کی تعیین میکنه ؟ (۱)

سلام دوستان واقعی بودن یا نبودن داستان به خودتون مربوطه هر کسیم فحش بده به مادرش داده عشق منید بریم برا داستان

داشتم با پوسته ی تیز قرص ژلوفن ور میرفتم و اخرم دستمو بریدم نه اونقدر عمیق ولی خراش برداشت مثل همه دستمو گذاشتم تو دهنمو و پوستشو کندم و همزمان به کندن پوست لبم پرداختم ولی بدنبال زخمش نبودم و به فکر استرس نازنین بودم بعد از حدود سه روز از گذشت از اتفاق بینمون حالم بد خراب بود و در حال به اتمام رساندن رکورد سیگارم یعنی پاکت سوم بودم شاید برا منه ۲۵ ساله زیاد بود یکم همزمان تو دهنم تلفیقی از طعم شیرین دلستر لیمو و تلخی سیگار بود که ناگهان به یاد طعم گردنش افتادم به یاد لبهاشو رژ قرمز تیره‌اش که دیوونم کرده بود و سه روز بود ازش محروم بودم به یاد سینه های بزرگ و خوشتراشش که میخاست عمل کنه ولی نزاشتم و به یاد محرومیتم ازشون کیرم یه تکونی داد به خودش از خودم بگم یه پسر نسبتا پولدار خودساخته که با NFT پولدار شده و بخاطر موهای فره مشکیش و چشم ابرو مشکیش دخترا میخاستن بر بزننش با قد ۱۹۵ تو بسکتبالش موفقه و با وزن ۹۰ و بدن نسبتا خوبش داره پیشرفت میکنه یه ته ریشو بدن همیشه شیو شده ام داره که روش چند تا تتو داره نازنین هم یه دختر عالی بود لاغر بقول خودشون ساعت شنی ولی سینه ۸۰ – ۸۵ بود دور باسنشم به بهونه خرید لباس میدونستم که ۱۱۵ بود و ژله ای ولی فیت بود بدنش چون با امسال ۷ سال بود که باشگاه میرفت ولی نه برای عضله سازی برای فیت بودن راستی قدشم ۱۶۸ و وزنش ۶۴ عه اون ۳۳ سالش بودو از من بزرگتر بود ولی بیبی فیس بود و فاصله سنیمون معلوم نبود خلاصه بهش پیام دادم نازنینم مثل یه اوار خرابم و بیا و برام مهندس و معمار باش اینو که گفتم داغ شد و گفت الان نیای پیشم قهر میکنم گفتم تو بیا که سین نزد و معنیشو مث همیشه میدونستم یعنی حرف اخرش همون بود سوار ماشینم شدم و بعد یکم گوش دادن به موزیک راه افتادم که تا دستم به سمت دکمه استارت انجین رفت گوشیم رو پام ویبره رفت و دیدم نازی عکس فرستاده دیدم با یه لباس پارتی که قبلا دیده بودم تا زیر اون کون خوش فرمش یعنی شاید به زور یه میلی متر از رونش و میپوشوند و تتوی خوشگلش دیوونم کرده بود و زوم کرد دیدم یه دستش رو چوچولش داره میماله و لباشو گاز گرفته و حالت چشمک گرفته راستی نازی تو کار عکاسی حرفه ای بودو اتلیه داشتیه جورم ارایش کرده بود که انگار میخاست لباش تو چشم باشه و سینه هاش جمع شده بودو یکم از نوک سینه راستش معلوم بود و شق کردم با دیدنش و پیام دادم فکر کردی باز گول این عکساتو میخورم ؟ البته درست فکر کرده بود من جلوی خونش بودم ولی این غرور لعنتی که تو مغزم میگفت نرو اون یه تلس ولی کی تعیین میکنه کدوم تله بده
با اینکه یه عمره از این بلند پروازی هام ضربه خوردم ولی آدم نشدم و تا نازی پیامو ندید پاکش کردم
رفتم زنگ در و زدم ناصر کارگر ویلا در و باز کرد و گفت اقا دانیال ببخشید روم سیاه خانوم گفتن ماشینتون و تو نیارید با مهندس حریرچی قرار دارن و نمیخوان ایشون متوجه حضور شما بشن
حریرچی بی ناموس کل ویلاهای اون منطقه که ییلاقی بودن و با گول زدن محلیا و اقدامات غیر قانونی از بین برده بود و بابای من و کشت نه مستقیم ولی انقدر حرصش داد تا دق کرد همینجوری که اینارو زمزمه میکردم صدای کر کر خنده نازی اومد و بعد ناگهان صدای حریرچی
سر راه تا برسم به راه پله یه خط ریز با سوییچ ماشینم روی لکسوس گذر موقت حریرچی انداختم هر چند کمش بود و بعد وارد شدم محکم در و کوبیدم تا کامل متوجه حضور من بشن و بعد صدای صندلی ها رو از بالا شنیدم
رفتم طبقه بالا و و بادیگارد حریرچی اولین نفری بود که دیدم
حریرچی با دست اشاره کرد و اجازه ورودم و داد انگار نه انگار دو دنگ اون ویلا سهم منه بعد از روشن کردم اولین نخ سیگارم همون دم راه پله و تماشای خروج حریرچی از ویلا به سمت نازی رفتم نازی که واقعا فرشته نازنین خودم بود اول از همه یه کام سنگین از سیگارم گرفتم همزمان خروج داد باهاش سلام کردم و خیلی خشک رفتار کردم با اینکه تا همین نیم ساعت پیش داشتم التماسشو میکردم برای تعمیر این ماشین از کار افتاده
نازی : چیه چته تا نیم ساعت پیش افتاده بودی به پام الان فیگور هالیوودی میگیری !
دانیال : اون عکس و برای حریرچی هم فرستادی ؟ یا از نزدیک شاهدش بود چند بار گفتم نفرست من از این ماجراهات به دورم اون پیام هم اشتباهی بود و حالت عادی نبودم
نازی : اره تو که … ناگهان با دستش موهامو کشید به عقب تا حدی که خوردم زمین
دانیال : میدونی بچه تهران پارسی که از کف بدبختی اومده بدون تیزی نمیره جایی ؟ همزمان به چاقویی که تنها ارث پدر بدبخت فلک زدم بود و با چشم اشاره کردم
حالا شرایط فرق میکرد یه ترس پنهانی تو چشماش دیدم
نازی : تو جرات زدن حریرچی و نداری بعد من و میخوای بزنی ؟ تا فعلا اونو بده من وگرنه همین الان جلو چشمت زنگ میزنم به حریرچی و میگم بیاد و حالم بده میخوام رابطه داشته باشیم اونم که از خداشه با دختر صادق نفتی سکس کنه
دانیال : این مال تو
همزمان چاقو رو تحویلش دادم چون میدونستم این غزال دیوونه من فقط با آرامش رام میشه و میذاره شکارچیش شلیک بی نقصشو انجام بده چاقو رو پرت کرد چند متر اونور تر و ناگهان نیم تنه ای که با شلوار بگ کرمش ست بودو در اورد و اومد سمتم منم که فوق العاده عصبی بودم از پاهاش گذاشتمش رو شونم و بلندش کردم و تا خود استخر بردمش و با هم پریدیم تو آب همزمان سوتین مشکیش که با رگه های سفید جذاب تر شده بود رو دراورد ولی من هنوز لباس تنم بود خواستم برم بیرون که لباسام و درارم که نزاشت و پاهاش و حلقه کرد دور من
شورت مشکیش با رگه ی سفید که با سوتینش ست بود رو کشید و کشش داد مثل مدل های پورن یا تبلیغات لباس زیر و گفت میدونی چقدر این لحظه رو میخواستم ولی اگه ارزو هم بود خیلی بهتر می‌شد تو که میدونی من بایو ام .
بازم مثل همیشه این داستان و شروع کرد و اون ارزو جنده رو باز وارد ماجرا کرد خوبه بهش گفتم نمیخام همزمان که داشتم این صداهارو تو مغزم مرور میکردم نازی دو دستشو چسبوند به گلوم و ناگهان شروع به خفه کردنم تو آب کرد و همزمان که سرم و چسبوند کف استخر نفهمیدم کی ولی شورتش و دراورده بود و منی که کف استخر بودم تلاشی برای بالا اومدن نمیکردم و دیدم که با کص صورتیش که عمل کرده بود و تمام لبه هاش و از بین برده بود نشست روی صورتم حس خفگی تو اب و فشار دستهاش باعث حس کردن گرمای خون جمع شده تو صورتم و سوت کشیدن گوشام بود که ناگهان چشمام و بستم و یه سری خاطره ها از قدیم ولی به طور سوم شخص دیدم و تمام زورم و تو دستام جمع کردم و نازی و بلند کردم و از اب اومدم بیرون ولی اون هنوز از من اویزون بود و مجبورم کرد پرتش کنم تو قسمت عمیق همزمان به بیرون استخر رفتم و به نوعی فرار کردم نفسم که بالا اومد پشت دیوار رختکن منتظر بودم و بالاخره اهوی وحشی خستم اومد و مثل اکثر اهو ها نمیدونست شکارچیش عصبانی تر از همیشه و گشنه و تشنه تر از همیشه است .
تق
تق
تق
تق
صدای برخورد قطره ها با کاشی های کف زمین بود و با نزدیک شدن و صدای شنیدن اخرین قطره برگشتم و نازی و بلند کردم و سریع گذاشتمش رو تخت ماساژ و خوبی اون تخت وجود دیواره های قابل بستن بود که سریع بستم و به اندازه دو دقیقه تا نازی بخواد بیاد بیرون از اون حصار و قلعه ای که براش ساختم برام وقت خرید و سریع طناب سیاه کلفتی که توی رختکن پیدا کرده بودم و اوردم فکر میکنم از اون برای بسته نگه داشتن در انبار که شکسته بود استفاده میکردن ولی در هر صورت الان دست من بود رسیدم بالا سر نازی و دیدم داره بلند میشه و با تمام قدرت باز هولش دادم و انداختمش رو تخت اول از بالا و قسمت دستاش بستمش تا اسیبی نزنه بهم و بعد پاهاشو بستم ولی هیچ جیغ و دادی نمیکرد نشستم بالا سرش و شیشه ویسکی دالموری که دوستم چند ماه پیش اورده بود و یکم ازش خوردم و گذاشتم دم لب نازی و اونم یکم خورد و همزمان عوضی گفتن هاش و فحشاش بهم به طور اروم و و یکنواخت ادامه داشت شروع کردم به صحبت باهاش و سوالاتی درباره حریرچی که چرا اون و چیکارت داره و جواب نمیداد و گفت به ازای هر ارضایی که بکنیم پنج تا سوال جواب میدم منم میدونستم نازی زود ارضا میشه و ابش مثل ابشار قطره های ریزش و به سمت رو به رو پرت میکنه پس شروع کردم به لب گرفتن و یواش وقتی حواسش نبود کیرم و جلوی کصش تنظیم کردم و خیلی ناگهانی فرو کردم تو کصش و جیغ خیلی بلندی کشید و با سرش ضربه ارومی بهم زد و گریه کرد منم همزمان تلمبه های وحشیانم ادامه داشت و بلند شدم و کیرم و گذاشتم دهنش و همزمان با دستم انگشتش میکردم تا ته حلقش میبردم و نگه میداشتم تا اوق میزد و بعد دوباره تلمبه های وحشیانه مثل شکارچی که بعد از دو روز گشنگی اهویی رو شکار کرده بود .
حس کردم کصش کیرم و بلعید و فشار و انقباض زیاد و حس کردم و سریع کیرم و بیرون کشیدن و اونم تمام ابش و پرتاب کرد و منم همینو میخاستم ولی هنوز ارضا نشده بودم چون هم خودم در حالت عادی ده دیقه یه برع رو راحت تلمبه میزنم ولی الان قرص هم خورده بودم و کارش ساخته بود گذاشتم تو دهنش و تلمبه زدم و ناگهان به یادم اومد که ار زن دو سوراخ اون پایین داره و سوراخ کونش که با اب کصش کامل خیس شده بود و دیدم به سختی برش گردوندم و رو شکم خوابید ولی مجبور به کمی شل کردن طناب ها شدم ولی می ارزید و خوابیدم روش و ابن دفعه یواش سر کیرم و وارد کردم و یواش کلش و جا کردم تو کونش و شروع کردم تلمبه زدن اه و ناله هامون تمام استخر و در بر گرفته بود و صدای اکو خودمون رو میشنیدیم بعد از امتحان چند تا پوزیشن مثل میشنری و داگی و Cow girl و … و فکر میکنم یه سکس ۱ ساعته یا شایدم یکم بیشتر و ارضای چهارم نازی بلند شد و کیرمو گرفت دستش و کرد تو حلقش و تخمام و مالید و پر از تف کرد کیرم و عقب جلو کرد و ابم داشت میومد و نازی چشماش و باز باز کرد و کیرم فوران ابش و رو صورت نازی اورد و نقاشی زیباتر از ونگوک روی صورتش کشید و اونم کیرم و تو دهنش کرد و تا اخرین ذره ی مایه ی وجودم و کشید و خورد و و بعد بلند شد و رفت تو حمام تا خودشو بشوره و منم باهاش رفتم و همدیگرو شستیم و اونجا هم یه ساک پر تف و ابدار زد ولی این دفعه اثر قرص از بین رفته بود و زودتر ارضا شدم و این دفعه ته حلقش تمام اب کمرم و خالی کردم .
صدای ارزو خیلی ناگهانی از توی راهرو اومد و گفت نازی حریرچی داره میاد …

دوستان و خانواده بزرگ شهوانی امیدوارم از این داستان خوشتون بیاد و به و زودی به همراه تیم ۴ نفره داستان نویس مون میخوایم انقلاب بزرگی توی داستان های این سایت بوجود بیاریم منتظر باشید و این داستان فقط در عرض ۲ روز نوشته شده با توجه به استقبالتون ما داستان هایی با کیفیت و حجم بیشتر انتشار میدیم همه ی نظر هاتون رو میخونم و در صورت لایک گرفتن داستان ادامش هم منتشر میشه نویسنده های این داستان : دکتر و صاحب

نوشته: Four writers

دکمه بازگشت به بالا