یک سر و هزار سودا 98

یه فشار دیگه به کون افسانه آوردم . دستمو جلوی دهنش داشتم و اونم بد جوری دستمو گازش گرفت ولی حالت دستمو عوض کردم تا اگرم بخواد دستمو گازش بگیره فقط بتونه با کف دستم تماس داشته باشه .  چقدر از دست و پا زدن هاش خوشم میومد و از اون حالت های دخترو نه اش . خیلی ناز داشت  . از تازگی و طراوت این دختر لذت می بردم . یعنی من اولین کسی بوذم که داشت اونو می کرد ; اگه این طور بود چرا این قدر سریع و راحت پا داده .  با این که کیرمو به همون صورت ثابت توی کونش نگه داشته تا اون احساس درد کمتری کنه ولی خود به خود یه حرکتی می کرد  همون باعث دردش می شد .
 -آههههههههه عزیزم عزیزم صبر داشته باش.  
کف دست دیگه مو هم گذاشتم روی کس کوچولوش ..
-عزیزم حال کن .. تا می تونم بهت حال میدم . عاشقتم . دوستت دارم .
 از اون حرفایی که به خیلی از دخترا زده بودم . ولی حس می کردم جز زنی به نام مژده هیشکدوم  رو من نفوذ شدیدی نداشتند . افسانه دستشو رو سینه اش قرار داد و اونو به طرف دهنم فرستاد .  متوجه شدم که خیلی دوست داره که اونو میکش بزنم .
-بده .. بده عزیزم که نازت رو بخورم . اون سینه های جوندارتو بخورم . چه حالی میده ..
 راستی راستی هم کیف داشت خوردن اون سینه های تازه و دخترونه که نشون  می داد اون دختریه که شاید من اولین دوست پسرش باشم .. ولی بازم سر در نمی آوردم که چقدر راحت خودشو سپرده به من . شاید رو پیشونی من نوشته بود که اهل حالم یا از این که پیمانه به من جواب رد داده بود متاثر شده و دلش به حال من سوخته بود . از این افکار خودم خنده ام گرفته بود . چون اون که داشت کون می داد و با من سکس می کرد و لذتشو می برد . دیگه جایی نبود برای این که  دلش به حال من بسوره ..
-بده .. عزیزم عشق من . اون یکی سینه تو هم بده تا بخورمش. که اندازه شون مساوی در بیاد .
 چه نوک پرتقالی خوشمزه ای داشت .. هر میکی که به سینه اش می زدم انگار یه موجی از هوس توی کیرم حرکت می کرد و منو به اوج می رسوند . اووووووووففففففف کیرم .. کیرم . دلم می خواست توی کون افسانه آب پا شونی می کردم . تن دختر داغ و بی حس شده بود . اون کاملا در اختیار من قرار گرفته بود . تسلیم و بی حس .. ولی دیگه بی رحمی نکردم و فشارمو روی کونش زیاد نکردم . گذاشتم که حالشو بکنه . شاید اینم یه حکمتی بوده که پیمانه به من راه نداده که تونستم با افسانه باشم . چون تا این لحظه که خیلی بهم چسبیده بود . افسانه خودشو به شدت به تشک می فشرد . می دونستم باید چیکار کنم تا اونو یک بار دیگه سر حالش کنم . به من فشار می آورد . دست و پا می زد . می خواست فرار کنه . می خواست خودشو از اون فضا خلاص کنه . ولی دیگه نمی تونست  . نمی تونست اتز دست من فرار کنه .. محکم و از بالا بهش فشار می آوردم که در نره  ولی حالت کف دستمو طوری عوضش کردم که بتونه تا می تونه گازش بگیره و این جوری هوسشو کنترل کنه . دستم به شدت می سوخت ولی چاره ای نبود . دندونای تیز و پر قدرتی داشت .. منم که دهنم رو سینه هاش بود ..  کیرمم کمی شجاع شده و حرکت بیشتری رو توی کونش انجام می داد . انگار سوراخ کونش باهام کمی مهربون تر شده بود . -عزیزم . دندون رو جیگر بذار الان  تموم میشه .. ارضا میشی .. اونم واسه یه لحظه لباشو از دستم جدا کرد و گفت .. دارم می میرم . سوختم سوختم .. یه چیزی می خواد در وجودم بترکه . منفجر شه . می خوام بپاشم . متوجه شدم که می خواد خالی کنه .. کس مالی زو زیاد ترش کردم . با فشار و سرعت زیاد انگشتام روی کس تا می تونستم کاری کردم که لحظه به لحظه هیجانش بیشتر شه . یک بار دیگه گاز گرفتن دستامو شروع کرد ..مثل یه ماهی که پس از دست و پا زدنهای زیاد یهوآروم میشه اونم آروم شد .. اون ار ضا شده بود و منم این بار به نرمی کیرمو توی کون ناز و خوشگلش  حرکت می دادم و با تمام وجودم با همه هوسم  آب کیرمو توی کونش خالی کردم .  چه حس خوبی بود . ! یه حسی که  انگار سه تا دختر رو با هم کرده بودم . ماچ و بوسه ها شروع شده بود . هنوز کیرم توی کون افسانه بود و دلشو نداشتم که اونو بیرون بکشم . چه مزه ای می داد .
-دوستت دارم عزیزم ..
 افسانه : منم دوستت دارم . فکر نمی کردم سکس تا این حد حال بده .
-اگرم حال نده شهروز خان می دونه چیکار کنه .
-شیطون مگه با چند تا دختر بودی ..
یک دفعه لامپ اتاق روشن شد تا بخوایم بفهمیم چی به چبه دیدیم که پیمانه یه گوشه ای وایساده …. ادامه دارد … نویسنده .. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا