گاییده شدنم تو هیئت (۲)
…قسمت قبل
حس سرخوشی از گاییده شدن زیر حسین داشتم لباسامو پوشیدم و با حسین از انبار زدیم بیرون رفتیم تو موکب علی گفت حسابی لفتش دادی حسین جون بابام همون موقع اومد و من خدافظی کردم و اومدم کاش شماره حسین را گرفته بودم ولی اشکالی نداشت فردا میدیدمش اون شب گذشت فردا خدا خدا میکردم زود تر بریم و حسین را ببینم بابا اومد دنبالم حسابی به خودم رسیده بودم یه شورت توری پشت باز داشتم پوشیدم و رفتیم هیئت تو موکب علی بود و ایمان و یکی ازدوستای ایمان یه پسر بچه هم سن و سال خودش من رفتم تو و سلام کردم علی با بی محلی سلام کرد و یکم ایستادم گفت که امشب دوست ایمان هست بو داخل تو آشپزخونه اونجا کمکشون کن تعجب کردم گفتم کجاس که نشونم داد گفت حسینم هم اونجاس خوشحال شدم و رفتم بابا را دیدم دم خیمه گفت کجا گفتم علی گفت برم آشپزخونه کمک گفت صبر کن فلانی بیاد باهم میریم یکی از همکاراش اومد و رفتیم اشپزخونه اداره خیلی گرم و شلوغ بود تا اینکه چشمم افتاد به حسین اونم من و دید اومد سلام کرد فهمیدم اون کلا سرباز اشپزخونس گویا محل خدمتش هم خدمات آشپزخونه بود از بابا اجازه گرفتم بمونم بابا گفت باشه رفتم پیش حسین کلی سرباز دیگه هم بود یه نفرم بود مسول آشپزخونه یه پسر قد بلند بود با پوست سبزه چهارشونه با یه ته ریش جذاب که لباس فرم آشپزخونه تنش بود گویا ارشد بود با توپ پر اومد گفت تو اینجا چیکار میکنی که حسین گفت پسر فلانیه سریع لحنش عوض شد و گفت به به خیلی خوش اومدین و بهم گفت اگه میخوام برم بشینم دفتر امار اشپزخونه گفتم نه ممنون دام می خواست پیش حسین بمونم علی اومد تو آشپزخونه من و دید پیش حسینم رفت از دفتر و چنتا غذا گرفت و یکم با اون ارشده حرف زد و رفت وقت شام بود اشپزخونه نه فقط واسه هیئت واسه چند جای مختلف غذا پخته بود اومدن گرفتن بعد هم 1000 تا ظرف یه بار مصرف غذا پر کردن و دادن تو هیئت بچه های اشپزخونه هم غذا برداشتن هر چند نفر یه گوشه نشستن و داشتن غذا میخوردن منم با حسین رفتم دفتر امار یه اتاق کوچیک بود برام نوشابه و ماستم اورد همش دوس داشتم باهاش یه جا تنها بشم با این که دیشب بهش داده بودم باز دلم میخواست نشست کنارم و شام میخوردیم من دستم و گذاشتم رو پاش و اروم اروم رفتم سراغ کیرش و شروع کردم به مالیدن گفت شیطونی نکن یکی میبینه شر میشه ولی پشت میز بود و چیزی پیدا نبود که در باز شد و اون پسر ارشده با یه ظرف غذا و یه بشقاب ته دیگ اومد تو گذاشت رو میز و نشست رو به حسین کرد و گفت شامت تموم شد دفتر و بیار آمار امشب و رد کنیم رو پوشش را در اورد و من اسم روی سینشو خوندم حسام بود گفت خوب اقا مهدی چیزی نمیخوای گفتم نه ممنون همه چی هست بابام را از پشت شیشه دیدم که اومده بود دنبالم و سربازایی که بهش احترام میزاشتن اومد دم دفتر و درو باز کرد حسام و حسین بلند شدن گفت بشینید شامتون را بخورین اقا مهدی من با حاجی فلانی میرم هییت فلان شما میاین با من یا نه گفتم نه تلفن دفتر و برداشت و زنگ زد دژبانی که ماشین بگیره کسی جواب نداد حسام گفت الان اکثر راننده ها نیستن اومدن من میگم اقا مهدی را ببرن مشکلی نیست و بابام گفت نه صبر کن برات اسنپ میزنم که گفتم شامم تموم شد خودم می گیرم بابا که همکارش اومد و گفت بریم حاجی بابام مجبور شد بره گفت فقط رسیدی زنگ بزن بابام رفت و حسام دنبالش رفت در آشپزخونه را ببنده حسین در اتاق و بست و نشست دستم و گذاشتم رو پاش و گفتم میخوام بغلت کنم اشاره کرد به گوشه اتاق دیدم اتاق دوربین داره فهمیدم که نمیشه اینجا کاری کرد دستم را برداشتم و حسام هم اومد نشست بی مقدمه حسام گفت خوب داش حسین دیشب موکب خوش گذشت علی گفت حسابی حال کردی حسین گفت جا شما خالی حسام رو کرد به من گفت خوب اقا مهدی به شما چی من که هنوز دوزاریم نیافتاده بود گفتم بله حسام رو کرد بهم و گفت امشبم قول میدم خوش بگذره علی کلی از کارت تعریف کرد تازه فهمیدم جریان چیه و اون موقع که علی داشت باش صحبت می کرد چی بهش گفته به حسین گفت پاشو ظرفا روببر بشور و برو اسایشگاه منم اقا مهدی را میبرم اتاق دژبانی ماشین بیاد ببرتش حسین پاشد و ظرفا رو برد و باهام دست داد و من و حسام تنها شدیم که گوشیم زنگ خورد بابام بود گفت اسنپ گرفتی حول شدم گفتم اره کسی قبول نکرد حسام گوشی را گرفت سلام حاج اقا زنگ زدم دژبانی یکم دیگه ماشین میاد میگم اقا مهدی را برسونن خونه شما نگران نباشید بابام گفت باشه گوشی را داد دستم بابا گفت رسیدی خبر بده و قطع کرد حسام گفت پاشو بریم اقا مهدی رفتیم از آشپزخونه بیرون و رفتیم در پشتی ساختمون سمت پارکینگ یه ساختمان کوچیک نگهبانی بود که یه سرباز دم درش بود رفتیم داخل یه سربازم پشت میز و مانیتور دوربین ها بود یه اتاق و یه دستشویی هم داشت حسام سلام کرد به سربازی که پشت میز بود اسمش رضا بود یه جون هیکلی با قد بلند تو لباس سربازی پاشد ایستاد یه دومتری قدش بود من کنارش عین بچه بودم دست داد و حسام گفت پسره فلانیه خندید و گفت به به خوش اومدی حسام گفت کی تو اسایشگاه رضا گفت هیچ کس گفت پس من اقا مهدی را میبرم تو تاماشین بیاد ببرتش خونه و یه چشمک زد بهش دریه اتاق و باز کرد و گفت بفرمایید اقا مهدی یه راهرو بود بدون پنجره که دو تا در داخلش بود گویا اسایشگاه نگهبانی بود یا نمیدونم دژبانی در یکی از اتاق ها باز بود رفتیم تو یه اتاق ساده بود با دو تا تخت رو به روی هم دو تا کمد اتاق گویا برای استراحت شیفت نگهبانی بود نشستم روی یکی از تخت و ها حسام اومد نشست کنارم و گفت خوب حالا از کجا شروع کنیم و دست انداخت دور گردنم و شروع کرد به بوسدن لبام تو شوک بودم ولی خوشم هم ازش می اومد گفتم بیرون گفت نگران نباش هماهنگه و بلندم کرد نشوند روپاش و شروع کرد به خوردن لبام وای دهنش بو گند سیگار میداد گفت اگه میخوای بری سرویس برو بیا لباسم و مرتب کردم رفتم بیرون رفتم و خودمو تمیز کردم و برگشتم تو اتاق حسام شلوارش را در اورده بود و دراز کشیده بود رو تخت بهم گفت پس کجایی که تلفنم زنگ خورد بابام بود گفت کجایی گفتم نشستم اتاق دژبانی ماشین بیاد گفت باشه و قطع کرد حسام پاشد و نشوندم رو تخت و شورتش را کشید پایین انتظار همچین چیزی نداشتم یه کیر داشت نهایتا ده سانت خندم گرفت اصلا بهش نمی اومد با اون هیکل گفت بخورش عین انگشت بود کردم تو دهنم و شروع کردم ساک زدن هنوز یه دیقه نشده بود که سرمو فشار داد و ابشو خالی کرد تو دهنم شلوارش را کشید بالاو بدون هیچ حرفی رفت بیرون من موندم و اتاق خالی که رضا اومد داخل و در و از پشت بست و نشست کنارم و گفت خوب کی باور میکرد بچه حاجی را امشب بگام و دست انداخت پایین تیشرتم و از تنم درش اورد گفت جون چه بدن سفید و گاییدنی سینه هامو مشت کرد تو دستش و پاشد رو به روم ایستاد گفت درش بیار و برو تو کارش ببینم کمربندشو با کمک خودش باز کردم یه شورت اسلیپ مشکی پاش بود کشیدم پایین وای یه کیر بلند نیمه خیز افتاد بیرون با دستم نگه داشتمو یه لیس از سرش زدم و گذاشتم تو دهنم شروع کردم به خوردنش تا اروم اروم تو دهنم بزرگ شد بیست سانتی میشد دستمو از رو کیرش برداشت و شروع کرد به گاییدن دهنم داشت خفم میکرد منی که فکر می کردم کیر علی بزرگترین کیریه که تا حالا خورده بودم جلو کیررضا کم آورده بودم ولی فکر این که این کیر قرار بود سوراخمو بگاد داشت دیونم میکرد فکنم داشت ارضا میشد که از دهنم کشید بیرون و بلندم کرد صدای ماشین اومد از بیرون صدای حسام بود که داشت با یکی که اومده بود تو دفتر حرف میزد رضا با دست علامت داد که حرفی نزنم صدا که قطع شد درو باز کرد و یه سر بیرون زد حسام بیرون راهرو بود بهش گفت خبری نیست و در و بست رضا اومد سمت من و شلوارم را کشید پایین چشمش که به شورتم خورد یه جون کشدار گفت و شروع کرد به اسپنک کردن کونم و باز کیرشو داد دستم براش ساک بزنم داگی رو تخت بود و کیر رضا داشت دهنمو میگایید و با انگشتاش داشت سوراخمو آماده میکرد که صدای در اومد رضا گفت بله که یکی پشت در گفت منم رضا کیرشو از دهنم کشید بیرون و رفت درو باز کرد همون سربازه دم در بود که اومد تو وای یکی کم بود دو تا شدن باورم نمیشد با پای خودم اومدم تو این …
رضا باز اومد سراغ من و کیرشو هل داد تو دهنم و از پشت دیدم پسره اومد و زبونشو کشید رو سوراخم وای شل شدم باز نقطه ضعف من تو سکس همینه که یکی سوراخمو لیس بزنه حاضرم هر کاری براش بکنم گفت عجب چیزیه که رضا گفت بله ببین باباش چه کونی واسه ما ساخته کص کش و کیرشو هل داد تا دسته تو دهنم داشتم بالا می اوردم که کشید بیرون و رفت پشتم سربازه اومد جلوم و شلوارش را کشید پایین از لای شورتش کیرش را در اورد یه کیر کوتاه کلفت سفید و داد دستم تا اومدم سرشو بکنم تو دهنم رضا دو طرف کونمو باز کرد و سر کیرشو هل داد تو نالم بلند شد که سربازه کیرو هل داد دهنم و شروع کردن همزمان از دهن و کون من و گاییدن رضا مرتب تحقیرم میکرد تلنبه می زدو میگفت کجاس بابات بیاد ببینه پسرش چه کونی داره بهم میده ننتو میگام جنده حرفاش داشت دیونم میکرد و کیر کلفت و بلندش پروستاتم را هر لحظه نوازش میکرد همزمان هم یه کیر کلفت تو دهنم بود که مزه پیش آبش داشت قلقلکم میداد که تا دسته براش بخورم که پیش اب بیشتری نصیبم بشه رضا کیرشو کشید بیرون و نشست لب تخت و گفت بیا بشین روش مادر جنده کونی پاشدم از پشت کیرشو گرفتم و گذاشتم تو سوراخم که حالا گشاد شده بود و اب کونم راه افتاده بود حسابی لیزش کرده بود همزمان با پایین و بالا شدن یه کیرم تو دستم بود رضا کونم و با اسپنک هاش سرخ میکرد و حسابی اون رگ جنده گانم زده بود بالا از رو کیر بلندم کرد و هلم داد سمت سربازه گفت تقشو بزن برو دم در کسی نیست دستما گذاشتم لبه تخت و براش قنبل کردم کیرشو خیلی راحت فرستاد تو کون گشادم و شروع کرد به تلبنه زدن و رضا دستمو گرفت گذاشت رو کیرش براش جق میزدم که ضربه های تو کونم تند تر شد نبض کیرشو حس کردم که کشید بیرون و ابش را ریخت کف اسایشگاه شلوارشو کشید بالا و یه در کونی زد بهم و رفت بیرون رضا پاشد در و بست و اومد سراغم خوابیدم رو تخت و پاهامو واسش هفتی باز کردم پامو گذاشتم رو سینه هاش و کیرشو با دست تنظیم کردم رو سوراخمو تا دست هل داد تو و شروع کرد به تلنبه زدن رو ابرا بودم هیچ لذتی بیشتر این نیست که یه کیر کلفت سوراختو پروو خالی کنه صدای ناله من و تخت اهنی زیرم هر دو بلند شده بود و رضا داشت با هر ضربه کونمو پر و خالی میکرد دوباره داگ استایلم کرد ایستاد لبه تخت و شروع کرد گاییدنم ضربه هاشو تند تر کرد ناخود اگاه نالم بلند شد بدون دست زدن به کیرم آبم پاشید سوراخم تنگ تر شد و رضا کیرشو تا دسته هل داد تو و نگه داشت هر نبض کیر کلفتش سوراخمو با آب داغش پر میکرد بیست ثانیه نبض میزد و کونمو با آب پر کرد و کشید بیرون جاری شدن آب داغش را پشت رونام که از سوراخم سرازیر بود حس میکردم زانو هام اینقدر سست شد که افتادم رو تخت و رضا پیروز مندانه از گاییدن کونم شورتمو برداشت از کف اتاق و لباساشو پوشید و گفت این یادگاری پیش من میمونه تا دفعه بعد رفت بیرون و در و بست یه دیقه بعد حسام اومد تو داشتم لباس میپوشیدم گفت بیا کونی ماشین اومد ببرتت قشنگ قیافم تابلو بود که گاییده شدم رفتم بیرون رضا پشت میز بود و سربازه دم در یه پراید سفید دم در بود با دو تا سرباز رفتم عقب نشستم و حرکت کرد به سمت خونه بابام زنگ زد باز گفتم تو راه خونم قطع کردم ماشین ایستاد سرباز که جلو بود اومد پشت پیش من نشست و زیپ شلوارشو باز کرد و سرمو گرفت برد پایین گفت بسم الله .
نوشته: mt