یک سر و هزار سودا 88
–
چرا این روزا خیلی ها مثل نسترن دوست دارن که برن دنبال عشق و حال و تفریح و با مردایی غیر از شوهرشون حال کنن . شاید در بیشتر این موارد شوهرشون خیلی خوش تیپ تر و سکسی تر و سر حال تر از دوست پسرشون هم باشه اما اونا عاشق هیجان هستند هیجانی که به زندگیشون یه تنوع خاصی بده . این که بخوان یه کاری رو دزدکی و مخفیانه انجام بدن لذت اون کار براشون زیاد میشه . ولی اون جوری که نسترن بهم گفت و نشون داد هم از تیپ من خوشش میومد و هم این که دوست داشت یه تنوعی در زندگیش داشته باشه .. پوست تنشو با نوک انگشتام می مالیدم . ول کن کسش هم نبودم . دستامو رو سینه هاش نگه داشته و یواش یواش با اون بازی می کردم .
-آهههههههههه شهروز .. عزیزم … دوستت دارم .. دوستت دارم . همین هیجانو حفظش کن . بذار غرقت بمونم . بذار تا می تونم با تو حال کنم . سینه هام آتیش گرفته .. اووووووووخخخخخخخ همه پوست تنم می سوزه . بگو تو هم لذت می بری . بگو خوشت میاد ..
برای لحظاتی به این فکر رفته بودم که اگه شوهر این زن برسه اون وقت چی میشه . اصلا نمی دونستم چی به چیه . ولی اینو می دونستم که یک زن خوش چهره و کس تنگ و کون گنده , زیر کیر من داره دست و پا می زنه و از اوناییه که بهم نمیگه که سیر شده و اگه تا یک شبانه روز هم یک ضرب اونو بکنم جا داره . چون با تمام وجودش داره لذت می بره و این لذت بر دنشو نشون میده . دستاشوگذاشته بود رو سینه هاش و اونا رو می گردوند . در حالی که کیرمو به سرعت فرو می کردم توی کسش وبیرون می کشیدم دستامو جای دستای اون گذاشتم رو سینه هاش .
-دوستت دارم عشقم دوستت دارم . شهروز .. ولم نکن . دستات همین جور رو سینه هام کار کنه .
حالا با دستام داشت شونه ها شو می مالوندم . چقدر دلم می خواست چندتا دست می داتشتم و با همه اونا یک قسمت از بدن نسترن رو مالش می دادم .
-واااااایییییی پسر .. پسر .. سینه هام داره می سوزه …
-اون جایی که کیرمو فرو کردم توش چی ; اون جا نمی سوزه ;
-خوشم میاد .. خوشم میاد . دلم می خوام همین جور پیشم بمونی . پیشم بخوری و بخوابی و زندگی کنی .
-چی داری میگی عزیزم . با این بر نامه ای که تو داری میگی انگاری باید یه تخت سه نفره سفارش بدی که منم بیام به رختخواب شما ..
-اینم فکر بدی نیست .
-تو دیگه کی هستی دختر . مثل این که خوشت میاد زندگیت رو از هم بپا شونی . نسترن : حالا من یه شوخی کردم تو چرا اونو جدی گرفتی . ..
-وااااااخخخخخخخ شهروز .. شهروز .. حس می کنم دیگه هیچ حسی واسم نمونده . لباتو به لبام بچسبون . نمی خوام زیاد حرف بزنم . می خوام در سکوت و آرامش به نهایت حال کردن برسم .
پاهای سفیدش و اون هیکل تپلی و گوشتی اون آتیش به خرمنم زده بود . در حال بوسیدن لباش بود که فهمیدم اون خیلی بیشتر از اونی که من تصورشو کنم حشریه . چون طوری لبامو می مکید که جریان خون هوسو در تمام تنم پخش می کرد . مخصوصا اون داغی رو به کیرم می رسوند . اون مثل یک جواهر بود .. تنش مثل یاقوت سرخی بود که بر گلهای سپید نشسته باشه . نسترن لبامو با شدت بیشتری گاز می گرفت ..کسشو هم خیلی داغ تر از قبل حس می کردم و اون داخلش که گلوله آتیش بود .. یه حسی بهم می گفت که اون داره ار ضا میشه لبام از رو لباش کنده شد ..
نسترن : عزیزم .. خیلی خوشم میاد .نمی دونم چه جوری بگم . گازم بگیر .. لبامو گازش بگیر … اوووووووففففففف دارم می سوزم .. آبم اومد .. بازم دوست دارم بیاد .. آهههههه.. کسسسسسم .. بازم می خوام که بیاد . بازم باید ارضام کنی ..
راست می گفت کسش سر شار از خیسی های هوس بود .. اون آبی هم که ازش ریخته بود نشون می داد که اون آب اولیه هوس نیست . همونیه که به نسترن خوشگل و خوش کس حال داده و اونو به ار گاسم رسونده . حالا نوبت این بود که کمی هم با کونش ور برم .
-نمی خوای بهم آب برسونی ; من دو بار ار گاسم شدم . اونم با فاصله کم . سابقه نداشت که تا حالا همچین حسی داشته باشم . اینا فقط از شهروز خوشگل من بر میاد . می خواستم بهش بگم اگه یه خورده شوهرت رو تحویل بگیری و به اون حال بدی اونم می تونه این جور سر حالت کنه ولی حس می کردم که شوهرش نتونه رفیق و شریک خوب سکس اون باشه . کیرمو در انتهای کسش نگه داشتم و گذاشتم که لحظه به لحظه داغ تر شه .. یه لحظه انفجار نرمی رو در کس نسترن احساس کردم .. بازم کیرم داشت خودشو سبک می کرد …. ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی