گی بهترین حس دنیا
با سلام خدمت دوستان گلم
و تشکر از سایت شهوانی
سامیار هستم
متولد 1376
خدمتتون عرض کنم که این داستانی که قراره بخونید
داستان اولین تجربه گی من هست.
پس اگه دوستانی که از گی خوششون نمیاد نخونن(ممنون)
من از دوره نوجوونیم حس عجیبی به دوستام داشتم و همونطور که بیشتر ماها تو دوره کودکی و نوجوونیمون تجربش کردیم دست مالی کردن همدیگه تو بازیا و دورهم جمع شدنامون تو اون دوره بوده.
منم همینجوری بودم با دوستام شوخی میکردم همدیگرو انگشت میکردیم
همو میمالیدیم هرجا فرصت گیر میاوردیم همدیگرو دستمالی میکردیم.
من بین اون رفیقام رویه یکی خیلی کراش داشتم
اسمش میثم بود
میثم مثل من با همه شوخی میکرد و با منم شوخی میکرد.
یه روز که داشتیم فوتبال بازی میکردیم من توپ میثمو پنچر کردم
گفتم بیا بریم یکی بخریم
غروب همان روز باهم رفتیم تا فروشگاه لوازم ورزشی
کلی گشتیم تو فروشگاه بعد خرید توپ رفتیم یه شیر موز خوردیم…
همین شد شروع گرم گرفتن منو میثم
دیگه بیشتر باهم وقت میگذروندیم گیم نت میرفتیم بعد مدرسه با هم برمیگشتیم
یکی دو بار شهر بازی و استخر رفتیم باهم و خلاصه رابطمون نزدیک تر شده بود
و این بین وقتی تو محلمون پیش بقیه بودیم به هم نزدیکتر می شدیم از کجا این نزدیکی زیاد شد…
یه روز که داشتیم قایم موشک بازی میکردیم منو میثم با یه پسره که اسمش یادم نمیاد تو یه کوچه بن بست قایم شدیم
میثم شروع کرد پسر رو مالوندن منم همکاری میکردم
تا جایی که دیگه میثم دستشو کرده بود تو شلوار پسره خلاصه اون دور تموم شد
دور بعد اون با ما نیومد
منو میثم رفتیم ی گوشه دیگه تو همون کوچه پشت یه ماشین قایم شدیم
نشستیم زمین
من دلا شدم از زیر میشن نگاه کنم ببینم کسی میاد یا نه ک میثم شروع کرد منو انگشت کردن
منم بدم نمیومد ولی بهش میگفتم نکن خنگ
اونم محل نمیکرد
یه کم ک گذشت دستشو کرد تو شلوارم رسوند انگشتشو به سوراخم
منم حشری شده بودم شدید
بعد یک دقیقه بهم گفت سامی من اون پسره رو مالیدم حشری شدم راست کردم
میشه ی کم لاپایی بزنم منم دو به شک بودم گفتم بزار دور بعد فرار کردم از اونجا هخهخ
ولی بازی به دور بعد نکشید بچه ها گفتن بسته بریم دیگه حدود ساعت ۷ غروب بود
منو میثمو یکی دیگه از بچه ها به اسم پیمان نشستیم حرف میزدیم
مامانم منو صدا کرد من رفتم
فرداش دم ظهر ک از مدرسه برمیگشتم به میثم گفتم
جدی دیشب میخواستی کیرتو بزاری لای پام
گفت چیه مگه
گفتم آخه ما پسریما
گفت همین پیمانو میبینی گفتم خب
گفت هرچند وقت یکبار میریم انباریشون من میکنمش خودش خوشش میاد
منم تعجب کردم گفتم واقعا پیمان کون میده
خلاصه تعریف کرد از کجا داستانشون شروع شده
منم دلو زدم به دریا گفتم راستش بدم نمیاد لاپایی بزنی ولی آبرومونو نبریا
گفت این چه حرفیه
چشماش برق میزد از شادی
خلاصه ساعت حدود ۴ بعد ظهر بود به خط خونمون زنگ زد گفت بیا من تنهام
منم سریع لباس پوشیدم رفتم
نشستیم یه کم میوه خوردیم
سونی رو روشن کرد فوتبال بازی کردیم
یه نیم ساعتی گذشت گفت سامی میشه یه کم بمالم کونتو
منم از خدا خواسته برگشتم اونم اومد نشست رو کونم شلوارو شرتمو باهم کشید پایین
شروع کرد مالیدن سوراخم با توف
منم چشمامو بسته بود که یهو سر کیرشو رو سوراخم احساس کردم.
تا قبل این شنیده بودم بچه ها میگن میثم کیرش بزرگه
تو استخرم یه بار از رو شرت ی چیزایی دیده بودم
وقتی کیرشو حس کردم برگشتم
چی میدیدم یه کیره کلفته بزرگ تقربا ۱۹ سانتی بود
نشست کنارم منم نشستم جلوش گفتم میثم این چیه کیرت چرا اینقدر بزرگه
کنجکاو شده بودم شروع کردم با دست مالیدنش اونم نگاه میکرد
تخماش اندازه کل دودول منو تخمام بود
گفت سامی یه کم لیس بزن
منم سرمو بردم پایین چشامو بستم شروع کردم اروم لیس زدن
یه کم که لیس زدم میثم دراز کشید منم رفتم بغلش کیرشو رفت لای پاهام
دول منم رو شکمش بود
یهو میثم لبمو کرد تو دهنش شروع کرد خوردن من تعجب کرده بودم ولی کل حواسم به کیرش بود یکم خودمو تکون تکون دادم شروع کردم جلو عقب کردن کیرش لای پام
خیلی داشت بهم حال میداد
میثم بعد چند دقیقه گفت دراز بکش
منم لخت شدم دراز کشیدم
اونم کرم اورد شروع کرد مالیدن کونم بعد کیرشو گذاشت رویه سوراخم میمالید اروم فشار میداد
منم داشتم دیوونه میشدم بهترین حسی بود که میشد تجربش کرد
به میثم گفتم نکنی توما اون کیرو گفت نترس کونی دارم میمالم فقط
بعد یه مدت طولانی مالیدن گفت ابم نمیاد
گفت بزار انگشت کنم تو ام کیرمو بمالی گفتم درد داره
گفت نترس فقط برو دستشویی خودتو تمیز کن
منم رفتم دستشویی بعد کلی زور زدن دستشویی کردم
که یهو میثم اومد تو گفتم چیکار میکنی
گفت سامی میزاری من تمیزت کنم
گفتم کردم دیگه بسته
گفت اونجوری فایده نداره
منو داگی کرد یهو شیلنگو فشار داد رو سوراخم اب رفت توم
منم گفتم چیکار میکنی اخه میثم
گفت حالا خودتو خالی کن
بعد شیلنگو داد بهم گفت چند بار اینکارو بکن
منم پشمام ریخته بود ولی آب گرم که میرفت تو سوراخم حشری تر میشدم
خلاصه من که از دستشویی اومدم دیدم میثم داره بدو بدو اتاقو جمع میکنه گفتم چته
گفت مامانم اومد برو بالا تو اتاق منم لباسامو گرفتم لخت رفتم بالا
میثمم اومد من دیگه داشتم لباس میپوشیدم که گفت مشکلی نیست به مامان گفتم تو اینجایی داریم درس میخونیم
خیالم راحت شد
درو قفل کرد پرده هارو کشید
منو برد رو تخت دوباره درازم کرد کرمو مالید اروم بدون اینکه بگه انگشتشو کرد توم منم اصلا درد نداشتم کیرشو اورد نزدیک دهنم منم سرشو کردم تو دهنم یه کم مزه کرم میداد ولی خوب بود
اونم دید من شل کردم کیرشو فشار میداد تو دهنم ولی از بس گنده بود دهنم درد گرفته بود
تو همین اوضاع بودیم که دیدم کونم درد گرفته گفتم میثم چیکار کردی درد گرفت
خندید گفت برنگرد منم به زور برگشتم دیدم سه تا انگشتشو کرده توم دردم بیشتر شد ولی پیش خودم گفتم چرا دردش اونقدی که میگن نیست…
خلاصه میثم دورباره رفت پشتمو کیرشو میمالید به سوراخمو فشار میداد
منم تو فضا بودم ولی اینبار کیرشو بیشتر حس میکردم کفتیه سر کیرش داشت میرفت تو درد داشتم ولی ن اونقدی که نتونم تحمل کنم
میثم دراز کشید روم در گوشم گفت جون میثم بذار بکنم تو
منم که داشتم میمردم از شهوت فقط سرمو آروم تکون دادم اونم اروم اروم جلو عقب میکرد گوشمو میخورد
تا یهو درد تمام جونمو گرفت بلند گفتم اخخخخ اییی در بیارش جر خوردم
میثمم گفت اروم باش سامی فقط سرشه
من تختو چنگ میزدم داشتم دیوونه میشدم بعد ۵.۶ دقیقه اروم فشار داد کیرش داشت میرفت توم و من از درد داشتم میمردم
وقتی تمام کیرش رفت تو یه اهه طولانیو آروم در گوشم کشید و تمام بدنم داغ شد
دردو لذت گیجم کرده بود
وقتی تخماشو رو کونم حس کردم خودمو یه تکون ریز دادم و آبم اومده بود
میثم شل افتاده بود روم
در گوشم گفت سامی تو از این به بعد کونیه خودمی
منم خجالت کشیدم
کیرشو که داشت میاورد بیرون حس میکردم الان کلی خون بیاد ولی تا در اورد انگار یه لیوان ابکیر تو کونم بود
همش ریخت رو تختش
منم نمیتونستم تکون بخورم همونجوری خوابیدم
حدود ساعت ۱۰ شب بود میثم بیدارم کرد گفت پاشو مامانت اومده دنبالت
منم دستمو تو همون حال زدم ب سوراخم
ببینم خونیه که خیلی سوخت ولی خونی نبود.
لباسامو پوشیدم.
میثم یدونه محکم زد در کونم گفت عشق منی منم خندم گرفته بود.
رفتم خونه تو حموم که داشتم میشستم خودمو با نرم کننده سوراخمو مالیدم
دولم بلند شد شروع کردم جق زدن تا دستمو مالیدم به دولم ابم اومد…
اون شب گذشت فردا میثم اول صب جلو درمون بود باهم رفتیم مدرسه
تو طول مسیر همش در مورد کون من حرف میزد و نقشه هایی که برام کشیده بود.
منم همراهیش میکردم یه جورایی انگار خودمو پیدا کرده بودم اون حس درونیم لو رفته بود
این بود شروع رابطه گی من
ممنونم که داستانو تا اخر خوندین این اولین داستانه منه
و برای 18 سالگیمه
و تا الان من خیلی رابطه های جالبیو تجربه کردم و اگه خوشتون اومده باشه و انرژی مثبت بگیرم شروع میکنم تمام سکسای زندگیمو ب صورت داستان براتون مینویسم.
ممنون از همتون
سامی جون
نوشته: Samijolani