آبی عشق 59

ببینم  چند دقیقه از وقتتو بهم میدی که در مورد یه مسائلی با هم حرف بزنیم ;/; -درمورد جریان امروزی که با استاد مهر آرا پیش اومد ;/; -البته اگه باهاش کلاس نداشته باشی . نستوه این حرفو به شوخی گفته بود و ستایش اونو به عنوان یک متلک تلقی کرده بود . با یه ناراختی و عصبانیت و قهر خاصی که چیزی نمونده بود اشکش در آد خواست که بره . نستوه که فهمیده بود  اون بد فهمیده دستشو کشید و نذاشت که بره -چی شده ستایش من که چیزی بهت نگفتم . مثل یه دختر خوب می شینی و من تو رو می رسونمت خونه . اگه منو به عنوان داداش بزرگت قبول داری پس هرچی که توی دلته بهم بگو . این حرف قلب ستایشو بیشتر به درد آورد . سکوت کرده بود ولی همراهش رفت . -چیه خانوم نمی خوای حرف بزنی ;/; باور کن منظور بدی نداشتم . -باشه شما مسخره ام کنین . اگه تا آخر دنیا دستم بندازین حرفی ندارم . گله ای ندارم . -این قدر رسمی نباش . دیگه با داداشت صمیمی نیستی ;/; -استاد من می خوام پیاده شم . -من دلم نمیاد و عادت ندارم کسی رو غمگین ولش کنم . واسه همینه که سالهاست دارم عذاب می کشم . عذاب تو رو نمی تونم تحمل کنم . ستایش قسمت اول حرفای نستوه رو به خوبی متوجه نشده بود . .با خودش می گفت من بالاخره تو رو مال خودم می کنم . تو نمی تونی داداشم باشی . من داداش نمی خوام . -می دونم ستایش من خیلی بدم . خیلی . -نه بد من هستم شما اون قدر خوبی که اگه تا آخر دنیا بهم بدی کنی بازم خوبی . -چرا بهم نمیگی چته . بگو نترس . هر چی توی قلبته بهم بگو . من با تمام وجودم دوستت دارم .. -می دونم منو مث خواهرت دوست داری .. افتخار بزرگیه برای من . ستایش این جمله رو طوری ادا کرد که نستوه حس کرد که این ستایشه که داره به اون متلک میگه . -ببینم داری منو دست میندازی . رنگ از چهره ستایش پرید -نه به خدا .. من غلط بکنم همچین کاری بکنم .. چرا همش می خوای اذیتم کنی . من چه گناهی کردم که زندگی من این جوری شده .. اونا در یه کوچه ای خلوت در اطراف دانشگاه پارک کرده بودند . ستایش زار زار اشک می ریخت . -گناه من چیه که هیشکی رو ندارم .. -تو مادرتو داری .. خدا رو داری . منم با تو هستم .. ستایش بی آن که عمدی در کارش باشه سرشو  رو شونه نستوه گذاشته بود و اونم از اونجایی که دلش سوخته بود و تصور نمی کرد که دختر احساس خاصی راجع به اون داشته باشه خیلی آروم به موهاش دست می کشید و اشکاشو پاک می کرد . -بهم بگو چی شده ستایش شاید بتونم کمکت کنم .. -نه نمی تونم . آدم بعضی  اسرار زندگی خودشو فاش نکنه بهتره . همون ممکنه بعد ها واسش مایه دردسر شه .. یه آدم می تونه با امید زندگی کنه . غرق در رویاهای شیرین خودش شه . ولی اگه این امید از بین بره و این رویاهای شیرین به کابوس تبدیل شه مرگ براش از زندگی تلخ و زجر آور شیرین تره . بهتره . -این چه رازیه که اگه بگی ممکنه دیگه امیدی به زندگی نداشته باشی . بگو شاید بتونم کمکت کنم . بگو نترس .. منو اگه به عنوان داداش نداشته ات قبول نداری به عنوان یک دوست یک همراه قبول کن . می خوام یه سوالی ازت بکنم می ترسم . می ترسم تعبیر بد کنی .. یا یه حرفی بزنی که دیگه نتونم اون احساس صمیمیتو باهات داشته باشم . البته می تونی جوابمو ندی . -شما آزادی که هر سوالی رو ازم بکنی . -یه سوال احساسیه .. ستایش صدای ضربان قلبشو می شنید .. می دونست که نستوه بهش اظهار عشق نمی کنه . چون جون خودش می خواست داداشش باشه .. حدس می زد که سوال نستوه چی باشه .. دوست نداشت سرشو از رو شونه های نستوه بر داره .. پسر سختش بود . از این که یکی رد شه و تعجب کنه از این که چرا اون دو تا در این وضعیتند . احتمالش هم وجود داشت که دانشجویی هم از این سمت رد شه . -ستایش گردنت درد می گیره .. -ببخشید .. می خواست بگه که سرم رو شونه های داداشم راحت بود ولی از بیان واژه داداش در این شرایط نفرت داشت . -ببینم عاشق شدی ;/; ستایش که خودشو آماده کرده بود درجا جواب داد نه … می دونست اگه بگه آره و بگه عاشق کیه شاید امیدشو از دست بده و اگرم نگه عاشق کیه ممکنه نستوه نظر بد یا گریزنده ای نسبت به اون پیدا کنه . بگه حالا که ستایش یکی دیگه رو دوست داره من واسه چی عاشق اون باشم . -به من که دروغ نمیگی .. دختر سرشو تکون داد با خودش گفت این یکی رو مجبورم ولی برای به دست آوردنت می جنگم . -ازت خواهش می کنم که فکرت به زندگی و درسات باشه . اگه مشکلی داشتی باهام در میون بذاری . هرچی که می خواد باشه .. رومن حساب کن .  -اگه توقع من بالا باشه چی استاد ;/; -آدما باید به داد هم برسن . اگه می تونن واسه هم قدم بگیرن . به نظر من توقع بالا و پایین مفهوم خاصی نداره زیاد با هم فرقی نمی کنه .. ما آدما اگه همین جور بریم عقب  می رسیم به آدم . -یعنی استاد شما می فرمایید که اگه از عقب به آخر خط هم برسیم باز من و شما میشیم خواهر و برادر ;/; -آفرین به شاگرد اول خودم …. ادامه دارد .. نوبسنده … ایرانی

دکمه بازگشت به بالا