یک سر و هزار سودا 52

بوی یه دختر به مشامم خورده بود . بوی تازگی و طراوتی که خیلی وقت بود نچشیده بودمش . خیلی از اونایی رو که با هاشون بودم شروع زندگی جنسی اونا هم با من بود . یعنی من اولین دوست پسرشون بودم و تا زمانی که رهاشون نکرده بودم تنها  رفیق پسرشون بودم . ولی پس از یه مدت دیگه اون طراوت و تازگی رو واسه من از دست می دادن . حالا مهشید همون حالت رو واسه من داشت . چقدر از طعم و بوی این سینه ها خوشم میومد . وقتی می خوردمش صاحبش به خلسه ای می رفت و ناله هایی می کرد که دلم  می خواست که در اون لحظات راه کسش باز می بود و می تونستم از مرز کسش رد شم . منم  بی اندازه تشنه اش می شدم . حالا مهشید همون حسو به من داده بود . .
-شهروز مال توست .. مال توست .. نهههههههه .. گازش بگیر ..
ولی من می دونستم نقطه حساس اون کجاست .. مثل هر دختر دیگه ای .. طوری باید  اون سینه ها رو میکش بزنی که نشون بدی داری با تمام وجود ازش لذت می بری . انگار اون اولین دوست دخترته و تنها دختر روی زمین که می تونی بهش دسترسی داشته باشی … و منم  می خواستم یه همچین حسی رو به اون دختر بدم . حالا که خودش می خواد و خیالش نیست ..
-مرسی عزیزم تو داری بهم هدیه تولدمو میدی .. ; من می خوام هر روز متولد شم .. با تو .. با تو عشق من … با تو شهروزجون .
باخودم گفتم  دختر ما توی فاز این کس خل بازی ها نیستیم . دیگه خودمونو وابسته به هیشکی نمی کنیم که اگه یه مصیبتی مثل مصیبت فیروزه پیش اومد غصه اونو بخوریم . چقدر سینه هایی رو که به این حجم و اندازه بودن دوست داشتم . سینه هایی تا به حال دست نخورده که خودم مسئول رشد و بزرگ شدنشون بودم . جوووووووووون … چه کیفی داشت  . لبامو مرتب از رو این سینه بر داشته می ذاشتم رو اون سینه .
 -اوووووووخخخخخخ شهرو ز .. مال خودته .. وقت زیاده ..
کل بدنش به لرزه افتاده بود .. چشاش باز نمی شد .. خودشو رها کرده بود و من در اون لحظه می تونستم با اون هر کاری رو انجام بدم . این بار لبامو گذاشتم رو شورت دخترونه و فانتزی مهشید خوش بدن ..  دستامو رو سینه هاش قرار دادم . بوی تازه یک کس تازه .. گذاشتم که همین جور در آتیش و انتظار لبام بسوزه چون خیلی آروم لبامو روی  شورتش حرکت می دادم .. کسشو به طرف بالا و روی دهنم فشار می داد . دستشو گذاشت پشت سرم و همراه با حرکت کس روی دهنم جیغ می کشید .
-شهروز درش بیار بخورش ..
بی حس شده بود از حال رفته بود . مهشید تقریبا خجالتی خودشو سپرده بود به من . فکرشو نمی کردم یه روزی بشه اونو تا به این جا رسوند و با هاش حال کرد . نمی دونستم فیروزه تا چه اندازه همراهیش کرده .. یعنی منو به عنوان یک هوسباز معرفی کرده و این دختر با همین شناخت از من خودشو تسلیم من کرده ; برای مهشیدی که می خواست برای اولین بار با من باشه بعید بود به این صورت تسلیم شدن ولی من دیگه کاری به این کارا نداشتم . مهم همین بود که اون خودشو در اختیار من گذاشته بود . شورتشو هم کشیدم پایین  چشای خمارشو باز ترش کرد و یه نگاهی بهم انداخت .  می خواست ببینه که من تا چه حد مشتاق اونم . پاهاشو که باز ترش کرد خیسی کسشو اون چسبندگی لای پاشو به خوبی می دیدم . با نگاهش وحالت گونه ها و لباش بهم زار می زد . دوست داشت زود تر دست به کار شم یعنی زود تر لب به کار شم . چون اون کس آکبند رو که نمی شد کرد . کس مودارش طعم خوبی می داد . بوی کس همراه با عطر دلپذیری که با بوش آشنایی نداشتم ولی بوی فابریک کس فابریکو به خوبی می شناختم . یه کس  گرم و تازه .. یه کس کوچولو و نقلی و داغ . زبونو در آورده و روی کسش پهن کردم . از پایین تا سر و بالای کسشو با همون زبون می رفتم و بعد لبامو غنچه کرده لبه های کس و چوچوله شو بین دو لبم قرار داده طوری که بتونم اونو به قله هوس برسونم میکش می زدم ..
-ول نکن .. ولش نکن .. کسمو ولش نکن .. عزیزم ..
دو تا دستامو یک بار دیگه به سینه هاش رسوندم . چقدر از بازی کردن با نوک سینه های سفیدش خوشم میومد ! دوست داشتم کیرمو فرو کنم به یه جایی . به کونش .. به کون گرد  و بر جسته و طرح قلنبه ای اون .
 -کجا می خوای فرار کنی دختر ..  
به اوج شهوت رسیده بود .. از همه جای بدنش آتیش پخش می شد .. می خواست خودشو از اون فضا رها کنه ولی من با این که لبام روی کسش بود و حواسمو باید جمع مکیدن کسش می کردم با دستام به شونه هاش فشار می آوردم وولش نمی کردم .. می دونستم تا یکی دو دقیقه دیگه ارگاسم میشه … ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا