گی تو خوابگاه دانشجویی

از اونجایی که برام مهم نبود داستان قبلو دوس داشتین یا نه بقیشو مینویسم اتفاقاتشو این قسمت برای جذاب تر شدن کمی از تخیل استفاده میکنم ولی بیشترش واقعی هست مطمئن باشین♥️
داستان قبلی اونجایی تموم شد که شب با دوستم سکس کردیم ولی قسمت نشد من تو حموم بهش بدم چون اولین سکس دوتامون بود و از نفس افتاده بودیم
ساعت ۴ ۵ اینا بود(صبح) که با فاصله اومدیم اتاق و خوابیدیم تا حدود ۱۲ ظهر اینا
اول من بیدار شدم دیدم تخت پایینیم رفته فهمیدم طبق عادت هر هفتش رفته پیش دوست دخترش تا شب نیست
اون ترم بالاییم همیشه شنبه صبح برمیگشت از شهرشون.
ممد هنوز خواب بود (بخاطر من شب رو زمین خوابیده بود)
رفتم یه دست و صورتی آب زدمو تصمیم گرفتم یه چیزی درست کنم هم شبیه صبحانه باشه هم ناهار دوتا رو یکی کنیم
آروم وسایل برداشتم رفتم آشپزخونه.( روزای جمعه اکثرا خوابگاه خیلی خلوت میشه )
چیزی نگذشته بود که ممد بیدار شده بود و اومد آشپزخونه یه در کونی زد بهم به عنوان صبح بخیر شروع کرد کمک کردن خلاصه یه چیزی درست کردیم و خوردیم و منم حس عجیبی داشتم تا اون لحظه یه کلمه ام حرف نزه بودیم و همش دیشب تو ذهنم بود و کاری که برا اولین بار کرده بودیم و پشمام ریخته بود و باورم نمیشد . تو همین فکرا بودم و کنار سفره دراز کشیده بودم که یهو دیدم ممد دستشو دارو میکشه روی رونم ، گفتم ممد پشمای تو ام ریخته مث من یا نه؟ چیکار کردیم پسر خندید گف آره خوب جندم کردی ولی حال داد من پشیمون نیستم . گفتم بابا تجربه اولم بود بعدشم دیگه فرصت نشد خودت میدونی دفعه بعد من بهت حال میدم . گف حالا کو تا دفعه بعد …
چراغ کونم روشن شد
سفره اینارو جمع کردیم اون رفت یه گوشه دراز کشید با گوشیش مشغول شد منم رفتم دستشویی که خودمو برا راند دوم آماده کنم . وقتی برگشتم دیدم دستش تو شلوارشه به شوخی گفتم داری برام آمادش میکنی اونم بنظر میومد چراغش روشن شده بود گف آره تیزش کردم برا جنگ
درو که پشت سرم قفل کردم این یهو مثل اینکه جا خورد گفت امیر الان نه به چوخ میریم . (احتمالش بود بالاخره ) ولی من زده بود به سرم حتما بدم بهش . پرده اتاقم کشیدم یکم کم نور بشه بعد بی مقدمه رفتم نشستم رو کیرش تو دلمم یه استرسی و هیجان عجیبی داشتم و در عین حال انگار یکمم مست بودم . اونم جا خورده بود یکم ولی دلش میخواست معلوم بود . سفتی کیرشو حس میکردم قبل من شق شده بود . خم شدم آروم از گردنش شروع کردم به خوردن اونم دستشو برد زیر تیشرتم پشتمو لمس میکرد خیلی کوتاه از هم لب گرفتیم زبونشو دوست داشت بکنه تو دهنم منم هر چیزی رو که دوست داشت باهاش همکاری می کردم در عین حال با کش و قوس کمرم از رو شلوار کیرشم ماساژ میدادم
یکم بعد سریع تیشرتمو کندم و اونم نیم خیز شد و زیر پیرهنشو درآورد همینجوری ادامه دادیمو کم کم لخت لخت میشدیم رسیدم به شورتم گفت صبر کن دوست دارم خودم در بیارم ازم خواست جلوش قمبل کنم تا خودش در بیاره همین کارو کردم و آروم تو اون پوزیشن شورتمو که از اون شورت های تنگ و بوکسری بود کشید پایین و بوسید
بعد پرسید که جاده تمیزه گفتم اره الان تمیز کردم
انگشتشو خیس کرد و شروع کرد ماساژ دادن منم کامل خودمو شل کردم سرمو گذاشتم رو بالشی که رو زمین بود و هیچی برام مهم نبود یکم بعد دو انگشتیش کرد که یکم سوزش داشت ولی خیلی تحریک بودم و باز و گشاد شدن سوراخم سروتونین و تو مغزم آزاد میکرد و لذت خاصی بهم میداد آروم زمزمه مانند آه و ناله میکردم که لذت بردنمو بفهمه . صورتشو برد لای کون صاف و شیو شدم یکم مالید بعد شروع کرد با دلو جون سوراخمو لیس زدن که انتظارشو نداشتم در این حد و گرمی زبونو دهنشو که توی سوراخم حس میکردم لذت عجیبی داشت برام . یه لحظه تمایل خیلی قوی پیدا کردم که کیرشو تو دهنم بکنم زود برگشتمو هولش دادم عقب‌ ( رو دو زانوش بود ) بالشو گذاشتم زیر سینم جلوش دراز کشیدمو کیرشو انداختم داخل دهنم نیم خیز بود برای همین یکم نرم بود که خیلی خوشم اومد . از صدای نفساش می فهمیدم خیلی تحریک شده و داره لذت میبرم داخل دهنم سعی میکردم دندون نزنم و آروم بمکم یکم بعد حس کردم که سفت شده و شروع کردم ساک زدن حسابی
از طرف باورم نمیشد که خوردن کیر یه نفر برام اینقدر خوشایند باشه هس سعی میکردم بیشتر فرو ببرم داخل دهنم و تا حلقم فشارش بدم . شلی سوراخمو حس میکردم موقع ساک زدن و با دستم سوراخشو ماساژ میدادم . بلند شدم و پوزیشن مورد علاقمو گرفتم به طوری تو حالتی که اون رو زانو نشسته بود نشستم تو بغلش و با یه حرکت کیرش رفت داخل (البته اولش تا باز بشه یکم درد داشت ولی چون خیس خیس بود از تفی شدن بقیش خیلی راحت رفت) اولش یکم مکث کردم تو آغوشم فشارش میدادم چون یکم درد داشت و طول کشید یکم تا عادت کنم اونم با دوتا دستش که حلقه کرده بود دورم تا تعادلمو از دست ندم یکم منو تو بغلش فشار میداد که حس حمایت شدن میداد باعث شد که عاشقونه لباشو با احساس بخورم موقعی که لباشو میخوردم یه لذت عمیقی داشتم بخاطر اون تماس نزدیکی که باهاش داشتم ( بدنم به بدنش چسبیده بود و منو تو آغوشش گرفته بود و کیرش داخلم بود منم دستم دور گردنش بود ) موقعی که لب تو لب هم بودیم بی اختیار آه طولانی با صدای کم و لرزون کشیدم که باعث شد منو محکم تر تو آغوشش بگیره (یکم بدنش نرم تر از من بود ) یکم که عادت کردم شروع کردم آروم آروم خودمو روش تکون دادن پاهامو پشتش حلقه کردم و اون تعادل منو حفظ میکرد . خوب که جا باز کرد ممد کامل دراز کشید بدون اینکه کیرشو در بیاره از توم منم به پشت متمایل شدمو دستامو از پشت به زمین تکیه گاه کردم . شروع کردم به بالا پایین کردن باسنم و چون کیرمم حالت نیم خیز داشت هر بار مثل شلاق می خورد رو شکمش و صدای بیشتری به شالاپ شولوپ کردن کونم روی کیرش اضافه میکرد . ممد چشاشو بسته بود و داشت عمیقا لذت میبرد. منم لذت عجیبی داشتم و هی سرعتمو بالا میبردم . یکم بعد دستشو تفی کرد همزمان با بالا پایین کردن من سعی کرد کیرمو بماله و برام جق بزنه خیلی نگذشته بود که کیرم قشنگ شق شده بود و کم کم حس میکردم به ارگاسم نزدیک میشم که یهو چشام رفت و نخواستم جلو خودمو بگیرم بلند آی کشیدم و همزمان که نبض میزد کیرم سوراخمم سفت و شل میکردم که باعث لذت بیشتر ممد میشد
چشمامو که باز کردم دیدم آبم ریخته رو شکم و سینه ممد خودمم دارم نفس نفس میزنم . دیگه بی حال شدم همونجوری افتادم به پشت
ممد اومد روم و پاهامو انداخت رو شونه هاش و معلوم بود اونم کم مونده به ارگاسمش و چند ثانیه نگذشته بود که اونم بدنش رعشه داد و چند تا قطره آخرشو محکم زد تو کونم و افتاد روم .داشت نفس نفس میزد منم که بی رمق شده بودم دستو پامو دورش حلقه کردم تا مثلا تو آغوشم نگهش دارم
پشت گردنش اروم با دستم لمس میکردم که بعدا بهم میگفت اون حرکاتت خیلی آرامش میداد بهم .
تجربه خیلی لذت بخشی بود برام و راستشو بخوای خیلی حس بهتری داشتم بعد اون روز و اعتماد به نفسم و تمرکزم بیشتر شده بود . و انگار یه توده ای که یه طرف مغزمو تا الان گرفته بود و برداشتن و باعث میشد حس پشیمونی نداشته باشم .
ممد رفیق خوبی بود برام و خیلی دلی میخواستمش و همیشه حواسم بهش بود . یکم درگیر افسردگی بود و باباش که میدید من دوست صمیمی شم از من همیشه کمک میخواست . چون راستش ممد خودشو زیاد تو دردسر می انداخت و یجورایی خودشو گم شده احساس میکرد و به همه چی رو میکرد برای اینکه حالش بهتر بشه پدرش ازین میترسید که به مواد رو نیاره
طولی نکشید که پدرش به هر نحوی بود انتقالیشو گرفت شهر خودشون و این نقطه پایانی بود برای ارتباط منو ممد . چند باری خواستم ردشو بگیرم و جویای حالش بشم ولی نتونستم پیداش کنم . ۸ سال میگذره و من امیدوارم هر جا که هس حال دلش خوب باشه .

نوشته: امیر

دکمه بازگشت به بالا