یکدانه ای برای همه 3
–
بدون این که چیزی بگم مامان شورتمو در آورد -سیما جون داری چیکار می کنی بده .. -چه بدی داره . مادر و دختر که این حرفا رو ندارن . تازه این جوری خیلی راحت تر می تونم تو رو ماساژت بدم و بمالونم . خجالت نداره . این همون تنی بود که وقتی بچه بودی بار ها و بار ها لخت می دیدمش . حالا که فرقی نکرده تو همونی . کمی بزرگتر شدی .-کمی نه مامان از کمی خیلی بیشتر . مامان یه دور از بالای بدن تا پنجه های پامو به خوبی ماساژ داد معتقد بود که فعلا با همون پشت ور بره . با این که فضا خیلی داغ و سوزان بود ولی به گرمای وجودم و اون حشری که از من زده بود بالا نمی رسید . خیر سرم اومده بودم اینجا خودمو تسکین بدم ولی بد جوری گرفتار شدم . یعنی اسیر خودم و خواسته هام شدم . دلم می خواست مامان اون لذتی رو که سختم بود بابا بهم بده به من بده . یه چیزایی در مورد لز می دونستم . ولی حس نمی کردم که مامان بخواد این جوری باشه . یه تصور دیگه ای از اون داشتم . وقتی دستاشو رو کونم قرار داد و اونا رو به دو طرف باز و بسته شون می کرد وقتی که انگشتاش آروم آروم کس منو لمس می کرد حس کردم که اون می تونه منو به اون چه که می خوام برسونه . اون خواسته ای که پدر و مادر بهم تحمیل کرده بودند وگرنه من که به فکر این چیزا نبودم . به حال خودم رفته بودم استخر شنا کنم . دلم می خواست انگشتای مامان بیشتر پیشروی کنه . قسمتای بیشتری از کوس منو به چنگش بگیره . به من حال بده . -عزیزم خجالت نکشی ها . یه جاهای نرمی رو ممکنه حس کنی که نیاز به ماساژ نداره ولی واسه این که بدنت تنظیم شه باید اونجا ها رو هم مالوند . فقط سحر جان سختت نباشه . مادرت می دونه داره چیکار می کنه . اون تجربه اش زیاده . نیاز ها و خواسته های دخترشو می دونه که چیه .. -مامان هر کاری رو که می دونی درسته انجام بده من حرفی ندارم . می دونی که چقدر دوستت دارم . کف دستشو گذاشت روی کسم و اونو به طرف داخل چنگش گرفت و بعدش خیلی به نرمی دستشو از بالا به طرف پایین کس حرکت می داد .. کسم دست مامانو کاملا خیس کرده بود -آخخخخخخخ مامااااماااااااان جونم ووووووویییییی -چی شده عزیزم این جا گرمه ;/; سوختی .. -نهههههه نهههههه مامان از یه چیز دیگه سوختم . -می دونم عزیز دلم فدای تو دختر گل و به دونه ام برم . در این سن همه این چیزا طبیعیه . من که الان تا چند وقت دیگه سنم میشه چهل همین حالو دارم چه برسه به این که تو تازه هیجده سالت شده فدای دختر نازم برم ناز گل من .. . ببین خوبی این که اینجا رو ماساژ میدم اینه که داغ می کنه می رسه به همه جا . یعنی کانون حرارته . یه حالت شعله پخش کنی رو داره .. دلم داشت از جاش کنده می شد .هم از گرمای اون داخل هم از هوس و یا شایدم هر دو . وقتی سیما جون دست چپشو گذاشت رو سینه ام و باهاش ور می رفت هوس و آتیش زدن منو به اوجش رسونده بود .. پاهامو به دو طرف حرکت می دادم و از این سمت به اون سمت به طرز خاص و عجیبی تقلا می کردم . با این که چشام بسته بود ولی حس کردم داره سوتینشو در میاره و یه لحظه که چشامو باز کردم دیدم در حال در آوردن شورتشه . .. اومد رو من دراز کشید -عزیزم من خودمو روی تو سنگین نمی کنم که بهت فشار نیاد ولی این مرحله از داغ کردن اثرش خیلی زیاد و مفیده . -مامان بکن بکن هر کاری دوست داری بکن .. اون کسشو رو کونم حرکت می داد حالا خودش ناله می کرد . مامان داشت باهام لز می کرد . با هام حال می کرد با دختر گلش . هم لذت می بردم و هم این که سختم بود و هم اینو واسه خودم یه توهینی می دونستم . بازم همون حالتی شده بود که در رابطه با بابا در استخر بهم دست داده بود ولی مامان مجال فکر کردن بهم نداد . منو بر گردوند رو در روی من قرار گرفت لاپامو باز کرد . کسشو رو کس من قرار داد و با یه حالت کس گردونی آتیش منو بیشتر کرد . لباشو گذاشت رو لبم و سینه هاشم به سینه هام چسبوند .. دیگه به هیچی فکر نمی کردم جز این که فکر کنم دارم در دنیایی پر از لذت بی نهایت قدم می زنم لذتی که مادرم به من داده . عزیز دلم . مادر خوشگل و خوش بدن من .فقط می خواستم باهام حال کنه . اون کاری رو که بابا نتونسته بود واسم انجام بده مامان در حال انجام دادنش بود . -مامان دوستت دارم . عاشقتم . عاشقتم . منو ببوس . منو ببوس با تمام وجودم دوستت دارم .. -سحر چقدر خوشگل و بزرگ شدی . خودم بهت لذت میدم . خودم هواتو دارم که هیشکی گولت نزنه . دخترم باید منو داشته باشی . -دارمت مامان دارمت .. کستو رو کس من بگردون مامان . یه دنبا عشق و حاله . مامان دوستت دارم . فداتم ….. ادامه دارد .. نویسنده …. ایرانی