یک عروس وهزارداماد 36

ببینم اگه دوست داشته باشم بزنمت چی ;/; جسورانه دستشو گذاشت پشت سر من و سریع منو بوسید نتونستم مقاومت کنم و نخواستم این کارو بکنم . این اولین باری نبود که تسلیم می شدم . شکوه تجربه با شکوهی داشت . هوس این که زود تر بریم تو رختخواب و اون کارای اصلی خودشو تجربه کنه داشت منو می کشت . از این که دارم رو دست خواهر شوهرم هم بلند می شدم لذت بیشتری می بردم . و از این که اون  یکی دوروز رو در کنار فرشیده بوده یه حسادت خاصی داشت بهم دست می داد خیلی خودمو سست و بی اراده نشون دادم . نمی تونستم و نتونستم سیاستمو پیش اسی حفظ کنم . طوری که لبای پایین و بالا شو جدا جدا وسط دو تا لبام می گردوندم . من تشنه بودم تشنه این که زود تر بیفته رو من و هر کاری که دلش می خواد باهام انجام بده . هر بلایی که می خواد سرم بیاره . دستشو گرفتم و گذاشتم رو سینه ام . از رو بلوزم . -شکوه عزیزم خیلی آتیشت تنده -نگو که نسوختی . ببین من سوختنمو نشون میدم . -راستشو بگم -بگو -خودتو نمی گیری زن داداش خانومم ;/; -نه .. نهههههه هرچی بگی بازم دوستت دارم . بازم می خوام خودمو در اختیارت بذارم . فریاد بکشم مال تو ام . -من از همون دو روز پیش که تو رو با اون شکل و زیبایی دیدم راستش حسادتم می شد که بقیه یه جور خاصی بهت نگاه کنن .  حس می کردم که عروس مجلس تویی . دلم می خواست جای این که  زفافمو با فرشیده داشته باشم کنار تو داشته باشم . با تو بخوابم و .. -وچی عزیزم حرف دلتو بزن . هرچی از اون حرفای داخل رختخوابی می تونی برزبون بیاری بهم بگو . خجالت نکش . نباید هیچ فاصله ای بین من و تو باشه . چی می خواستی -دستشو از زیر بلوزم به سینه ام رسوند و دوباره لباشو گذاشت رو لبام . کاش زورم می رسید و خودم اونو بلندش کرده و می بردم رو تخت اتاق خواب می ذاشتم . تا زود تر لختم کنه و زود تر به  فینال برسه و زود تر حرفای سکسی بزنه حرفایی که  در نهایت تحریک کردن بیشتر داغم کنه و منو بسوزونه . -بازش کن . اسی سوتین منو باز کن . با یه دست این کارو برام انجام داد کف دستشو گذاشت رو کمرم و چه نرم و با هوس و هیجان نوازشم می کرد . طوری که این حسو در من به وجود آورد که این منم که عروس اسی هستم نه فرشیده . .. -منو می بری حجله گاه ;/; مثل یه پر کاه منو رو دستاش بلند کرد . . چه خوب آدرس اتاق خوابو می دونست . منو برد و خیلی راحت گذاشت رو تخت . گره کراواتشو شل کردم ولی دیگه چشام بسته شد و نتونستم ببینم داره چیکار می کنه . آخرین چیزایی رو که قبل از باز شدن دوباره چشام حس می کردم این بود که با دو تا دستاش داشت با سینه هام ور می رفت .. انگاری بهم داروی خواب خورونده بود . وای شکوه شکوه تو چه عادتی به مردا کردی . اونم به مردای خوش تیپ و خوش اندام . هر چی که می گذره و با گذشت زمان انگار هوست بیشتر میشه . دلم می خواست خودمو با تمام وجودم در اختیار اسی بذارم . هر چند حالاشم این کارو کرده بودم ولی هر چه بیشتر خودمو تسلیمش می کردم بازم حس می کردم که کمه .. چشام که باز شد اسی رو کاملا بر هنه دیدم و از من فقط یه شورت نازک پام مونده بود . می خواستم لبامو باز کنم و بگم اسی زود تر زود تر کوسمو بخورش من تشنه ام . تشنه اون لبای داغت که بهم هیجان بده التهاب بده . گذشت روزا و لحظه های زندگی منو آسون تر کنه . حس کنم هنوزم می تونم هنوزم روپام . هنوزم شکوه از همه با شکوه تره . هنوزم می تونه از لحظه های زندگی خودش به بهترین نحوی استفاده کنه نمی دونستم تا کی می تونم به این بازیهام ادامه بدم . چطور می تونم فرشاد رو زجر کش ترش کنم . خود خواهی که نتونست منو درک کنه . لذت عشق رو در یک طرفه عاشق بودن می دید . فکر می کرد به مرور زمان می تونه منو عاشق خودش کنه ولی من که کامی رو دوست داشتم .. خواستم خودمو از ازین افکار دور کنم که دیدم نیازی نیست که به خودم فشار بیارم .  اسی شورتمو هم از پام در آورده بود . با زبونش داشت کوسمو می لیسید . ار نوک انگشتای پام تا پوست سرم داشت از هوس می لرزید . و اون با بوسه هاش به بیشتر قسمتهای تنم این لذت و هوسو  بازم بیشتر پخشش می کرد . مثل یه موج اونو به همه جا می فرستاد . تا می رفت این موج محو شه دوباره یه موج دیگه یه لذت دیگه . مثل این که یه سنگی رو بندازی توی آب و دوباره یه سنگ دیگه و بوسه های اون واسم پرتاب هوس بود .. -اسی ادامه بده . سوختم . سوختم . منو برسون به آخرش .. -شکوه فکر می کنی این اشتیاق و هوس تو هم آخری داشته باشه ;/;-در کنار تو هر گز هر گز -اسی با همه هوست با همه عشقت و خواسته ات بغلم کن منو ببوس بگو که منو می خوای -اونو به آتیش کشیده بودم ولی خودم در حال خاکستر شدن بودم . … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا