ وسر وصدای زیاد سلام میکردند وتبریک میگفتند. اومدم از حسام جدا شم که دستم رو محکم فشار داد وگف: صبر کن بزار دکمه کتم رو آروم ببندم ،شق شده دیگه نمیتونستم خودم روکنترل کنم واز محبت زیاد گونه اش رو بوسیدم واونم با زرنگی تمام وچرخیدن سریع وببهانه بوسیدن من ،دکمه اش رو بست .
۱ماهی میشد که برای ضبط فیلم عروسی ،کلاس رقص میرفتیم والان حسام داشت طبق آموزه هاش میرقصید ومن فقط به صورتش بهتم زده بود .دلم میخواست باز ببوسمش ولی نگاه سنگین اطرافیان وبزرگان فامیل که بخاطر پادردشون روی صندلی نشسته بودند،مانع میشد.الان میدیدم که جز دوستان دوره دانشگاه، دوستای دبیرستانم ،دختر همسایه وحتی ۳تا همکارام هم هستند .از حسام خواستم که بریم به همه سلام وخوش آمد بگیم .دوستام وداداشم وپسرای مجرد فامیل با بعضی از دخترای فامیل رو سن بودند که ما دست تو دست مشغول مهمونا شدیم .باز دوباره اون عطش سکس تو وجود من بیدار شده بود ،دلم برای اون بوسه وبغل ومهم تر از همه کیر کلفتش تنگ شده بود .دلم میخواست منو میبرد تو همون استخری که قولش رو داده بود ومحکم میگایید،طوری که دردم بیاد .دلم برای ارضاهای پشت سر هم و لرزیدن پاهام تنگ شده بود .الان بیشتر از هر وقت دیگه ای تو این ۳ماه که زن حسام بودم ،دلم می خواست دراختيارش باشم وزیر اون هیکل مردونه وسنگینش گاییده بشم ولی حیف که نمیشد .فقط بااین فکرا کسم خیس میشد وحسرتم برای سکس بیشتر وبیشتر .
دیگه کل مدعوین رو خوش آمد گفته بودیم وهنوز به جمع اضافه میشدند. منتها درب اصلی باغ تو کوچه قبلی بود ومهمونها بعد از گذشتن از حیاط اصلی وساختمان به حیاط پشتی باغ میومدند .مسن های فامیل یا بچه دارها که حوصله شلوغی وصدای اکوها رونداشتند ،بعد از ورود ما ومطمئن شدن از اینکه دیگه چیزی برای دیدن وجود نداره ،به ساختمان پناه برده بودند ومن وقتی دیدم حسام درگیر پسرعموها وعمه هاست بسراغ داداشم رفتم تا بیشتر ببینمش .بعد از گفت وگویی کوتاه همراهش باز به جمع حسام وپسر دخترای فامیل رسیدیم که رها دختر عمه ام بادیدن من ،بایه لحن سخیفی گف : آهان پس داداشت اینجا بود که گذاشتی حسام تنها اینجا بمونه وبعد بایه عشوه خرکي به سمت حسام گف نمیدونی پسر دایی قبلا که با اون شوهرش بود مگه ولش میکرد اون بدبختو.درحالیکه بازوی داداشش رو تو هوا می قاپید، ادامه داد، مثل کنه بش میمیچسبید. برادرش دستش رو کشید وتو گوشش گف بس کن رها ولی باز هم ادامه داد الان من دیدم شما روتنها گذاشته ورفته تعجب کردم .نمیدونم چطوری رایان فهمید که میخوام جوابش رو بدم که آروم تو گوشم گف ولش کن حسوده جوابشو نده ولی انقدر سرمست از عشق حسام بودم که به طرفش رفتم ودرحالیکه دست حسام رو به طرف سن میکشیدم با حالت سخره رو به رها گفتم ،اونموقع که میرفتم تو اینجا نبودی اگر نه عمرا شوهرمو با تو تنها میزاشتم .الانم از دور تو رو دیدم که اومدم .
جو سنگین شد وبعضی دختر پسرای فامیل خندیدند وبعضی شروع به ادامه دادن وتیکه انداختن به رها شدند که باورود ما به سن رضا ودوتا دیگه از دوستای حسام شروع به روشن کردن فشفشه های اطراف سن کردند .انقدر بزرگ وبلند بود ارتفاعشون که روشناییشون باعث شد افراد تو ساختمون به حیاط بیاند .آهنگ عوض شد ومن این بار تو گوشش گفتم که خیلی دوستش دارم وخیلی ازش ممنونم بابت سورپرایز زیباش که دیدم حسام دستم رو رها کرد وهمونطور که کنارم میرقصید شروع به باز کردن گره کراواتش وبعد دکمه هاش کرد .اول فکر کردم گرمش شده ولی وقتی دیدم دومین دکمه روباز کرد وخالکوبی یه قلب با نام رویا روی سینه اش دیدم ،باز اشکم سرازیر شد. اهنگ بلندتر از قبل میخوند
حرف اول اسمته گردن من تاابد
تو رومیبینمت ضربان دلم میره بالای صد …
حسام با دست روی سینه اش میزد و با اهنگ برام میخوند
گف :دوشنبه رفته بودم برای تتو و دیشب برای ترمیمش رفته بودم.نیومدم چون آخرش میدیدی ولو میرفتم .جات همیشه اینجاست .تمام قلبم مال تویه .گریه هام بیشتر شد وقتی یادم افتاد چقدر ندونسته اذیتش کرده بودم ،اون کجا بوده وچیکار میکرده من فکر میکردم کجاست وداره چکار میکنه .لعنت بهت رویا که انقدر بدبین ومشکوکی .حسام واقعا راست میگه هنوز تو گذشته ای .فقط دنبال اینی که گذشته ها رو تو حال ثابت کنی .
صدای دست وسوت بیشتر از سمت دوستامون بود وفامیل حسود ما بیشتر پچ پچ میکردند تا ابراز خوشحالی .
-حسام واقعا نیازی به اینکارا نبود
-نه بود .تازه امروز فهمیدم چقدر به عشق من بخودت بدبینی .میدونستم باورم نداری باورم نمیشد تا اینقدر .فکر نمیکردم اینقدر نتونستم از خودم مطمئن کنم
-نه حسام قاطی نکن خیلی بم بی محلی کردی ،بدموقعی هم کردی .بت گفته باشم من تا شب نمیتونم صبر کنما .یه جایی جور کن نمیدونم همون استخر یاجایی که کسی نباشه .فقط منو بکن
خندید وبم چشمک زد .حال خودم از تو بدتره .الان خوشحالم که رضا تو خرید گف کت بلند بخرم اگر نه حیثیتم رفته بود .
اسم رضا که میومد ناخودآگاه به هم میریختم وعیشم طیش میشد. حسام از نگاهم فهمید وسعی کرد حرف جدیدی بزنه .یه آهنگ جدید ریپلای شد وتقریبا همه جوونها ریختند رو سن به رقص .ولی هر چی تو جمعشون دنبال رها گشتم ندیدمش .شاید تو ساختمانه یا رفته دستشویی
کیک رو که بریدیم وبا بزرگترها وکوچکترها عکس گرفتیم حسام یه بشقاب برداشت وآروم تو گوشم گفت بافاصله دنبالم بیا .
تقریبا همه برای اینکه از کیک بی نصیب نمونند، ساختمان رو ترک کرده بودند .دنبال حسام از ساختمان گذشتم ویه حیاط خلوت کوچیک رورد کردیم وبه ساختمان نوسازی که رضا خودش ساخته بود رسیدیم .اول فکر کردم میخواد بره استخر ولی وقتی گف رویا فقط زود باید برگردیم فقط بگو سریع برات چکار کنم چون امروز خروس خروسما .یادم افتاد که چقدر دیشب بخاطر اینکه فکر میکردم داره بایکی سکس میکنه گریه کرده بودمو با چشم خیس خوابیده بودم .
-بخورم فقط
-کستو
-آره دیگه
هردومون پشت سرمون رو نگاه کردیم وتادیدیم کسی نیس داخل ساختمان رفتیم .حسام از پشت در رو قفل کرد ومنو به سمت دیوار هل داد .زیپ لباسم رو تاپایین کشید وکونم رو چنگ کرد .بااینکه گفته بود کس بخوره ولی از روی کرست گازهای ریز به پستونام گرفت وسفیدی سینه ام که از کرست بیرون بود رو مکید .نفسام بلند شده بود وبرای ورود کیرش تو کسم لحظه شماری میکردم مرتب جون جون میگف وباباز کردن کرستم همزمان که کت وپیرهنش رو درمیورد نوک سینه هام رو بدندون میگرف ورها میکرد. روی ابرها سیر میکردم .هیچ لذتی برای یه زن بالاتر از این نیس که با یه مرد عاشق عشقبازی کنه وبعد قسمتی از وجود اون رو تو خودش حس کنه .
شلوار وشورتش رو که با هم کند ،پایین پاش نشستم وکیرش رو تو دهنم کرد ولی بلندم کرد وبسمت کاناپه کشوند وگف وقت نداریم باید زود برگردیم .شب تو استخر جبران میکنم .خوابوندم روی کاناپه وسط پام جا گرفت وزبونش رو داخل کسم بازی داد .با دستم سرش رو بکسم فشار میدادم وبکمرم قوس میدادم .چوچولم رو میمکید وهمزمان انگشتم میکرد. از لذت بخودم میپیچیدم وبدنم قوس برمیداشت پرسید بسه از سؤالش خنده ام میگرف چون نمیدونس خورده شده کس یه زن هیچ وقت براش بس نیست .دودقیقه بعد پا شد ومحکم کیرش رو فرو کرد .پشت دستم رو تو دهنم کرده بودم که جیغ نزنم .بعد از ۱بار دیگه درحالیکه سرکیرش رو فشار میداد با حرکت دستش نشون داد که پاشم تا اون بخوابه.
سرزانوهام رو دوطرف بدنش گذاشتم وآروم روی کیرش نشستم .نفس عمیقی کشیدم ودستم روزیر گردنش بردم وبابالاآوردن سرش نوک سینه ام رو توی دهنش جا دادم اومد بالا پایین بشم که گف آرووم. آبم میادا.
ومن سعی کردم صرفا از بودنش تو خودم لذت ببرم تا ارضا شدنم
نوشته: رویا