آبی عشق 49
–
ازت بدم میاد نستوه ازت بدم میاد .. نمیگم دیگه دوستت ندارم ولی نمی خوام دوستت داشته باشم . نباید دوستت داشته باشم . این معناش عشق نیست . این معناش غرور شکسته ایه که سالهاست داره منو از پا میندازه . غرور شکسته یک شکست خورده . غمی که نمیشه اونو تبدیل به شادی کرد . مگر این که خودمو فریب می دادم و با پستی های اون می ساختم . نسیم تو یک ابلهی یک ابله خوش باور . لعنتی چرا باید عاشقت می شدم . چرا ولی من زیر بار ننگ نمیرم . من اسباب بازی تو نیستم و نمی خوام باشم . یه روز چوبشو می خوری .خودشو انداخت رو تختش و آروم اشک می ریخت . تا وقتی که اونو نمی دید این قدر حرص نمی خورد ولی حتی همون مدت کوتاه رو نمی تونست از یاد ببره . مدت زمان دوستیش با نستوه زیاد نبود . به اون صورت خاطرات زیادی هم نداشتند ولی اون اولین عشقش بود . هیجان نخستین روز های جوونیش . روزایی که بوی عشقو در طبیعتی پر از گل و گیاه و درخت کنار شالیزار و زیر نور ماه و خورشید و ستاره احساس کرده بود . چه احساس قشنگی بود وقتی که اون همه زیبایی رو در کنار زیبایی عشق می دید . یعنی عشق دروغه ;/; عشق یه نوع فریبه که پسرا پرچمدارای اصلی اونن ;/; آخه هر جا بوی خیانتی میاد بیشتر سایه پسرا مشخصه . از اون طرف مهری و نستوه همچنان غرق صحبت در هوای سرد پاییزی بودند . هوا با این که کمی سرد شده بود ولی مهری احساس گرمای عجیبی می کرد و این بیشتر به این خاطر بود که می خواست بهانه ای پیدا کنه تا حرفشو به نستوه بزنه . می خواست بهش بگه که دوستش داره . ولی اگه اون خیطش کنه .. اون وقت چه جوری می تونه فردا و فر داهای بعد تو روش نگاه کنه . پس غرورش چی میشه . معمولا عشق و غرور با هم ساز گاری ندارند . شاید استثنا هم داشته باشیم ولی باید غرور بیجا رو زیر پا گذاشت . اگه بهش نگم دوستش دارم و اون بره دنبال یکی دیگه .. حالا میگیم ستایش نه .. ولی از این ستایش ها زیادند . اون وقت حسرتش که بیشتره . بار ها شده بود که می خواست به نستوه بگه اما هر بار اونو به دفعه بعد موکول می کرد اما این بار دیگه تصمیمشو گرفته بود . -مهری چته خیلی تو فکری . بازم حواست رفت پیش اونی که دوستش داری ;/; خیلی دلم می خواد ببینمش چه شکلیه . روحیه و اخلاقش چه جوریه ..اصلا کیه ;/; که توی بد پسندو به طرف خودش کشونده . آخرشم نفهمیدم که اون می دونه دوستش داری یا نه . هر دفعه یه جوری میگی . اصلا قره قاطی حرف می زنی . ببینم مهری اون می دونه دوستش داری . منو ببخش الان ده دفعه هست این سوالو می کنم . هر دفعه یه جور خاصی جواب می گیرم -نه نستوه اون چیزی نمی دونه ولی امروز می خوام بهش بگم .. .-باز کی تو که الان با منی . می خوای تو رو برسونم اونجایی که می خوای بری ;/; -به نظرت اشتباهه که من بهش بگم که دوستش دارم عاشقشم . واسش خواب و خوراک ندارم ;/; -نه چرا اشتباهه . تو داری احساس خودتو بهش میگی .-اگه اون منو دوست نداشته باشه چی ;/; اگه منو پس بزنه چی -مهری جان .کیه که تو رو ببینه و عاشقت نشه و از تو خوشش نیاد -نستوه این تعارفاتو بذار کنار . شاید اون کس دیگه ای رو دوست داشته باشه . -به شاید ها کاری نداشته باش . تو شانس خودتو آزمایش کن . تازه اون طرف خیلی شانس آورده که تو دوستش داری .-اون قبلا یکی رو دوست داشته ولی دختره ولش کرده -چقدر داستانش شبیه منه -آره خودتو هستی دیگه .. مهری فکر می کرد با این جمله خودشو خلاص کرده ولی نستوه نگرفت که چی میگه و اصلا به این فکر نمی کرد که مهری منظور دیگه ای از این جمله اش داشته باشه . -باور کن مهری منم دوست دارم که یه جوری بهت کمک کنم . چون تو دوست خوب من هستی . یک همکار نجیب با قلبی مهربون . -نستوه من اگه بهش بگم دوستش دارم تو ناراحت نمیشی ;/; اگه اون خیطم کنه بهم بگه دوستم نداره مثلا به عنوان یک دوست یا خواهر بهم نگاه می کنه و حالمو بگیره و دلمو بشکنه پیش تو خیط نمیشم و بهم نگاه می کنی ;/; -مهری من دوستت دارم . بهت عادت کردم . تو اگه نبودی شاید این روزا دیوونه می شدم . سنگ صبوری هستی که می تونم حرفای دلمو بهت بزنم . -فقط همین ;/; -نمی فهمم منظورت چیه .-نستوه تو اونی رو که من دوست دارم می شناسی . اونی رو که واسش خواب ندارم . اونی رو که هر وقت می بینم تمام تنم واسش می لرزه . تو اونو بیشتر از من می شناسی . -ببینم از همکارای ماست ;/; من زیاد مردا رو نمی شناسم تازه فقط تو رو زیاد می شناسم اونم چون دوران دانشگاه رو با هم بودیم . خیلی سختمه نستوه تا بهت بگم .. -ببینم زن داره ;/; -طرف ولش کرده . نستوه واسه خنده وشوخی و این که مزاحی کرده یاشه گفت این جوری که تو میگی و با این نشونی هایی که میدی حتما خود منم دیگه -آره نستوه خودتویی .. توهستی . تو همون مظهر عشقی هستی که من اونو از همه دنیا بیشتر دوست دارم … -ببینم این دم غروبی ما رو گرفتی ;/; ببخش مهری جون حالت خوبه ;/; …. ادامه دارد … نویسنده .. ایرانی